نگاهی به زمینه‌های انتخاب امیرعباس هویدا برای نخست‌وزیری؛

چرا قرعه نخست‌وزیری به نام هویدا خورد؟

وقتی حسنعلی منصور در 1 بهمن 1343، برای تقدیم لایحه‌‌ای درباره قرارداد جدید نفت با یک شرکت آمریکایی به مجلس می‌‌رفت، بر اثر اصابت گلوله زخمی و راهی بیمارستان شد و پس از چند روز، از دنیا رفت و قرعه نخست‌وزیری به نام امیرعباس هویدا خورد، اما چرا از میان رجال وابسته و گوش به فرمان شاه پهلوی، وی برای این منصب انتخاب شد؟
چرا قرعه نخست‌وزیری به نام هویدا خورد؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛  امیرعباس هویدا یکی از شخصیت‌های شناخته‌شده تاریخ معاصر ایران است که به مدت سیزده سال (از ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶) در مقام نخست‌وزیر، قدرت سیاسی را در دست داشت. به قدرت رسیدن او پس از ترور حسنعلی منصور در ۱ بهمن ۱۳۴۳ از رویدادهای مهم در تاریخ سیاسی ایران به‌شمار می‌آید. دلایل متعددی برای به قدرت رسیدن هویدا وجود دارد که شامل عوامل سیاسی، اجتماعی و شخصی می‌شود. در ادامه این دلایل بررسی شده‌اند.
 
شرایط سیاسی ایران پس از ترور حسنعلی منصور
ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت ایران، و یار دیرین امیرعباس هویدا، بر اثر تیر اسلحه محمد بخارایی، عضو فدائیان اسلام، فضای سیاسی ایران را به‌شدت متشنج کرد. این ترور نشان داد که «امنیت داخلی» کشور و «دولت شاهنشاهی» با تهدیدات جدی مواجه است و نیاز به چهره‌ای قوی و پایدار برای مدیریت اوضاع احساس شد. هویدا، که تا آن زمان وزیر دارایی دولت منصور بود، به‌عنوان فردی باتجربه و شناخته‌شده در دستگاه اداری ایران، گزینه مناسبی برای پر کردن خلأ ایجادشده به‌شمار می‌آمد. تمهیدات لازم برای صدارت هویدا برخاسته از عضویت وی در «حزب ایران نوین» و حمایت‌‌های آمریکا از تکنوکرات‌‌های ایرانی بود؛ به‌گونه‌ای که وقتی حسنعلی منصور، که در 1 بهمن 1343، برای تقدیم لایحه‌‌ای درباره قرارداد جدید نفت با یک شرکت آمریکایی به مجلس می‌‌رفت،[1] مورد اصابت گلوله قرار گرفت، هویدا سیاست‌‌های استعماری دیکته‌شده به شاه را «ادامه» داد و «مسیر» را برای حضور دائمی ابرقدرت‌‌ها آماده کرد.
 
روابط نزدیک با شاه؛ اتحاد استراتژیک
امیرعباس هویدا از افراد نزدیک به محمدرضا پهلوی بود. او از طریق پدرش، میرزا حبیب‌الله عین‌‌الملک، که دیپلمات و نویسنده‌ای مشهور بود، ارتباطات گسترده‌ای در داخل و خارج از کشور برقرار کرد. این روابط به او امکان می‌داد که از حمایت مستقیم شاه برخوردار باشد. شاه به دلیل اعتماد به هویدا و توانمندی‌های مدیریتی او، وی را به‌عنوان نخست‌وزیر منصوب کرد تا بتواند سیاست‌های خود را به ثمر برساند، اما لایه‌‌های پنهان گذشته پدری و پدربزرگ او، یعنی میرزا رضا قناد و میرزا حبیب‌‌الله، که ارتباط نزدیکی با عباس افندی (پسر بزرگ حسینعلی بهاءالله و بعدها عبدالبهاء) داشت، ارتباط تنگاتنگی را بین شبکه بهائیت و سیاست‌‌های دینی شاه برقرار ساخت.[2] محیط فرهنگی و زیست چندین‌ساله هویدا در سوریه، بیروت، فرانسه، و بلژیک، همچنین فعالیت‌‌های پدرش در «عکا» و محافل بهائی، نشان‌‌دهنده پیوستگی و استمرار ارتباطات استراتژیک بهائیت با وی و دستگاه سلطنت است.
 
در تصویر حبیب‌الله هویدا (عین‌الملک) و امیرعباس هویدا در جوانی مشاهده می‌شود
در تصویر حبیب‌الله هویدا (عین‌الملک) و امیرعباس هویدا در جوانی مشاهده می‌شود
 
افزون بر اینها، حضور قوی تشکیلات فراماسونری در بدنه دیوان‌‌سالاری دولت و تأسیس لژهای متعدد انگلیسی، فرانسوی و آلمانی در ایران، که خود شاه از آن آگاهی کامل داشت، پشتیبان قدرتمند هویدا در عرصه سیاست، ترقی و طراحی سیاست‌‌های او بود؛ تا جایی که بنا بر گزارش ساواک، هشت تن از وزرای وی به نام‌‌های ناصر یگانه، جواد منصور، حسن زاهدی، منوچهر پرتو، مجید رهنما، فتح‌‌الله ستوده، مهرداد پهلبد و ایرج وحیدی، عضو تشکیلات فراماسونری بودند.[3] اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» و عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» بر فراماسونی بودن وی تأکید می‌‌کنند.[4]
 
نیاز به ثبات و تداوم تجدد آمرانه؛ تداوم‌‌دهنده انقلاب به‌‌اصطلاح سفید
هویدا دارای تحصیلات عالی در رشته‌های اقتصاد و علوم سیاسی بود و تجربه‌های مدیریتی متعددی در سطوح مختلف دولت داشت. او در زمینه‌های مالی و اقتصادی تبحر داشت و توانست با اصلاحات مالی و اقتصادی خود نظر مثبت محمدرضا پهلوی را جلب کند. این توانمندی‌ها او را به گزینه‌ای منطقی برای نخست‌وزیری تبدیل کرد. به علاوه، یکی از اهداف مهم شاه، انجام اصلاحات گسترده در کشور بود که از آن با ‌عنوان انقلاب سفید یاد می‌شود. این اصلاحات شامل ملی کردن منابع طبیعی، اصلاحات ارضی و بهبود وضعیت آموزشی و بهداشتی کشور بود. هویدا به‌عنوان فردی با دیدگاه‌های نزدیک به ایده‌های شاه، سهم به‌سزایی در تداوم و پیشبرد این اصلاحات داشت. او توانست با ایجاد ثبات در دولت، زمینه‌های لازم برای اجرای این اصلاحات را فراهم کند، اما در باطن، تمام این سیاست‌‌ها، فرش قرمزی برای ورود استعمارگران جدید، یعنی ایالات متحده آمریکا، به ایران بود. سیاست اصلاحات ارضی جان اف. کندی و تثبیت کردن یک حکومت سلطه‌‌پذیر در ایران، تنها در دوره سیزده‌ساله نخست‌‌وزیری هویدا عملا تحقق یافت.[5]
 
ملاقات امیرعباس هویدا با ریچاردسون سفیر آمریکا در ایران
ملاقات امیرعباس هویدا با ریچاردسون سفیر آمریکا در ایران
شماره آرشیو: 1-291-8975ه
 
حمایت نیروهای خارجی؛ سیاست و امنیت داخلی
در دوره پس از جنگ جهانی دوم، ایران به‌عنوان یکی از مهم‌ترین کشورهای استراتژیک در خاورمیانه توجه قدرت‌های بزرگ جهانی، به‌ویژه ایالات متحده آمریکا و انگلستان را به خود جلب
کرد. این کشورها به دنبال روی کار آمدن دولتی در ایران بودند که بتواند ثبات و امنیت را حفظ و منافع آنها را تأمین کند. هویدا، به‌عنوان چهره‌ای معتدل و عمل‌گرا (پراگماتیست) که توانایی برقراری ارتباط با غرب را داشت، از حمایت ضمنی این کشورها برخوردار بود. یکی از مسائل مهم برای این قدرت‌ها، مبارزه با بلوک شرق و مهار مارکسیست ـ کمونیست‌های ایرانی بود. همین مسئله به‌‌نوعی یک اتحاد راهبردی را بین سازمان «سیا»، «موساد» و «ساواک» ایجاد کرده بود. هویدا در مدتی که در اروپا اقامت داشت با شناخت پیشینی و دمخور بودن با بسیاری از مارکسیست‌‌های ایرانی، عرب و فرانسوی، شناخت نسبی از ادبیات مارکسیستی پیدا کرده بود[6] و به همین جهت توجه ساواک را به خود جلب کرد.
 
امیرعباس هویدا از سال 1338، از بدو تأسیس ساواک، علاوه بر اینکه در آن استخدام شد، دوست نزدیک پرویز ثابتی بود. ثابتی که فرد شماره دو ساواک به‌شمار می‌آمد، در یک خانواده بهائی زندگی می‌‌کرد[7] و به همین دلیل، روابط آن دو فراتر از یک رابطه اداری ـ اطلاعاتی قرار داشت. در یکی از گزارش‌‌های سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) در ایران به چندوچون اهمیت این دوستی به طور دقیق اشاره شده است. گزارش‌کننده می‌‌گوید: «در ارزیابی عوامل و اسباب قدرت هویدا، اغلب نام پرویز ثابتی به میان می‌‌آید. او در تمام دوران زندگی اداری‌‌اش، دوست نزدیک هویدا بود. او می‌‌افزاید: هر چهارشنبه بعدازظهر پرویز ثابتی در دفتر نخست‌‌وزیر به دیدار هویدا می‌‌رفت».[8] بنابراین، بعید نیست با توجه به اعتقاد به بهائیت، و همدلی با اسرائیل، حمایت و عضویت در شبکه‌‌های صهیونیستی ازجمله «ای.زد.ال» (: شورای آمریکایی صهیونیسم) مسیر را برای یک اعتماد دوطرفه، هموار کرده باشد.
 
این اعتماد در بالاترین سطح سیاسی، یعنی بین نخست‌‌وزیر ایران، و سفیر اسرائیل، یوری لوبرانی، شکل می‌‌گرفت. لوبرانی تنها استثنایی بود که بدون حضور منشی هویدا، که همیشه در مذاکرات حضور داشت، به‌تنهایی در دفتر او حضور می‌‌یافت.[9] بنابراین، به نظر می‌‌رسد دلیل انتخاب وی به نخست‌‌وزیری، فهم شاه از گذشته او، یعنی رابطه گسترده‌اش با محافل یهودی، بهائی و آمریکایی، باشد؛ ازاین‌رو، شبکه گسترده‌‌ای از ارتباطات از وی حمایت کردند.
 
شبکه‌های نفوذ و ارتباطات گسترده
هویدا با داشتن شبکه‌های گسترده ارتباطی در داخل و خارج از کشور، توانست حمایت‌های لازم را برای حفظ قدرت خود جلب کند. این شبکه‌ها شامل ارتباطات با نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود که به او کمک کردند تا به‌عنوان یک چهره محبوب و مورد اعتماد شناخته شود. او توانست با ایجاد روابط مؤثر و قوی با این نخبگان، پایه‌های قدرت خود را مستحکم کند. حلقه کوچک روشنفکران چپ، نویسندگان، هنرمندان، پیشینه خانوادگی و اقوام او مانند سرداری (دایی) و انوشیروان سپهبدی (شوهر خاله‌‌اش) در دستگاه وزارت خارجه، دوستی بسیار نزدیک با حسنعلی منصور و تأسیس حزب ترقی با همکاری وی و کمک فردی از سازمان «سیا» به نام گراتیان یاتسویچ، نیز در این میان تأثیر بسیاری داشت. علاوه بر این، هویدا فردی معتدل و عمل‌گرا شناخته می‌شد که توانایی مدیریت مصالح و منافع مختلف را داشت. او با داشتن دیدگاه‌های پراگماتیسمی و همچنین توانایی تعامل با گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، توانست «تعادل» لازم را بین نیروهای مختلف ایجاد کند. این ویژگی‌ها به او امکان داد تا به‌عنوان یک نخست‌وزیر مؤثر شناخته شود، اما روی دیگر این چهره، مخالفت با شعائر اسلام، سانسور، محدودیت علما و تبعید امام خمینی(ره)، ترویج بهائیت، ترویج سبک و سلوک زندگی غربی، اشاعه فساد در ابعاد فرهنگی، هنری، و... است که او را مناسب این پست می‌کرد.
 
 امیرعباس هویدا در مقابل درب ساختمان مجلس شورای ملی
 

نتیجه

به قدرت رسیدن امیرعباس هویدا پس از ترور حسنعلی منصور، نتیجه عوامل متعددی از جمله شرایط سیاسی و اجتماعی ایران، روابط نزدیک با محمدرضا پهلوی، توانمندی‌های شخصی و اداری، نیاز به ثبات و تداوم اصلاحات، حمایت نیروهای خارجی، کارآمدی در مدیریت بحران‌ها، شبکه‌های نفوذ و ارتباطات گسترده، شخصیت معتدل و عمل‌گرا، نقش خانواده و سابقه خانوادگی، و رضایت نسبی نخبگان سیاسی و اجتماعی بود. این عوامل باعث شدند هویدا به‌عنوان یکی از مجریان مُطاع «اوامر شاهانه» در دوره پهلوی شناخته شود و مهره مهم سه رکن فراماسونری، استعمار و بهائیت در تاریخ معاصر ایران باشد.
  
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. دولت‌‌های ایران؛ از میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی، تهیه و تنظیم اداره کل آرشیو، اسناد و موزه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378، ص 312.
[2]. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، تالیف مرکز بررسی اسناد تاریخی [وزارت اطلاعات]، تهران، کیهان، چ دوم، 1386، صص 11-12.
[3]. همان، ص 593.
[4]. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، اختران، ص 138.
[5]. مارک ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه؛ ایجاد یک حکومت سلطه‌‌پذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 47.
[6]. عباس میلانی، همان، ص 92.
[7]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، انتشارات اطلاعات، چ دوم، 1370، ص 451.
[8]. اسناد لانه جاسوسی، کتاب اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌‌های سیاسی، 1387، ص 285.
[9]. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، همان، ص 46.
 
https://iichs.ir/vdcdjk0x.yt0ko6a22y.html
iichs.ir/vdcdjk0x.yt0ko6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما