به همان اندازه که روابط خارجی به هر دو معنای تقابلی و تعاملی شکل گرفت، مفهوم «دیگری» نیز در سیاست ایران جایگاه پیدا کرد، اما اصولا «دیگری» در سیاست ایران کیست و کدامیک در مقابل ایران و کدام در کنار آن ایستادهاند و دلایل اتخاذ این رویکردها چیست؟
فرهنگ اجتماعی ـ سیاسی ایران پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی تغییرات بنیادینی یافت؛ به گونهای که با وجود سلسلههایی همچون طاهریان (205 ـ 259ق) که قبل از صفویان روی کار آمدند، یعنی تا سال 907ق (1502م)، نمیتوان به آسانی از حکومت واحد ایرانی با هویت نوینی که با آن آمیخته شده بود صحبت به میان آورد. ایران در این قرنها همواره یا در گیرودار بازشناسی هویتی خود بود یا اینکه مدام تحت سلطه دیگران قرار داشت. اما صفویه با آمیختن هویت نوین دینی به سیاست و همچنین حفظ تمامیت تقریبی جغرافیای ایران، توانست این انسجام را بهوجود آورد. افزون بر این، بعد از نه قرن، این نخستین تلاشی بود که به منظور ارتباط با دیگران در جهت تأثیرگذاری و تأثیرپذیری سیاسی، به معنای آنچه امروزه از آن با عنوان سیاست خارجی یاد میشود، شکل گرفت.
بنابراین به همان اندازه که روابط خارجی به هر دو معنای تقابلی و تعاملی شکل گرفت، مفهوم «دیگری» نیز در سیاست ایران جایگاه پیدا کرد. اما اصولا «دیگری» در سیاست ایران کیست و کدامیک در مقابل ایران و کدام در کنار آن ایستادهاند و دلایل اتخاذ این رویکردها چیست؟ در نگاهی تاریخی میتوان به واژههایی اشاره کرد که کاربرد بیشتری داشتهاند و معنای «دیگری»، و چگونگی نگاه ایرانیان به آن را روشن میسازد؛ مفاهیمی همچون «اجنبی» یا «بیگانه» که هنوز از آن استفاده میشود اگرچه مفاهیم جدیدی همچون «دشمن» یا «متحد» جانشین آنها شدهاند.
«دیگری» در عصر صفوی
در دوره صفویه، ایران بیش از همه با دو «دیگری» مواجه بود: ابتدا عثمانی و دیگری اروپا. تا این زمان خبری از آمریکا نیست به این دلیل که هنوز به عنوان یک دولت و قدرت وجود خارجی نداشت. تمایل اروپا به رابطه با ایران نیز همانطور که بسیاری از سفرنامهنویسان اروپایی همچون پیترو دلاواله به تصویر کشیدهاند، در تقابل و رقابت با امپراتوری عثمانی بود. در سال 1492م، وقتی کریستف کلمب آمریکا را با یک زیست بومی منحصر به خود کشف کرد، در ایران آققویونلوها فرمانروایی میکردند. زمان استقلال آمریکا و شکلگیری یک کشور مستقل سال ۱۷۸۳م است؛ زمانی که صفویه سقوط کرده بود و جایگاهی در ایران نداشت؛ بنابراین زمان شکلگیری «دیگری» در ایران با زمان استقلال آمریکا یکی نیست.
پس برای جایگاه آمریکا در مقام «دیگریِ ایران» باید به دورههای بعد از آن پرداخت. ازآنجاکه در این دوره آمریکا از قدرت گسترده فرامرزی برخوردار نبود، نمیتوان جایگاه تقابل یا تعامل برای آن در برابر ایران لحاظ کرد؛ ضمن اینکه دولتمردان آمریکا بر اساس «دکترین مونروئه» به سمت انزوای خودخواسته رفته بودند. اگرچه همزمان نشانههایی از ایجاد رابطه با دیگر کشورها از جمله ایران وجود داشت، اولین کسی که از ایران وارد قاره آمریکا شد میرزا ابوالحسنخان ایلچی، فرستاده ایران به دربار بریتانیا، بود؛ البته دلیل ورود او به این قاره طوفان بود نه سیاست و دیپلماسی! یعنی هنگام بازگشت ایلچی از بریتانیا به ایران، طوفان درگرفت و مسیر کشتی ناخواسته تغییر پیدا کرد: «باد نیز به شدت تند و کشتی به سرعت میرفت. چنانچه در یک روز 212 مایل راه طی کرده و زمین ینگ دنیا پیدا شد».1 از طرفی دیگر، آمریکاییها نیز هیئتهای مذهبی خود را روانه ایران کردند. کشیش پرکینز به تنهایی توانست در ایران نه تنها شرایطی را فراهم کند تا از حملات کاتولیکها به پروتستانهای حاضر در ایران جلوگیری کند، بلکه با حمایت محمدشاه به ساخت کلیسا، کتابخانه، بیمارستان و مدرسه در کشورمان دست زد.2
در این زمان بریتانیا به واسطه حضور و غارت ثروت هند برای ایرانیها آشنا بود؛ چون همزمان در ایران نیز نفوذ قدرتمند داشت. از طرفی روسها نیز به واسطه همزیستی جغرافیای و تقابلهای سیاسی با ایران، گام به گام ایران را جولانگاه خود یافتند. این موضوع بعد از شکستهای ایران در دو دوره جنگ با روسها تقویت شد؛ بنابراین از نظر ایران، انگلیس یک «دیگری» پرنفوذ و قدرتمندی بود که به دنبال تجزیه ایران، کاهش قدرت آن و نفوذ و حضور بیشتر بود. روسها نیز همین سیاست و اهداف را دنبال میکردند و هر کدام خواهان سهم بیشتری در ایران بودند.
در حوزه منطقهای و بینالمللی نیز عمده میراث جهانی باقیمانده از بریتانیا در گامهای متعدد به آمریکا سپرده شد. از جمله این میراث تعهد به حفظ اسرائیل در غرب آسیا بود؛ به همین دلیل در دوره پهلوی دوم ایران و اسرائیل به عنوان میراثهای بینالمللی حفظ موقعیت منافع غرب به یکدیگر نزدیک شدند؛ با این تفاوت که این تحول در ایران نسبت به اسرائیل با تفاوتهایی همراه بود
حضور نیمبند آمریکا در ایران
در چنین شرایطی حضور یک «دیگریِ» دیگر این امکان را ایجاد میکرد که به احتمال، بتوان سیاست و قدرت در کشور را به تعادلی نسبی رساند. درحالیکه این نگاه به آمریکا بود، این کشور هنوز صلابت و جدیت لازم را در این زمینه نداشت. اما بههرحال نگاه ایران به آمریکا به عنوان یک «دیگری»، با انگلیس و روسیه تفاوتهای بارزی داشت. از ابتدا «همزمانی مذاکره بین ایران و آمریکا از سه مکان مختلف ـ اسلامبول، سن پطرزبورگ، و وین ــ و در خواست حمایت دریایی یا در اختیار نهادن قوای دریایی از سوی ایران، نشانگر عزم ایرانیان در حراست از نواحی ساحل جنوبی خود است. شاید به روایتی دولت ایران تنها به جهت این نیاز با آمریکاییها مشغول مذاکره شد».3
مسئله این است که ایران به واسطه قرار گرفتن در شرایط خاص و بین دو لبه قیچی روسیه و انگلیس، برای نجات از این وضعیت، به آمریکا نوعی نگاه نجات دارد؛ بنابراین در خصوص آمریکا از ابتدا، دیگریِ شکلگرفته در ایران از این دریچه نگریسته میشود؛ چون آمریکا هنوز یک کشور دستپاک و غیرمتجاوز و همزمان تا حدودی قدرتمند و تأثیرگذار تلقی میگردد. بااینحال آمریکا در آن دوره نمیخواست یا نمیتوانست نیاز ایران را برآورده کند و سواحل خلیج فارس را از دست بریتانیا نجات دهد. پس تنها به تأسیس کنسولگری در بوشهر اکتفا کرد.
سیاست آمریکا در قبال ایران به همین شکل کجدار و مریز تداوم پیدا کرد ضمن اینکه بر اساس دکترین مونروئه و توافق بین طرفین همانطور که قرار بود انگلیس و دیگر قدرتها در حوزه قاره آمریکا مداخله نکنند، آمریکا نیز نمیبایست منافع آنها را در دیگر مناطق از جمله آسیا با مخاطره همراه سازد. این سیاست کل دوران قاجار را پوشش داد و حتی در سالهای پایانی این سلسله که قرار شد بین ایران و آمریکا توافقی نفتی شکل بگیرد با همین توجیه و البته فشارهای دو قدرت پرنفوذ در ایران بهویژه روسیه، این مذاکرات کنار گذاشته شد.
در سالهای پایانی قاجاریه روسها سالهای اولیه انقلاب کمونیستی را سپری میکردند، عثمانیها از هم فروپاشیده بودند و دیگر کشورهای اروپایی نیز دوران سخت بعد از جنگ را سپری میکردند. در این میان آمریکا که هنوز در دوران گرگ و میش خروج از انزوای خود بود، در حال رایزنی برای ورود اقتصادی ـ سیاسی به ایران بود که با توجه به عملکرد انگلیس و همچنین رویکردهای بینالمللی خود، هنوز آمادگی ورود جدی به این منطقه و ایران را نداشت. این مسئله در بحث نفت در سالهای پایانی دوره قاجاریه بیشتر نمایان است. «قرارداد استخدام آرمیتاژ اسمیت و دستیارانش در اواسط شهریور پایان یافت و حسین علاء، وزیر مختار ایران در واشنگتن، روز 10 نوامبر (18 آبان) به دیدار دی یرینگ، معاون وزیر خارجه آمریکا، رفت و از آمریکا خواست به فوریت مستشار مالی خود را نام ببرد».
علاء همچنین گفت: «به شرکتهای نفتی آمریکایی در نفت شمال به طور قطع امتیاز اعطا خواهد شد؛ چون امتیاز خشتاریا مسلما به شرکت نفت انگلیس و ایران واگذار نمیشود». «در همان ایام بریتانیا دست به کار شد و تمام امکاناتش را به کار برد تا ایالات متحده را از ایران دور نگه دارد. وزارت خارجه انگلیس میترسید که پشت پای سرمایهگذاران آمریکایی، چه بسا دولت آمریکا به ایران کشانده شود و بار دگر این نغمه را سردهد که ایران مشمول مشابه "اصل مانرو" در آسیاست.»4 در نتیجه اختلافات و فشارهای انگلیس، شرکت نفتی «استاندارد اویل دنبال کار را نگرفت». بعد از آن نیز شرکت نفت سینکر وارد عمل شد که به هر شکل «اعطای امتیاز به شرکتهای نفتی آمریکایی به مشکلات بیشتری برخورد و سرانجام تحقق نیافت».5
تغییرات سیاست و قدرت در جهان و جایگاه ایران
اما بعد از دو جنگ جهانی شرایط فرق کرد و «دیگریِ» آمریکا در ایران رنگ و بوی دیگری گرفت. آمریکا نیز بعد از دو قرن انزوای خودخواسته در بحبوحه جنگ جهانی اولین نشانههای خارج شدن از انزوا را به نمایش گذاشت. از طرفی دیگر جنگهای جهانی بهخصوص جنگ دوم جایگاه ژئوپلتیک ایران را بهشدت نمایان ساخت تا جاییکه در حد «پل پیروزی» جنگ جهانی بالا رفت. همزمان بر اثر جنگهای مداوم، اروپا مرکزیت قدرت بینالمللی را از دست داد و آمریکا در دنیای غرب جانشین آن شد. موقعیت ژئوپلتیک ایران و نیاز قدرتهای تأثیرگذار به این موقعیت نه تنها باعث شد اعلام «بیطرفی» ایران در دو جنگ جهانی نادیده گرفته شود، بلکه بعد از جنگ جهانی دوم نیز که تمرکز قدرت در غرب، از اروپا و انگلیس به آمریکا منتقل شد، باز هم سبب گردید مورد توجه قرار گیرد و در جایگاه مهم بینالمللی دیده شود.
بنابراین از یکسو آمریکا به عنوان رهبر جدید دنیای غرب به دنبال حفظ موقعیت پادشاهی در ایران بود و در سوی دیگر مقامات ایران برای تداوم شرایط سیاسی و خانوادگی خود به این پیوند وابسته شدند تا وابستگی ژئوپلتیک ایران از هر دو طرف تقویت و تثبیت شود. در حوزه منطقهای و بینالمللی نیز عمده میراث جهانی باقیمانده از بریتانیا در گامهای متعدد به آمریکا سپرده شد. از جمله این میراث تعهد به حفظ اسرائیل در غرب آسیا بود؛ به همین دلیل در دوره پهلوی دوم ایران و اسرائیل به عنوان میراثهای بینالمللی حفظ موقعیت منافع غرب به یکدیگر نزدیک شدند؛ با این تفاوت که این تحول در ایران نسبت به اسرائیل با تفاوتهایی همراه بود. چانهزنی بر حفظ پادشاهی پهلوی و سپردن قدرت به محمدرضا، تقابل بین آمریکا و شوروی بر سر غائله آذربایجان، رقابت با انگلیس در زمینه صنعت نفت و نقشی که از سوی دو طرف در دوره نخستوزیری محمد مصدق رخ داد، از جمله آنها بود.
همزمان این تقابلها و رقابتها به میزان وابستگی محمدرضا پهلوی به آمریکا افزود؛ به همان نسبت تمایل شوروی برای نفوذ و حتی تغییر حکومت در ایران به نفع خود، جایگاه ژئوپلتیک ایران را به عنوان همسایه مرزی و حساس شوروی برای آمریکا بسیار افزایش داد و بیش از دوره پدر برای انگلیس شد. البته این مسئله را نباید نادیده گرفت که در زمان اشغال ایران به دست متفقین و تبعید رضاشاه، انگلیس هنوز دست برتر را در قدرت دنیا داشت و مانند بعد از جنگ جهانی دوم با افول قدرت و ضعف اقتصادی مواجه نشده بود؛ بنابراین هنوز در سیاست و حکومت ایران دست داشت. به همین مناسبت در روی کار آمدن محمدرضا و مخالفت با تغییر رژیم نقش مؤثری داشت: «انگلیسیها به همپیمانان خود قبولاندند که در چنین اوضاع و احوالی تغییر رژیم در یک کشور تحت اشغال احتمالا به هرج و مرج بیشتری منجر خواهد گردید».5 اگرچه انگلیس نیمنگاهی به بازگرداندن قاجار داشت، اما بههرحال تأیید شد که پسر جای پدر را بگیرد و این تغییر «انتخاب آزاد مردم ایران» خوانده شود.6 بعد از اینکه مشخص شد محمدرضا باید راه پدر را ادامه دهد، در اولین نامهای که شاه جوان پس از پیمان سهجانبه «انگلیس، شوروی و ایران» با تهیه متن و توصیه محمدعلی فروغی به آمریکا با عنوان «از شاه ایران محمدرضا پهلوی به پرزیدنت فرانکلین.د. روزولت» نوشت، تأکید شد که «ما ضمن امضای این پیمان، به حسن نیت جنابعالی و پیوندهای دوستی که دو کشور ایالات متحده آمریکا و ایران را به هم مربوط میسازد متکی» هستیم.7
با این اتکا و همچنین تمایل آمریکا برای کسب، حفظ و گسترش قدرت در نظام بینالملل، آمریکا به عنوان «دیگری» در سیاست و حکومت ایران شکل جدیدی به خود گرفت و ایران دوره پهلوی دوم از متحد تا زیرمجموعه قدرت آمریکا پیش رفت؛ سیاستهایی که در کنار دیگر رویکردهای دوره پهلوی دوم، انقلاب اسلامی را رقم زد و آمریکا را از دوست و متحد تمامعیار به دشمن و ضدیت تمامعیار تبدیل کرد و آمریکا از این تاریخ، بهویژه پس از 13 آبان 1358 به یک «دیگریِ» تقابلمحور برای ایران دوره جمهوری اسلامی تبدیل شد.
ایران دوره پهلوی دوم از متحد تا زیرمجموعه قدرت آمریکا پیش رفت
احمد حسین عدل (وزیر کشاورزی) همراه جمعی از کارشناسان اصل چهار آمریکا در بازدید از یک مزرعه نمونه در ایران
شماره آرشیو: 56-675-الف
پی نوشت:
1. میرزا ابوالحسنخان ایلچی، حیرتنامه، به کوشش حسن مرسلوند، نشر رسا، 1364، ص 368.
2. اداره چهارم سیاسی؛ نظری به مناسبات ایران و آمریکا، وزارت امور خارجه، 1352، ص 2.
3. گزیده اسناد روابط ایران و آمریکا، (1851 ـ 1925م)، به کوشش سیدعلی موجانی، تهران، اداره انتشار اسناد، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1375، صص 4 و 5.
4. سیروس غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1377، صص 254ـ255.
5. اسکندر دلدم، حاجی واشنگتن: تاریخ روابط ایران و آمریکا در روزگار قاجاریه و پهلوی، تهران، گلفام، 1368، ص 159.
6. Mohammad Gholi Majd, Great Britain & Reza Shah, University Press of Florida, 2001, p 381ـ382.
7. اسکندر دلدم، همان، ص 162. https://iichs.ir/vdci.pavct1appbc2t.html