تاریخ تأسیس ارتش مدرن در ایران؛

ارتش مدرن اما شخصی‌شده

ارتش نقش مهمی در به قدرت رسیدن رضاشاه ایفا کرد. این نهاد از همان ابتدای تأسیس البته به‌صورت گام‌به‌گام در اختیار تام و تمام شخص شاه قرار گرفت. رضاشاه از ارتش ساختارمند به‌عنوان ابزاری برای اجرای سیاست‌های نوسازانه خود بهره گرفت
ارتش مدرن اما شخصی‌شده
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ برپایی دولت یکپارچه نیازمند برقراری امنیت و تأسیس ارتش ملی است. ارتش نوین ایران پس از کودتای 1299 با ادغام واحدهای نظامی در سال 1300 تشکیل شد. این ارتش با برخورداری از سازمان نوین در ستاد و لشکرهای خود و بهره‌مندی تدریجی از آموزش و تسلیحات جدید توانست در نزدیک به یک دهه به تحرکات مرکزگریز و شورش‌های مسلح در ایران خاتمه دهد و با خلع سلاح عمومی و برقراری انحصار تسلیحات، اقتدار و نفوذ دولت مرکزی را در سطح کشور بگستراند. البته این ارتش با خدمت به نظام شاهنشاهی در جهت تبلیغ ایدئولوژی حکومتی از طریق سیاست‌هایی همچون نظام‌وظیفه عمومی به‌کار گرفته شد و به‌مثابه ابزاری برای تحقق اهداف رضاشاه درآمد. در این نوشتار ضمن در نظرگرفتنِ تبدیل ارتش به ابزاری برای تبلیغ ناسیونالیسم، به وابستگیِ گام‌به‌گام ارتش به شخص شاه توجه خواهیم کرد.
 
ارتش؛ از استقرار نظام پهلوی تا شخصی‌شدن قدرت
درحالی‌که اقدام ارتش در حفظ تمامیت ارضی، تأمین وحدت ملی و استقرار حاکمیت دولت مرکزی به‌ویژه در سال‌های 1300 تا 1302 منزلت و اعتباری ملی برای آن به ارمغان آورد، برخی تلاش‌های آن برای صعود رضاخان به قدرت این منزلت را خدشه‌دار کرد.1 این آغاز فرایند گذار ارتش ملی به ارتش شخصی بود. ارتش در صعود رضاخان به نخست‌وزیری و سپس نشستن وی بر تخت پادشاهی نقشی بی‌همتا و تعیین‌کننده داشت. با آغاز پادشاهی رضاشاه و پایان یافتن مأموریت داخلی ارتش در سرکوب نیروهای مرکزگریز، ارتش برای روز مبادا به پادگان رفت، اما روز مبادا، تنها روز تجاوز نیروهای بیگانه یا سرکوب کردن قدرت‌های مسلح محلی نبود، بلکه همچنین روزی بود که نظمیه مانند رویداد مسجد گوهرشاد به‌تنهایی قادر به سرکوب معترضان و مخالفان نبود. اگرچه در آغاز سلطنت رضاشاه، وزارت داخله به‌عنوان سازمان مجری برگزاری انتخابات تا حدود زیادی قادر به تأمین منویات شاه بود و بنابراین می‌بایست از سطح مداخله ارتش در سیاست کاسته می‌شد، اما مداخله نظامیان و نظمیه در انتخابات کماکان ادامه داشت. ازجمله در انتخابات مجلس ششم به‌جز شهر تهران، که به علت نفوذ مخالفان دولت و حضور در انجمن انتخابات، نامزدهای آنها پیروز شدند، در بسیاری از حوزه‌های دیگر به دلیل برگزاری انتخابات در شرایط حکومت‌نظامی، نمایندگان موردنظر دولت به مجلس راه یافتند.2
 
رضاشاه هنگام استماع گزارش عزیزالله ضرغامی، رئیس ستاد ارتش، در مراسم اعطای گواهینامه دانشجویان دانشکده افسری - سال 1320
شماره آرشیو: 130592-275م
 
بهره‌کشی از ارتش موجب تبدیل آن از نهادی ملی به نهادی شد که بیشتر در خدمت منویات شاه بود. به‌رغم خرج بخش عمده‌ای از درآمد نفتی ایران برای تجهیزات نظامی3 با حمله متفقین به ایران و آشکار شدن تزلزل رضاشاه در تصمیم‌گیری، فرماندهان ارتش نیز ناتوان از تصمیم‌گیری، کارنامه ضعیف و در مواردی خفت‌بار از خود باقی گذاردند. رضاشاه نتوانست بسیاری از امور نظامی پیش‌پاافتاده را به دیگران واگذار کند. تقریبا اداره همه بخش‌های ارتش حتی جزئی‌ترین امور در دست او بود. این امر باعث به‌وجود آمدن نوعی نظام انعطاف‌ناپذیر فرماندهی از بالا به پایین شده بود که به نحوی خشن مانع ابتکار عمل و تصمیم‌گیری میان افسران ارتش می‌شد.4
 
بنیان‌گذاری ارتش و دولت ملی مستلزم تغییر در رابطه فرد و دولت بود. نظام‌وظیفه همگانی موجب می‌شد دولت به‌جای رهبران ایلات، مالکین و مقامات محلی اتباع خود را بر اساس ضوابط قانونی و صرف‌نظر از تعلقات مذهبی قومی و زبانی و وابستگی‌های طبقاتی به خدمت فراخواند. اتباعی که به‌این‌ترتیب به خدمت فراخوانده می‌شدند در فضایی جدید، منضبط و جمعی از آموزش، لباس و خوراک یکسان بهره‌مند می‌شدند؛ بنابراین ارتش مدرسه‌ای برای آحاد ملت، تبلیغ وفاداری به دولت و ترویج شیوه جدیدی از زندگی و آموزش‌های ناسیونالیستی بود؛5 دولتی که در آن جدا از هرگونه سلسله‌مراتبی رضاشاه را تقدیس می‌کرد.
 
سربازان و نیروهای نظامی در معرض مستقیم مفاد آموزشی قرار داشتند و ازجمله مهم‌ترین آموزش‌های سازمان نظام‌وظیفه آموختن اصول ایرانیت و همچنین ایجاد حس وطن‌خواهی و شاه‌پرستی در این نیروها بود. در خدمت سربازی به آنها آموخته می‌شد که «حب وطن اساس تربیت نظامی و در هر زمان منشأ پاک‌ترین احساسات سربازی بوده است». البته این حب وطن ذیل شاه‌دوستی بود. آنها همچنین می‌آموختند که هر نیروی نظامی جز تلاش برای عظمت وطن هیچ هدف دیگری را دنبال نمی‌کند؛ بنابراین در نظام‌وظیفه اطلاعات لازم در زمینه آماده‌سازی ذهنی برای پذیرش هنجارهای دولت پهلوی اول منتقل می‌شد.6
 
سلام نوروز مقابل تخت مرمر با حضور رضاشاه پهلوی و جمعی از صاحب منصبان ارتش 1305
شماره
آرشیو: 130689-275م
 
در نگاه اول، خدمت اجباری در ارتش برای همه اعضای جامعه و به‌ویژه جوانان شاید یک سازوکار امنیتی و حقوقی به نظر برسد، اما از طرفی دیگر اگر به این قانون نگریسته شود، خواهیم دید که هدف از تصویب قانون سربازی اجباری، نفوذ دولت و قدرت سیاسی به فرهنگ مردم و زندگی شهروندان بود، به‌طوری‌که پس از تصویب این قانون، پیوند بسیاری از اعضای جامعه با بوروکراسی و نظام سیاسی، که قبلا مقطعی و داوطلبانه بود، دائمی شد. برای اولین‌بار در تاریخ نظام سیاسی، طی این دوره، دولت همه خانواده‌ها و خانوارها را موظف کرد که به نظام سیاسی بپیوندند و از آن تبعیت کنند؛ تبعیتی فارغ از دین و مذهب، عشیره و شهر؛ فرمان‌برداری از نظم دولت مرکزی برای خدمت به وطن و شاه‌دوستی. بر این اساس دولت پهلوی قدرت و امکان پیدا کرد تا افرادی را که در جامعه از مجموعه سیاست‌گذاری‌ها و اقداماتش به دورافتاده بودند به زیر چتر هویت‌سازی و ملت‌سازی خود گرد آورد. یکی دیگر از اهداف این قانون، تبدیل کردن روستاییان و ایلات به قشر شهرنشین بود؛ همچنین این قانون سربازان را از محیط‌های سنتی بیرون کشید و برای نخستین‌بار آنها را در سازمانی ملی مستحیل کرد.
 
در حوزه آموزش افسران نظامی، در سال 1305ش، درون سازمان مدارس نظام کل قشون تغییراتی ایجاد شد و مدارس نظام به سه مدرسه جداگانه تقسیم شدند که عبارت بودند از: مدرسه ابتدایی نظام دارای شش کلاس، مدرسه متوسطه نظام دارای چهار کلاس و مدرسه عالی نظام شامل دو کلاس که به ترتیب کلاس اول و کلاس دوم عالی نظامی نامیده می‌شد. در مدرسه متوسطه نظام، گذشته از برنامه وزارت فرهنگ، معلومات نظامی نیز تدریس می‌شد. برای پیشرفت تعلیمات نظام و افسران در سال 1312 عده‌ای از افسران ارتش فرانسه به‌عنوان مربی برای تعلیم در دانشکده افسری استخدام شدند. نکته مهم نام دوره‌های آموزشی دانشکده افسری است که شامل پهلوی، نادری، کاویانی، اعطا بیرق، فردوسی، شاهپور، سیروس و داریوش کبیر بودند.7
 
جمعی از امرا و صاحب منصبان ارتش در جریان بازدید رسمی رضاشاه از یک محل
شماره آرشیو: 552-1ع
 
دولت پهلوی اول در تلاش بود تاریخ بعد از اسلام را کم‌رنگ جلوه دهد و به‌جای آن درصدد بود تاریخ قبل از اسلام را پرشکوه و جلال جلوه‌گر سازد. کتاب‌ها و نشریه‌های چاپ‌شده در این دوره پر از داستان‌های شوونیستی و افتخار به پادشاهان ایران باستان بود؛ همچنین برتری فرهنگ ایرانی بر فرهنگ‌های دیگر در آنها ترویج می‌شد.8 نام دوره‌های آموزشی ارتش نیز بر همین اساس انتخاب شده بود. نام‌هایی چون شاهپور، داریوش کبیر و پهلوی نشان از آن دارد که دولت پهلوی در راه القای ارزش‌های خود نظیر ناسیونالیسم از همه ابزارها استفاده می‌کرد و درصدد بود با پیوند زدن پادشاهی خود به ایران باستان و عظمت دادن به آن و القای چنین نگرشی به جامعه، برای خود مشروعیت ایجاد کند. نام این دوره‌ها نشان از آن دارد که ارتش و افسران به‌عنوان عاملان ارزش‌های دولت در برنامه باز اجتماعی‌سازی سیاسی و سیاست‌گذاری‌های پهلوی نقش ایفا کردند. در این دوره رضاشاه از ارتش به‌عنوان ابزار ملی‌گرایی استفاده کرد و در این راستا افسران در صف مقدم تحول اجتماعی و فرهنگی قرار گرفتند. رضاشاه از ارتش برای کسب کنترل همه‌جانبه بر حوزه‌های گسترده زندگی مدنی استفاده کرد. او با کمک نیروهای ارتش اصلاح نوع لباس، الغای القاب، برنامه‌ریزی مقدماتی شهری، اصلاح زبان و نظایر آن را پیش برد. ارتش همچون رژیمی که به آن خدمت می‌کرد، با یکپارچه‌سازی ملی و ایجاد یک قدرت مرکزی کارآمد، محبوبیت بالایی در میان روشنفکران و محافل ناسیونالیست کسب کرد.9 درواقع ارتش یکی از مهم‌ترین راه‌هایی بود که رضاشاه می‌توانست ناسیونالیسم و اهداف ناسیونالیستی خود را با کمک آن محقق کند.10 به این نکته باید بار دیگر تأکید کرد که حکومت پهلوی پیوندی ناگسستنی بین شاه و میهن برقرار کرده بود و ملیت بدون شاه‌دوستی در آن معنایی نداشت.
 
 امرا و فرماندهان ارتش هنگام شرکت در یک مراسم نظامی با حضور رضاشاه و محمدرضا پهلوی در دانشگاه جنگ 1320
شماره آرشیو: 130591-275م
 
فرجام سخن
ارتش نقش مهمی در به قدرت رسیدن رضاشاه ایفا کرد. این نهاد از همان ابتدای تأسیس البته به‌صورت گام‌به‌گام در اختیار تام و تمام شخص شاه قرار گرفت. رضاشاه از ارتش ساختارمند به‌عنوان ابزاری برای اجرای سیاست‌های نوسازانه خود بهره گرفت و در این مسیر این نهاد یارای مقاومت و سرپیچی در برابر شخص شاه را نداشت. به‌طور خلاصه ارتش، چه در اجرای سیاست‌های ضدمذهبی و چه در برنامه‌های ناسیونالیستیِ رضاشاه نقش بسیار کانونی و کلیدی داشت، اما همین مسئله، به پاشنه آشیل آن نیز تبدیل شده بود؛ چراکه وابستگی به شخص شاه، به معنای دوری از جامعه و بی‌بهره ماندن از پشتیبانی مردم بود؛ مسئله‌ای که خود را در فروپاشی ارتش بلافاصله پس از حذف رضاشاه از عرصه سیاست نشان داد.
 
پی نوشت:
 
1. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 181.
2. همان، صص 304-305.
3. چالرز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، 1362، ص 593.
4. کاوه فرخ، ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، صص 466-467.
5. وحید سینایی، همان، ص 242.
6. محمد اکبری، تبارشناسی‌ هویت جدید‌ ایرانی، تهران، انتشارات علمی‌ و فرهنگی، 1384، صص 273-275.
7. تاریخ ارتش نوین ایران ستاد بزرگ ارتشتاران، ستاد بزرگ ارتشتاران، اداره سوم، (بی‌تا)، صص 105-130.
8. فرد هلیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، تهران، امیرکبیر، 1358، ص 67.
9. تورج اتابکی، همان، صص 137-143.
10. داریوش قنبری، دولت مدرن و یکپارچگی ملی در ایران، تهران، انتشارات تمدن ایرانی، 1385، ص 211.
 
https://iichs.ir/vdcjthev.uqehozsffu.html
iichs.ir/vdcjthev.uqehozsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما