[1].
منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک، ص 143.
[2]. شهید محلاتی در خاطرات خود گفته است: «یک گزارشی به اینها رسیده مبنی براینکه آیتالله خمینی دستور داده به وسیله سید موسی، که مراسم تاجگذاری را برهم بزنید و خطاب به من نوشته شده بود که شما هم مسئول برهم زدن مراسم هستید. اتهام این بود که یک اعلامیه هم خودتان تنظیم کردهاید و دادهاید به حاج حسین آقا مصدقی چاپ کند. حاج حسین آقا مصدقی را هم اول شب گرفته بودند و کتک مفصلی هم به آن بیچاره زده بودند، و دنبالش هم آمدند مرا گرفتند. اصلا این گزارش دروغ بود، یک آقا شیخ موسی قمی بود که تازه از نجف آمده بود، من هم به دیدن او و آقای دیگری از آقایان نجف ــ که حالا اسمش را نمیخواهم بیاورم ــ رفته بودم که از اوضاع نجف باخبر شویم. اصلا آن قصه دروغ بود. البته ما خودمان اقداماتی میکردیم، مثل پخش مخفی اعلامیهها، ولی امام در این مورد اعلامیه نفرستاده بودند که مرا مأمور کرده باشند که این مراسم را به هم بزنم یا چنین دستوری داده باشند که ما یک عدهای را جمع کنیم برویم و مراسم آنها را به هم بزنیم، والا امام راجع به تاجگذاری اعلامیه میدادند». رک:
خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 74.
[3]. شهید محلاتی در خاطرات خود به این ماجرا اشاره کرده است: «قبل از این جشنها در جریان تاجگذاری، اینها یک شب به خانه من ریختند. من تازه خوابیده بودم، در را باز کردم، شخصی به نام حجازی که اسم مستعارش این بود، همراه دیگر مأمورین ساواک وارد خانه شدند. این فرد هنگامی که امام در قیطریه بود، مراقب ایشان بود و از آنجا من او را میشناختم. او هم مرا میشناخت. این آدم در رأسشان بود و از کماندوهای خیلی گردنکلفت و قوی بود. او با یک عدهای آمدند و توی خانه من ریختند و با آن بد اخلاقیهایی که داشتند موجب ناراحتی ما شدند چون خانم من حمل داشت و ما تا مدتها گرفتار مریضی خانم بودیم. خانه را تفتیش کردند و اوراقی از همین اعلامیهها به دستشان آمد و شبانه مرا به ساواک تهران بردند. همان شبانه یک بازجویی مختصری از من کردند و بعد مرا به تهامی، که معاون سرهنگ مولوی بود و ظاهرا حالا هم زندان باشد، تحویل دادند. او هم شبانه ما را به زندان قزل قلعه فرستاد. وقتی که من وارد شدم دیدم صدای ناله از توی یکی از اتاقها میآید. حالا کی را بازجویی میکردند یا شکنجه میدادند نمیدانم. فردا صبح مرا بردند برای بازجویی، دو سه روزی مانده بود به مراسم تاجگذاری».
رک:
خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 74.
[4]. حسین مصدقی فرزند محمد در سال 1282ش در تهران به دنیا آمد. وی در بازار تهران، به کاغذفروشی اشتغال داشت و در سال 1341 در حرکت اعتراضی علیه قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی فعالیتهای گستردهای داشت. در ادامه همین فعالیتها در تاریخ 1 /3 /1342 به ساواک احضار شد و 23 روز بعد به اتهام همکاری با روحانیون در نشر اعلامیه دستگیر و به مدت هشت روز زندانی شد و با سپردن تعهد همکاری آزاد گردید.
حسین مصدقی در تاریخ 11 /12 /43 به اتهام عضویت در
هیئتهای مؤتلفه دستگیر و شش روز بعد از او رفع سوءظن شد.
مصدقی در تاریخ 17 /11 /43 به ساواک گفت: «حدود سه ماه است با حضرت آیتالله خمینی مربوط هستم و رساله ایشان را چاپ میکنم». حسین مصدقی مجددا در تاریخ 2 /8 /46 به دلیل سوءظن به ایشان و دستگیر شد، ولی زندانی نگردید. وی در تاریخ 1 مرداد 1350 به علت سکته قلبی از دنیا رفت.
[5].
شهید حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، ص 243.
[7].
اطلاعات، 2 آبان 1346، صص 17 و 20.