پس چرا نام خانوادگی ایشان «صدوقی» بود؟
روی قبر مرحوم شیخ محمدرضا کرمانشاهی، سنگی نصب شده بود حاکی از اینکه این لقب را به دلیل انتساب به مرحوم «شیخ صدوق»، به ایشان داده بود؛ به همین دلیل هم موقعی که شناسنامه میگیرند، به نام صدوقی میگیرند.
سیر تحصیلات آیتالله صدوقی چگونه بود؟
مرحوم ابوی، تحصیلات مقدماتی را در یزد انجام میدهند. یک سال به اصفهان میروند، ولی به علت سردی هوا، نمیتوانند مقاومت کنند و باز به یزد برمیگردند و یک سال، در یزد میمانند. بعد به قم میروند و حدود 22 سال، در آنجا تحصیل و سپس تدریس میکنند و شاگرد ممتاز مرحوم
آیتالله حاج شیخ عبدالکریم یزدی و مرحوم
آیتالله بروجردی بودند. ایشان حافظه و استعداد کمنظیری داشتند و همین که یک بار مطلبی را میخواندند، آن را به خاطر میسپردند و نیاز زیادی به مطالعه نداشتند و به اکثر سؤالات طلاب، بدون مراجعه به کتاب پاسخ میدادند! در مدتی هم که در حوزه قم بودند، رسیدگی به امور طلاب در مدرسه فیضیه، به عهده ایشان بود. ضمنا ایشان در دوران تحصیل و تدریس، در دهکده عباسآباد، مزرعهای را ایجاد کرده بودند و کشاورزی و گلهداری نیز میکردند.
علت بازگشت آیتالله صدوقی به یزد چه بود؟
ایشان در سال 1330 موقتا به یزد میآیند، اما مردم و علما از ایشان میخواهند که در یزد بمانند و به حوزه علمیه یزد سروسامان بدهند. این بود که تصمیم گرفتند در زادگاه خود بمانند.
یکی از فرازهای مهم زندگی آیتالله صدوقی، توجه ویژه به عمران و آبادی استان یزد بود. تحلیل شما دراینباره چیست؟
خدمات عمرانی ایشان، بسیار زیاد است. ایشان مساجد، مدارس، مراکز علمی، خیریهها، بیمارستانها، درمانگاها و مراکز فرهنگی بسیاری را بنا یا احیا کردند؛ از جمله مسجد روضه محمدیه (خطیره)، که در انقلاب مهمترین پایگاه مبارزاتی بود، مسجد ملا اسماعیل، محل برگزاری نماز جمعه و شهادت ایشان، مدرسه امام خمینی در چهارسوق یزد، صندوق قرضالحسنه حضرت ولیعصر(عج) و... . ایشان در زمینه آب آشامیدنی یزد تلاش کردند از رودخانه کارون، شاخهای را به این شهر بیاورند و وزارت نیرو هم قول مساعد داد. جلوگیری از تعطیلی بسیاری از کارخانهها، با کمکهای مالی و مشاورههای مدیریتی ایشان، میسر شد.
به عنوان فرزند آیتالله صدوقی، قدری از شیوههای تربیتی ایشان بگویید.
پدر فوقالعاده مؤدب بودند و به افراد، احترام زیادی میگذاشتند. همین شیوه را هم، از ما انتظار داشتند. ایشان نسبت به فرزندانشان، بسیار رئوف و مهربان بودند و مرا خیلی دوست داشتند. در ادای واجبات و پرهیز از محرمات، بسیار به ما توصیه میکردند. در تربیت، دوراندیشی و رعایت اعتدال، از نکات مورد نظر ایشان بود.
تقیّدات عبادی آیتالله صدوقی نیز شهرت بسیاری دارد. دراینباره چه خاطراتی دارید؟
همینطور است. پدر به خواندن نماز شب، خیلی علاقه داشتند و من از وقتی که یادم میآید، ایشان نماز شب میخواندند. حتی یادم هست که وقتی با قطار به مشهد سفر میکردیم، در همان قطار در حال حرکت، به نماز شب میپرداختند. به ادای مستحبات هم، بسیار علاقهمند بودند. ایشان توجه به مستحبات را عامل ازدیاد توفیقات میدانستند.
درباره پیشینه روابط آیتالله صدوقی با حضرت امام، به نکاتی اشاره کنید.
این دو بزرگوار از دوستان قدیمی و صمیمی بودند. ایشان از همان روزهای اولی که وارد قم شدند با حضرت امام آشنا شدند و روزها و شبها، با هم بودند و کمتر پیش میآمد که در طول هفته، حداقل یک جلسه با هم گفتوگو و مشورت نداشته باشند. خاطرم هست پدر در برابر نظر امام، نظر نمیدادند و برای ایشان، فوقالعاده احترام قائل بودند؛ مخصوصا در جریان انقلاب، یزد که معمولا شهر بسیار آرامی بود، با مدیریت داهیانه ایشان، به حرکت درآمد و تبدیل به یکی از کانونهای مهم انقلاب شد. اعلامیههای امام، چه وقتی که در عراق بودند و چه زمانی که به پاریس تشریف بردند، از طریق تلفن برای دفتر پدر خوانده میشدند و ایشان، بلافاصله دستور تایپ و تکثیر آن را میدادند. بعد هم به وسیله تلفن، اعلامیهها را برای شهرستانها میخواندیم و در آن دوره یزد از این نظر، محوریتی پیدا کرده بود.
سفر ایشان به نوفل لوشاتو نیز در همین بستر انجام شد. اینطور نیست؟
بله؛ حاج احمد آقا تلفن زدند و گفتند: امام فرمودهاند: فورا به پاریس بیایید. پدر هم بلافاصله به سوی نوفل لوشاتو حرکت کردند.
شما هم با ایشان همراه بودید؟
بله؛ من هم در خدمتشان بودم. مرحوم پدر، ده روز در پاریس ماندند و پس از مشورت با حضرت امام، به ایران برگشتند که بتوانند در اداره حرکتهای انقلابی، به دیگر یاران امام و مبارزین در ایران مدد برسانند، اما من حدود سه ماه در پاریس، در خدمت امام ماندم.
منافقین توانستند در اکثر شهرهای ایران دفتر بزنند، اما در یزد موفق به این کار نشدند؛ چرا؟
شهید صدوقی، بسیار مورد علاقه مردم یزد بودند و نفوذ زیادی در بین مردم و ارگانها داشتند؛ لذا با کمک آنها، محلهایی را که منافقین برای فعالیت و تبلیغ شغال کرده بودند، از آنان پس گرفتند! مرحوم ابوی در برابر بنیصدر هم، موضع قاطعی گرفتند و شاید اولین شهری که شعار «مرگ بر بنیصدر» در آن شنیده شد شهر یزد بود.
به موضعگیری قاطع آیتالله صدوقی در برابر بنیصدر اشاره کردید. علت این امر چه بود؟
مرحوم ابوی جریانهای انحرافی را بسیار سریع تشخیص میدادند و موضعگیری میکردند. در دوره دولت موقت، اولین کسی که از طریق روزنامه «کیهان»، انتقادات و مخالفتهای خود را صراحتا بیان کرد، مرحوم ابوی بودند. ایشان در دورانی این کار را انجام دادند که کس دیگری جرئت این کار را نداشت. در مورد بنیصدر هم، همینطور بودند. بنیصدر به اکثر استانها و شهرها رفته بود، ولی جزئت نکرد به یزد بیاید؛ چون میدانست که آیتالله صدوقی، حاضر به ملاقات با او نخواهند بود و این برای رئیسجمهور کشور، گران تمام میشد!
در دوران دفاع مقدس، یکی از شهرهای پیشتاز در حمایت از جبههها، یزد بود. نقش آیتالله صدوقی در ایجاد این فضا، تا چه میزان مؤثر بود؟
مرحوم ابوی به دفاع مقدس و جبههها، بسیار اهمیت میدادند و استان یزد در کمک به جبههها، چه از نظر نقدی و چه از نظر کالا، بینظیر و پشتیبان محکمی برای رزمندگان اسلام بود. یادم هست همیشه وقتی نزدیک عملیاتها میشد، شهید صیاد شیرازی نزد پدرم میآمدند و از ایشان التماس دعا و طلب خیر داشتند. نمونه جبهه رفتن مرحوم پدر، در عملیات بیتالمقدس بود، که ایشان در شب حمله، در اتاق فرماندهان جنگ، دعای توسل خواندند که روی رزمندگان اثر روحی زیادی داشت. دراینباره فرماندهان و رزمندگانِ دوران دفاع مقدس، خاطرات زیادی داشتند.