حسامالسلطنه فرمانده ارتش ایران تلاش کرد تا دولت مرکزی را متقاعد سازد که به حمله انگلیسیها اهمیت ندهد و این مسئله را محور کار خود قرار دهد که انگلستان گرفتار انقلاب هندوستان است و دست از هرات نکشد ولی کوشش او به جایی نرسید.
ایران از جمله کشورهایی است که به سبب موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود همواره در طول تاریخ از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. این اهمیت در دوران معاصر و بهویژه برای ابرقدرتها دوچندان شده است. در واقع کشوری که خود روزی بازیگری مهم در عرصه معادلات جهانی بود و لقب امپراتوری را یدک میکشید در دوران معاصر به مهره بازی میان ابرقدرتها بدل گشت. این مسئله بهویژه در دوران پادشاهان قاجار به وضوح قابل مشاهده است. در واقع هرجا که این قدرتها منافعشان ایجاب کرده سیاستهایی را اعمال کردهاند که در نهایت به ضرر منافع ملی کشورمان تمام شده است. عملیاتی شدن این فرضیه در عهدنامههایی که میان ایران و این قدرتها در این مقطع زمانی منعقد شده است کاربست پیدا کرده است. یکی از این معاهدات عهدنامه پاریس است که میان ایران و انگلستان در دوران ناصرالدینشاه بسته شده است و براثر آن بخشهای گستردهای از مرزهای شرقی کشورمان به تاراج رفت. معاهدهای که در آن بازیگر اصلی دولت استعماری بریتانیا بود و این کشور تلاش کرد برای منافع خود، منافع ایران را زیرپا گذارد. بر این اساس تلاش خواهیم کرد روند تاریخی رسیدن به این معاهده و در عین حال نقش و جایگاه ایران در سیاست منطقهای بریتانیا را مورد ارزیابی قرار دهیم.
سیاست بریتانیا در قبال ایران در دوران قاجاریه
بهطورکلی سیاست بریتانیا در قبال ایران در این مقطع زمانی متوجه کشور هند بود. دولت انگلستان قصد داشت ایران را بهصورت سد محکمی در مقابل نفوذ روسیه در مقابل هند قرار دهد. در واقع انگلستان بنا داشت دیوار حائلی به دور هند کشد تا این کشور را که یکی از مهمترین مستعمرات بریتانیا محسوب میشد از دست روسها دور نماید. لندن همین موضع را در قبال افغانستان نیز داشت. این کشور قصد داشت ایران را کاملا به خود نزدیک سازد و سیاست آن را برای منافع بریتانیا تعریف نماید و همچنین افغانستان را کاملا تحت سلطه خود گیرد تا خیالش از جانب هند کاملا آسوده باشد. از همه اینها که بگذریم انگلستان در مقایسه با روسیه که توانسته بود قرارداد ترکمانچای را به ایران تحمیل نماید در موضع ضعف قرار داشت و باید بهنحوی موازنه قدرت را در برابر روسها از نو برقرار میساخت. این در حالی بود که روسیه چشم طمع به افغانستان، هند و آبهای آزاد خلیج فارس داشت و بنا داشت ایران را به شکل یک پایگاه درآورد تا از آنجا به هند و افغانستان برسد. از آنجا که جمع نقیضین ممکن نیست و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند رقابت شدیدی میان انگلستان و روسیه در این منطقه بهوجود آمد. در واقع از همین مقطع زمانی بود که دو دولت روس و انگلستان مستقلا سیاست خود را در آسیا پیش بردند و در نتیجه بین این دو کشور رقابت سیاسی به وجود آمد که مسئله هرات یکی از موارد اختلافی بین این دو دولت است.1
کاربست این سیاست در عمل
در سال 1851 یارمحمدخان امیر هرات درگذشت و پسرش صید محمدخان به جای وی بر تخت سلطنت نشست. ناصرالدین شاه به وی لقب ظهیرالدوله داد و برایش خلعت فرستاد. صیدمحمدخان هم نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری کرد. این حوادث و اتفاقات دولت انگلستان را نسبت به آینده هرات بیمناک کرد و برای آنکه منافع لندن در هند با مخاطره روبهرو نشود به دولت ایران فشار آورد که سندی امضا شود و تهران متعهد گردد که نظری نسبت به هرات ندارد. براثر فشارهای لندن به تهران، ناصرالدینشاه سندی را امضا کرد که به واسطه آن دولت ایران قبول کرد فقط در شرایطی که نیروهایی از کابل و قندهار و یا نقاط دیگر به هرات تجاوز کند قشونی را برای دفاع از آن شهر بفرستد. شاه همچنین متعهد شد ادعای ضرب سکه و خطبه و هرگونه ادعایی که نشان از حاکمیت دولت ایران بر هرات را داشته باشد نکند. دولت انگلستان نیز متعهد شد در امور داخلی و خارجی هرات دخالت ننماید و نمایندگانی به آنجا نفرستد و مانع دخالت سایر امرای افغان در هرات نشود والا تعهدات ایران کان لم یکن خواهد شد.2
بهرغم این تعهدات، دولت انگلستان که از روابط نزدیک محمدخان با ایران آگاهی داشت زمینه تحرکات سیاسی و نظامی را برای سرنگونی حاکم هرات بهوجود آورد. مردم هرات نیز که از ظلم و ستم صیدمحمدخان به ستوه آمده بودند سر به شوروش بردند و محمد یوسفخان را جانشین صیدمحمدخان ساختند. یوسف خان که هنوز مواضعش در هرات تحکیم پیدا نکرده بود به ناصرالدینشاه متوسل شد و از او کمک خواست. ناصرالدینشاه نیز از مشکلات انگلستان در جنگ کریمه با دولت روسیه نهایت استفاده را برد و مانع اشغال هرات بهوسیله انگلیسیها و متحدین افغانستان شد. انگلیسیها که از این اقدام تهران وحشتزده شده بودند تلاش کردند با تهدید ایران مانع از حمله این کشور به هرات شوند که موفق نشدند و در نتیجه به قطع روابط سیاسی با تهران مبادرت ورزیدند.3
بریتانیا در قبال ایران در این مقطع زمانی متوجه کشور هند بود. دولت انگلستان قصد داشت ایران را به صورت سد محکمی در مقابل نفوذ روسیه در مقابل هند قرار دهد. در واقع انگلستان بنا داشت دیوار حائلی به دور هند کشد تا این کشور را که یکی از مهمترین مستعمرات بریتانیا محسوب میشد ا از دست روسها دور نماید. لندن همین موضع را در قبال افغانستان نیز داشت.
پس از تصرف هرات در افغانستان توسط قوای ناصرالدینشاه، دولت انگلستان که از این امر خشمگین بود و آن را مغایر با سیاستها و منافع ملی خود تلقی میکرد به ایران اعلان جنگ داد. بهانه انگلیسیها برای حمله به ایران و آغاز جنگ نقض سند 1853 بود. در نتیجه آغاز جنگ ناوگان انگلستان در خلیج فارس مرکب از هشت کشتی جنگی و تعدادی ناوگان بخاری و بادی به ایران تجاوز کردند و جزیره خارک را تصرف کردند. به این ترتیب و در عرض چند ماه نیروهای نظامی انگلستان توانستند خرمشهر و اهواز را تصرف کنند و به سوی کارون رهسپار شوند. بدینترتیب پس از چند ماه درگیری شدید میان نیروهای ایرانی و انگلیسی، در نهایت سربازان ایرانی شکست خوردند. ازاینرو مذاکراتی برای صلح آغاز شد که به عقد معاهده پاریس در فرانسه بین ایران و انگلیس انجامید.4 نکته جالب توجه در این میان این است که حسامالسلطنه فرمانده ارتش ایران تلاش کرد تا دولت مرکزی را متقاعد سازد که به حمله انگلیسیها اهمیت ندهد و این مسئله را محور کار خود قرار دهد که انگلستان گرفتار انقلاب هندوستان است و دست از هرات نکشد ولی کوشش او به جایی نرسید. البته این مسئله را نیز باید مورد توجه قرار داد که به موازات این حوادث سیدسعید پادشاه عمان به تحریک انگلیسیها به بندرعباس حمله نمود و دولت ایران در موقعیت بسیار نامساعد و خطرناکی قرار گرفت. دولتهای روسیه و فرانسه که مایل به شکست کامل و از بین رفتن حاکمیت کشور نبودند هنگامی که مشاهده کردند کشور تاب مقاومت در برابر هجوم ارتش انگلیس را ندارد به ناصرالدینشاه پیشنهاد میانجیگیری دادند و به صورت خاص به او توصیه کردند که هرچه زودتر ارتش خود را از هرات فراخواند.
ناصرالدینشاه نیز که دید یارای مقابله با انگلستان را ندارد و نمیتواند به یارگیری بینالمللی و مساعدت دیگر کشورها نیز تکیه نماید به نیروهای ایرانی دستور داد مبارزه را کنار گذارند و راه تسلیم در پیش گیرند. از طرف دیگر انگلیسیها نیز چارهای جز انعقاد صلح با ایران نداشتند. انگیزههای این شتاب مربوط به سیاست داخلی کشور انگلستان و قیام مردم هندوستان بود که در سال 1857 آغاز شده و ادامه داشت. نیروهای انگلیسی در آنجا وضعیت مصیبتباری داشتند، چون بسیاری از نظامیان که انگلیسیها میتوانستند آنها را در سرکوب هندیها به کار برند، نیروهای مستقر در ایران بودند و ناچار بودند بدون وقفه بخش گستردهای از سربازانشان را از ایران به هند روانه کنند و با وجود موفقیت، انگلیسیها هنگام مذاکرات صلح پاریس ناگریز شدند از بسیاری خواستهایشان چشم بپوشند5. طبق عهدنامهای که در مارس سال 1857 بین طرفین به امضا رسید صلح بین دو دولت برقرار گردید و انگلیسیها متعهد شدند: جنگ برضد ایران را متوقف کنند و نیروهای نظامیشان را ظرف مدت کوتاهی از کلیه نقاط کشور خارج سازند و در امور ایران دخالت نکنند. اسرای جنگی ایران را آزاد سازند. همچنین بریتانیا از جمیع امتیازات تجاری و بهخصوص امتیاز حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون که روسیه از آن برخوردار بود بهرهمند گردد. در مقابل دولت ایران پذیرفت کلیه نیروهای خود را ظرف سه ماه از هرات و افغانستان بیرون برد. در امور آن کشور دخالت نکند. هیچگونه ادعایی نسبت به تمامیت ارضی و مساله حاکمیت بر خاک این کشور نداشته باشد. مهمتر از همه تهران استقلال هرات و افغانستان را بهرسمیت شناسد. هنگام اختلاف بین ایران و افغانستان دولت ایران حق میانجیگری را به لندن بسپارد. دو دولت حق امتناع کنسولگری در شهرهای یکدیگر را به رسمیت شناسند. با امیر عمان قراردادی امضا و بندر چابهار و بندرعباس به مدت بیست سال به این امیرنشین واگذار گردد6.
این معاهده، دست ایران را به صورت کلی از دخالت در حوادث افغانستان کوتاه کرد و باعث افزایش نفوذ انگلستان در دربار ایران گردید و برقراری نوعی موازنه با روسها گردید. بنابراین، هرات بهکلی از ایران جدا شد و افغانستان نیز با عنوان استقلالیابی، از ایران استقلال پیدا کرد. عهدنامه پاریس، ضربه شدیدی بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد کرد و براثر آن، که تبعاتش کمتر از معاهدات گلستان و ترکمنچای بین ایران و روسیه نبود، قلمرو حکومتی ایران به کمترین حد متصرفات خود رسید7. در واقع معاهده پاریس بهنوعی تکمیل کننده دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای بود که توسط دول استعمارگر بر ایران تحمیل شد و با آن بخشهای قابل توجهی از خاک کشورمان از دست رفت. به عبارت سادهتر میتوان گفت عهدنامه پاریس همانند عهدنامههای گلستان و ترکمانچای بهنوعی بازتاب رقابت دو ابرقدرت روس و انگلستان در ایران دوران معاصر و بهصورت خاص دوران پادشاهان قاجار بود.
ناصرالدینشاه در سنه 1301ق
شماره آرشیو: 1508-1ع
پی نوشت:
1. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، انتشارات خط سوم، ص88-90.
2. پرویز افشاری، صدراعظمهای سلسله قاجاریه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1372، ص 165-175.
3. سیدتقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، 1363، ص 252-256.
4. امینی، همان، ص 109.
5. پتروشفسکی و دو مورخ روسی دیگر، تاریخ ایران، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، انتشارات توس، 1357، ص 355-358.
6.رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، تهران، نشر آئین، ص 304.
7.امینی، همان، 113. https://iichs.ir/vdch.zn-t23n-xftd2.html