حسن ارسنجانی را علی امینی به وزارت منصوب کرد تا در دهه 1340 برای اجرای اصلاحات ارضی شهرت یابد، اما طالع او آنقدرها هم سعد نبود و با افول امینی، بهتدریج از ساحت سیاست ایران آن روزگار کنار رفت، اما چرا فاصله بین این ظهور و سقوط کوتاه بود و شاه به جای او، تیمساری نظامی را مسئول اصلاحات ارضی کرد؟
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ حسن ارسنجانی یکی از شخصیتهایی است که با وجود حضور در ردههای بالای ساختار رژیم پهلوی، چندان محبوب محمدرضاشاه نبود. ارسنجانی را علی امینی، نخستوزیر حامی اصلاحات، به وزارت منصوب کرد تا در دهه 1340 برای اجرای اصلاحات ارضی شهرت یابد. اما طالع او آنقدرها هم سعد نبود و با افول امینی، وجود او نیز برای محمدرضا پهلوی چندان تحملشدنی نبود و به همین دلیل، بهتدریج از ساحت سیاست ایران آن روزگار کنار رفت. این نوشتار، چرایی و چگونگی این ظهور و سقوط زودهنگام را بررسی کرده داده است.
ارسنجانی که بود؟
حسن ارسنجانی فرزند روحانی سادهای از هواداران انقلاب مشروطه و تحصیلکرده دانشگاه تهران و مترجم مونتسکیو بود. او در سال 1323 نشریه چپگرای مستقلی به نام «داریا» را منتشر کرد که خوشایند سلطنتطلبها نبود؛ آنها او را «بهطور خطرناکی جمهوریخواه، انگلیسیها بهطور فاحشی مارکسیستی و روسها ذاتاً فاشیست» میدانستند.1 شاید همین مسئله موجب شد اعتبارنامه او را که یکی از رهبران حزب دموکرات هم بود، در مجلس پنجم رد کنند. ماجرا از آن قرار بود که در نخستین اجلاس فراکسیون اکثریت مجلس پانزدهم، اعضا بیتوجه به دستورهای قوام تصمیم گرفتند به اعتبارنامه هر نماینده تنها براساس تشخیص فردی خود رأی دهند؛ درنتیجه دموکراتهای محافظهکار به نمایندگان سلطنتطلب و هوادار انگلیس پیوستند و اعتبارنامه ارسنجانی را رد کردند؛ چون به گفته یکی از نمایندگان، ارسنجانی «فقط یک روزنامهنویس بود آنهم روزنامهنویسی با سوابق سیاسی مشکوک».2
اما چند سال بعد در اردیبهشت 1340، با نخستوزیری علی امینی، از طرفداران آمریکا، ستاره بخت ارسنجانی طلوع کرد. امینی تصمیم گرفت سه وزارتخانه را به حامیان اصلاحاتی بدهد که برخاسته از طبقه متوسط و منتقد نفوذ سیاسی شاه و تبهکاری خانوادههای ملاک بودند. ارسنجانی یکی از این سه نفر بود که به وزارت کشاورزی رسید. او که به گفته آبراهامیان، یک روزنامهنگار رادیکال و از همکاران نزدیک قوام بود، از همان ابتدای دهه 1320، از اصلاحات ارضی دفاع میکرد؛ همین هم باعث شد با آغاز کارش در وزارت کشاورزی، در عرض چهار ماه، نخستین گام جدی را در جهت تقسیم اراضی در سراسر ایران بردارد.3 در اجرای این سیاست جدید، غیر از فشار جان اف کندی، رئیسجمهور دموکرات آمریکا، تصور حاکم بر دولت مبنی بر تأثیر مثبت اصلاحات ارضی بر بهبود رابطه روستاییان با رژیم پهلوی نیز نقش داشت. آنها گمان میکردند این سیاست، قدرت زمیندار را به نفع قدرت دولتی در روستاها از بین خواهد برد و روستاییان صاحب زمین را به رژیم خود وفادار خواهد کرد. همین هم موجب شد برنامه اصلاحات ارضی تا حد یک برنامه جامع و پردامنه گسترش یابد.4
علی امینی نخستوزیر و اعضای کابینه وی
شماره آرشیو: 2419-11ع
اهداف اصلاحات ارضی
قانون اصلاحات ارضی، که به نخستین مرحله اصلاحات ارضی موسوم شد، سه ماده اصلی داشت: نخست زمینداران باید همه اموال کشاورزی را بهاستثنای یک پارچه روستا یا ششدانگ در چند روستا به دولت میفروختند؛ دوم غرامت متعلق به اربابان میبایست بر اساس تشخیص مالیاتی گذشته و در عرض ده سال آتی پرداخت میشد. زمین خریداریشده توسط دولت هم باید به فوریت به نسقدارانی که روی همان زمین کار میکردند فروخته میشد.5
ارسنجانی از این قانون سه هدف داشت. مهمترین هدفش که هدفی سیاسی بود؛ اضمحلال قدرت زمینداران و آزادسازی دهقانان از یوغ کنترل مالکان بود. هدف اقتصادی این قانون نیز افزایش تولید کشاورزی از طریق ایجاد انگیزه اقتصادی در میان دهقانانی بود که با این قانون، مالک زمین میشدند. سومین هدف هم هدفی اجتماعی بود مبنی بر افزایش درآمد مردم روستاها و توزیع عادلانه درآمد کشاورزی. نتیجه این قانون در کل کاهش قدرت مالکان و افزایش قدرت دولت بود. در واقع با اجرای این قانون، دولت جای مالکان را میگرفت.6
در عمل نیز با اجرای این قانون، 1.638.000 خانواده صاحب زمین شدند. این افراد در کنار مالکان روستایی سابق، کشاورزان مستقلی را تشکیل دادند که ارسنجانی دغدغه شکلگیریشان را داشت؛ کشاورزانی که 76 درصد روستاییان بودند. این در حالی بود که پیش از اصلاحات ارضی، تعداد کشاورزان مستقل کمتر از 5 درصد روستاییان بود. اما بهرغم افزایش کمیّت، کیفیت این تحول چندان راضیکننده نبود؛ چون اصلاحات ارضی تعداد روستاییان صاحب زمین را بدون در اختیار قرار دادن زمین کافی، افزایش داده بود؛ بنابراین اغلب این کشاورزان مستقل تهیدست و وابسته بودند. این امر موجب شد بعدها دولت آنها را به عضویت در تعاونیهای زراعی و دولتی درآورد و آنها را به خریداری سهام این تعاونیها در قبال زمینهایشان تشویق کند؛ کاری که قصد اصلی ارسنجانی از بهوجود آوردن دهقانان مستقل را بیاثر کرد.7
در نهایت امینی پس از چهارده ماه در تیرماه 1341 برکنار و اسدالله علم، رهبر حزب مردم، مأمور تشکیل کابینه شد. در کابینه او، سپهبد ارتش، اسماعیل ریاحی، به وزارت کشاورزی رسید. در این مقطع، برنامه ارسنجانی رقیقتر شد.8
رابطه محمدرضا پهلوی و ارسنجانی
گذشته ارسنجانی و ماهیت دولتی که او در آن به وزارت رسید به اندازه کافی میتوانست دلیل برای ضدیت شاه با او بتراشد. بههرحال ارسنجانی از نزدیکان قوام و منتقد شاه بود. حتی وزارت او در دولت امینی به دلیل اصلاحاتی بود که باب میل محمدرضا پهلوی نبود، اما شاه در آن مقطع تحت فشار آمریکا آنها را پذیرفته بود. خود امینی نیز نخستوزیر محبوب محمدرضا پهلوی نبود، شاه نسبت به امینی بدبین بود و به او حسادت هم میکرد، ولی به دلیل حمایت آمریکا و فشار آن، امینی به این منصب رسیده بود.9
حسن ارسنجانی
شماره آرشیو: 1-7917-7ع
در نهایت حسادت محمدرضا پهلوی به امینی موجب برکناری کابینه او شد. هرچند ابتدا به دلیل تمایل شاه به تداوم اصلاحات، ارسنجانی در وزارت کشاورزی حفظ شد، اما شاه نسبت به شهرت و محبوبیت این وزیر نگران بود و همین هم موجب حذف او شد.10 با کنار نهادن امینی و ارسنجانی، مرحله دوم اصلاحات ارضی آغاز شد که بهموجب آن علاوهبر مالک، زن و فرزندان او نیز میتوانستند هر کدام، یک پارچه آبادی را به خود اختصاص دهند.
در این مقطع روند اصلاحات دستخوش تغییراتی شد؛ محتوای رادیکال آن از دست رفت؛11 افزون بر این، شاه تلاش کرد نقش خود را برجستهتر کند. او بر موج موفقیتهای اولیه اصلاحات ارضی و سرعت آن سوار شد و با بوق و کرونا آن را به عنوان جزئی از انقلاب سفید خود اعلام کرد تا اصلاحات ارضی را به نام خود زند؛ همچنین «تمامی ایدههای مربوط به انقلاب از جمله شروع و اجرای آن در تمامی سطوح به شاه نسبت داده شد. داستانهایی درباره نحوه شکلگیری آن در ذهن شخصیتی که در مرکز نظام سیاسی ایران قرار گرفته بود خلق و منتشر شد. بسیاری از افراد جاهطلب و خلاق، نکات جدیدی را برای اصلاح ابداع کردند و کوشیدند آن را به اطلاع شاه برسانند تا شاید بتوانند آن را بخشی از انقلاب سفید او بسازند. به افرادی که نقش حیاتی در اجرای اصلاحاتی خاص داشتند اجازه داده نشد که به موفقیت زیادی دست پیدا کنند و معروف شوند؛ زیرا این امر باعث از هم گسیختن شبکه سیاسی مرکزی میشد».12 در این میان، ارسنجانی که به عنوان صاحب ایده و مجری برنامه اصلاحات ارضی چهره مشهوری شده و با مسافرتهای زیاد به مناطق روستایی ایران و فعالیتهایش از محبوبیت بسیاری برخوردار شده بود، خار چشم شاه شد؛ بنابراین محمدرضا پهلوی نگران از شهرت و محبوبیت او، ناگزیر به حذفش شد. ارسنجانی، که ابتدا شاه او را تحمل میکرد، در سال 1342 مجبور شد استعفا کند. او پس از آن، سفارت ایران در رم را برعهده گرفت؛ سپس در تمامی مطالب انتشاریافته رسمی درباره اصلاحات ارضی، نام و تصویرش پاک شد تا نقش مهم ارسنجانی در برنامه اصلاحات ارضی از تاریخ رسمی ایران محو شود.13
در این مقطع، دستگاه اداری انقلاب سفید بر طبق روابط سنتی قدرت شکل گرفت؛ برای مثال کل برنامه سوادآموزی تحت هدایت مستقیم قدرتمندترین نخبگان سیاسی ازجمله خواهر شاه و وزیر دربار قرار داشت؛ همچنین شاه بخش اصلاحات ارضی جداگانهای در سطحی متمایز از سه دستگاه هماهنگ وزارت کشاورزی، کشور و دارایی بهوجود آورد و با حضور نقاط قدرت متعدد دیگری ازجمله بانکهای کشاورزی و اعتباری شرکتهای تعاونی، دیوانسالاری استانی و ژاندارمری آن را پیچیدهتر کرد. با استعفای ارسنجانی، برنامه اصلاحات ارضی در دستگاه اداری نظام شبکهای پهلوی، نفوذ و عمق بیشتری یافت؛ چون تا پیش از این، او به عنوان مجری این برنامه مورد اعتماد شاه نبود. او با لحنی رادیکال سخن میگفت و برنامههایی انقلابی را دنبال میکرد. وی از موقعیت خود بهعنوان فردی تابع و متملقگوی شاه ناراضی بود. به همین خاطر تهدیدی خطرناک علیه نظام پهلوی بهشمار میآمد؛ بنابراین شاه به جای او، تیمساری نظامی را منصوب کرد که نماینده هدایتگر آرمانی برنامهای باشد که قرار بود روابط سنتی را حفظ کند.14 درحالیکه هدف ارسنجانی از اجرای برنامه اصلاحات ارضی ایجاد کشاورزانی مستقل بود.15 او در یکی از آخرین کارهایش قبل از ترک سمت خود در وزارت کشاورزی، کنگره ملی کشاورزان را در دیماه سال 1341 در تهران برگزار و در آن حقوق و موقعیت جدید کشاورزان را به آنها گوشزد کرد و به آنها راه سازماندهی را نشان داد.16 این کار از تلاش ارسنجانی برای ایجاد نظام روستایی جدیدی حکایت میکرد که با نظام سنتی همخوانی نداشت.
شاه بر خلاف ارسنجانی، معتقد به اصلاحات اجتماعی و سیاسی رادیکال نبود؛ بنابراین با اعلام انقلاب سفید کوشید علاوه بر افزایش کنترل داخلی خود، حمایت آمریکا را نیز جلب کند. او در 20 دیماه 1341 اصول ششگانه انقلاب سفید را اعلام کرد؛ بدینترتیب در اصلاحات نقش محوری یافت و اصلاحات به سبک او در روندی تدریجی و آهسته آغاز شد تا دیگر شاه نگران اصلاحات نباشد و بیشتر به تقویت پایههای اقتدار خود در روستاها بیندیشد.
فرجام سخن
محمدرضا پهلوی درصدد بود قدرت خود را افزایش دهد؛ به همین منظور میبایست نیروهای گریز از مرکز را حذف میکرد. نیروهای سیاسی چون امینی و ارسنجانی نیز از جمله این گروه بهشمار میآمدند که با دور زدن او و جلب حمایت آمریکا در پی اعمال اصلاحات بودند؛ بنابراین محمدرضا پهلوی نسبت به آنها بدبین بود و چندان روی خوشی به آنها نشان نمیداد. او تنها برای آنکه از فشار آمریکا بر خود بکاهد مدتی آنها را تحمل کرد و سپس در فرصت مناسب، با اجرای اصلاحاتی به سبک خود، از سرعت اصلاحات آنها کاست و کنترل امور را در دست خود گرفت.
پی نوشت
---------------------------------------------
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی، تهران، نشر مرکز، 1399، ص 209.
2. همان، ص 210.
3. همان، ص 386.
4. جان فورن، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پساز انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1380، ص 472.
5. یرواند آبراهامیان، همان، ص 386.
6. به اهتمام مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1320-1357، تهران، روزنه، 1380، ص 304.
7. یرواند آبراهامیان، همان، ص 392.
8. همان، ص 386.
9. مجتبی مقصودی، همان، ص 393.
10. همانجا.
11. یرواند آبراهامیان، همان، ص 386.
12. جیمز آلن بیل، سیاست در ایران، گروهها طبقات و نوسازی، ترجمه علی مرشدیزاد، تهران، نشر اختران، 1387، ص 234.
13. همانجا.
14. همان، ص 235.
15. یرواند آبراهامیان، همان، ص 386.
16. جیمز آلن بیل، همان، ص 250.