آمریکایی‌هایی که در زمان تبعید محمدرضا پهلوی به او کمک کردند؛

چگونه کارتر به شاه اجازه ورود به خاک آمریکا را داد؟

محمدرضا بعد از خروج از ایران به مدت ده ماه نتوانست وارد خاک آمریکا شود، اما چطور شد دولت کارتر، که چندان از پذیرش شاه استقبال نمی‌کرد، در نهایت زیر بار پذیرش او رفت؟
چگونه کارتر به شاه اجازه ورود به خاک آمریکا را داد؟

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی نظام شاهنشاهی در سال 1357ش پیامدهای بسیاری داشت. یکی از این پیامدها خروج محمدرضا پهلوی از ایران و پناهندگی او به سایر کشورها بود. او که در مدت 37 سال دیکتاتوری، نیروهای سیاسی مختلف را سرکوب کرده بود، هنگامی که از ایران خارج شد برای یافتن کشوری که بتواند پناهندگی آن را دریافت کند دچار مشکل شد.
 
پهلوی دوم، که در دوره سلطنتش امید بسیاری به آمریکا داشت و متحد راهبردی ایالات متحده لقب گرفته بود، بر این باور بود که با خروج از ایران و با داشتن دوستان صمیمی در آمریکا خواهد توانست به‌راحتی وارد این کشور شود و بقیه عمر خود را در مکانی امن بگذراند. این امر به‌ویژه از آنجا اهمیت بیشتری پیدا می‌کرد که شاه به سرطان مبتلا بود و نیاز بود از امکانات بهداشتی و درمانی خوبی برخوردار باشد؛ به همین خاطر بهترین مقصد برای خروج شاه از ایران آمریکا به‌شمار می‌آمد.
 
برای عملی شدن این قصد و نیّت محمدرضا پهلوی حساب ویژه‌ای روی دوستان خود در آمریکا باز کرده بود؛ دوستانی که از حضور او در ایران و قدرت بی‌حد و حصرش، منافع بسیاری چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی کسب کرده بودند و حال نوبت آنها بود که پاسخ شاه را بدهند و با کمک به پذیرش او در آمریکا دست یاری به او رسانند؛ به خصوص که حکومت انقلابی در ایران در مورد پذیرش شاه توسط آمریکا بسیار حساس بود و انقلابیون می‌خواستند به هر صورتی او را به ایران بازگردانند و محاکمه کنند. به عبارتی دیگر، نیروهای سیاسی که در دوره سلطنت شاه سرکوب و قلع و قم شده بودند در پی آن بودند به هر شکل شده شاه را به سزای اعمالش برسانند و او را در دادگاهی محاکمه و قصاص کنند.
 
در چنین شرایط پیچیده و دشواری بود که افرادی همچون دیوید راکفلر در آمریکا که از جایگاه و نفوذ چشمگیری برخوردار بودند، توانستند به شاه یاری رسانند و زمینه حضور او در آمریکا را فراهم کنند. در واقع راکفلر، که در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، رابطه بسیار نزدیکی با او برقرار کرده بود و در آمریکا هم از نفوذ بسیاری برخوردار بود، شرایط را برای حضور محمدرضا پهلوی در آمریکا فراهم کرد؛ البته او تنها مهره‌ای نبود که در این زمینه وارد عمل شد و باید به رهبران سیاسی و فعالیت‌های آنها نیز در این زمینه اشاره کرد؛ افرادی مانند هنری کسینجر که در قامت مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه آمریکا روابط بسیار نزدیکی با شاه برقرار کرده بود. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این موضوع را بررسی کنیم و چگونگی پذیرش محمدرضا پهلوی در آمریکا در این برهه حساس را شرح دهیم.
 
خروج شاه از ایران
تحولات انقلابی در ایران و قیام مردم علیه حکومت پهلوی در نهایت محمدرضا را به این نتیجه رساند که باید ایران را ترک کند، اما خروج او از ایران همگان را با یک پرسش بسیار مهم روبه‌رو می‌ساخت: محمدرضا پهلوی به کدام کشور خواهد رفت؟ محمدرضا بعد از خروج از ایران از دولت وقت آمریکا، که رهبری آن را جیمی کارتر برعهده داشت، درخواست کرد تا به آن کشور سفر کند، اما دولت جیمی کارتر نیز مردد و دودل بود و نمی‌دانست با این درخواست شاه چه کار باید کند. به تعبیری، دولت کارتر قصد داشت رابطه ایالات متحده و ایران دچار چالش نشود. دلیل آن هم روشن بود: آمریکا منافع بسیاری در ایران داشت و پذیرش محمدرضا پهلوی می‌توانست منافع واشنگتن و حضور بیش از چهل‌هزار آمریکایی را در ایران به خطر بیندازد.[1]
 
محمدرضا بعد از خروج از ایران به مدت حدود نُه ماه نتوانست وارد خاک آمریکا شود. بازه زمانی خروج او از ایران در دی‌ماه سال 1357ش تا زمان مرگش در مرداد سال 1359ش که دوران سرگردانی و تبعید شاه است، فراز و نشیب‌های بسیاری داشت؛ البته در نهایت شاه ایران برای درمان و معالجه در آمریکا پذیرفته شد و قرار شد در بیمارستانی در تگزاس که به نظر یک بیمارستان نظامی بود تحت مراقبت قرار گیرد. این مسئله به خصوص از آن جهت اهمیت داشت که بیماری سرطان او بسیار پیشرفت کرده بود و او به لحاظ روحی و روانی هم در شرایط خوبی قرار نداشت.[2]
 
سهم راکفلر در انتقال شاه به آمریکا
اما چه شد که دولت کارتر که چندان از پذیرش شاه استقبال نمی‌کرد در نهایت زیر بار پذیرش او رفت و ریسک به مخاطره افتادن روابطش با ایران را پذیرفت؟ بی‌شک عاملی که باعث شد محمدرضا پهلوی در نهایت در دوران تبعید در آمریکا پذیرفته شود میانجیگری افراد و اشخاص آمریکایی
بود که به شاه بسیار نزدیک بودند. در این میان، دیوید راکفلر سهم بی‌بدیلی داشت. او که از یک خانواده بسیار ثروتمند آمریکایی می‌آمد تأثیر و نفوذ بسیاری بر تصمیم‌های کاخ سفید به‌ویژه در دوران دموکرات‌ها داشت. پرواضح است که لابی‌گری در سیاست آمریکا سهم بسیاری در اتخاذ تصمیم‌ها دارد و افراد باید برای پیشبرد اهداف خود به این شکل از سیاست‌ورزی روی آورند. این امر در مورد راکفلر، که از یک خانواده ثروتمند و دارای سابقه در آمریکا بود، برمی‌آمد.[3]
 
سرسلسله این خانواده جان دیویوسن راکفلر است که در سال 1839م در نیویورک متولد شد. او ابتدا به عنوان یک نیروی خدماتی مشغول به کار شد و بعد از مدتی به صنعت نفت پا گذاشت و در آنجا با تأسیس چندین شرکت بر دایره فعالیت خود افزود. در نهایت با پیشرفت در عرصه نفت، او بنیان شرکت استاندارد اویل در آمریکا را گذاشت و تقریبا 90 درصد امور پالایش نفت آمریکا را در اختیار گرفت. او بعدها بنیاد راکفلر را گذاشت که در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فعالیت می‌کرد و دامنه فعالیت آن بسیار گسترده بود. این ثروت در دوران بعد به فرزندان او منتقل شد که یکی از آنها دیوید راکفلر است. نفوذ خانواده راکفلر در دوران دیوید و برادرانش بیشتر نیز شد. ازآنجاکه آمریکا برای رشد و توسعه اقتصادی خود بعد از جنگ جهانی دوم به نفت نیاز داشت و خانواده راکفلر در این زمینه بسیار فعال بود، اهمیت این خانواده در سیاست داخلی و خارجی آمریکا دو چندان شد. آنها نه تنها به واسطه فعالیت رسانه‌ای بر افکار عمومی آمریکا تأثیر می‌گذاشتند، بلکه به صورت مستقیم با نمایندگان کنگره آمریکا لابی می‌کردند و اهداف خود را به پیش می‌بردند.[4] اهمیت خانواده راکفلرها تا آنجا پیش رفت که نلسون راکفلر در سال 1974م به سمت معاون اولی در دولت جرالد فورد رسید و تا سال 1977م در این سمت ماند، اما آنچه در اینجا اهمیت دارد سهم خانواده راکفلر در پذیرش شاه در آمریکا بود.
 
محمدرضا پهلوی، که برنامه بلندپروازانه و جاه‌طلبانه‌ای برای نوسازی ایران در سر داشت، به روابط با آمریکا اهمیت خاصی می‌داد؛ به‌ویژه که برای ماشین توسعه خود نیازمند نفت بود و این ثروت زیرزمینی با تکنولوژی و سرمایه‌گذاری آمریکا مسیر را برای برنامه شاه هموار می‌کرد. در دهه‌های 1340ش و 1350ش بود که روابط دو کشور بسیار توسعه پیدا کرد و خانواده راکفلر، که در صنعت نفت آمریکا برای خود وزنه و اعتبار خاصی داشت، به تحکیم و توسعه روابط با شاه همّت گماشت؛ امری که روابط طرفین را از یک رابطه کاری صرف به رابطه شخصی کشاند و دو طرف را به دوست صمیمی یکدیگر بدل کرد. محمدرضا پهلوی حتی با برادران دیگر راکفلر همچون نلسون روابط شخصی بسیار نزدیک دشت و با آنها ساعت‌های طولانی ملاقات و گفت‌وگو می‌کرد.[5]

محمدرضا پهلوی و دیوید راکفلر 
 
 محمدرضا پهلوی و دیوید راکفلر
 
روابط محمدرضا پهلوی و کسینجر
شاه ایران در آمریکا دوستان دیگری نیز داشت که بیشتر چهره سیاسی صاحب نفوذ بودند و کمتر در عرصه اقتصادی فعالیت داشتند. یکی از این دوستان هنری کسینجر، مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، بود که به واسطه راکفلر از حضور محمدرضا پهلوی در آمریکا حمایت می‌کرد. هنری کسینجر، نظریه‌پرداز و سکاندار سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری نیکسون و فورد، رابطه بسیار نزدیکی با شاه برقرار کرد؛ به خصوص که محمدرضا پهلوی به عنوان متحد راهبردی آمریکا در این دوره به‌شمار می‌آمد و منافع این کشور را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس تأمین می‌کرد. در واقع شاه در سیاست دو ستونی نیکسون یکی از ستون‌ها محسوب می‌شد که در کنار عربستان ناظم منطقه خلیج فارس بود و سیاست برون‌سپاری امنیتی آمریکا را عملی می‌کرد. راکفلر حتی از خانواده روزولت نیز کمک گرفت تا بتواند شاه را به هر ترتیب ممکن به آمریکا وارد کند.[6]
 
اردشیر زاهدی و محمدرضا پهلوی در گفت‌وگو با هنری کیسینجر (دهه 1350)اردشیر زاهدی و محمدرضا پهلوی در گفت‌وگو با هنری کیسینجر (دهه 1350)
 
در نهایت محمدرضا پهلوی به واسطه لابی‌گری و کمک این گونه افراد بود که وارد خاک آمریکا شد و نقطه عطفی را در تاریخ معاصر ایران رقم زد. پذیرش شاه مخلوع و حضور او در خاک آمریکا در نهایت باعث فوران خشم انقلابیون در ایران شد و به تسخیر سفارت آمریکا و بحران گروگانگیری انجامید؛ امری که خود سرآغاز تنش و تخاصم میان ایران و آمریکا شد و تا به امروز ادامه دارد.
 
در پایان می‌توان نتیجه گرفت که شاه با آنکه متحد راهبردی آمریکا در خاورمیانه به‌شمار می‌آمد و منافع این کشور را در منطقه تأمین می‌کرد، هنگامی که آفتاب سلطنتش شروع به غروب کرد دیگر برای رهبران سیاسی در کاخ سفید اهمیتی نداشت؛ به نحوی که حتی از پذیرش او در آمریکا اکراه داشتند؛ هرچند در نهایت به واسطه دوستی نزدیک با افرادی همچون خانواده راکفلر و هنری کسینجر توانست به خاک آمریکا پا بگذارد.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج‌ساله ایران از کودتا تا انقلاب، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1370، ص 442.
[2] . همان، ص 439.
[3] . «رابطه راکفلر با شاه بسیار محکم بود»، دنیای اقتصاد، ش 1928 (4/ 8/ 1388).
[4] . ویلیام هوفمن، راکفلرها، ترجمه رضا سندگل، تهران، محراب قلم، 1368، صص 10-20.  
[5] . جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، نشر فاخته، 1371، ص 258.
[6]. همان‌جا.
 
https://iichs.ir/vdcivqar.t1awv2bcct.html
iichs.ir/vdcivqar.t1awv2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما