پس از انحلال مجلس دوم (3 محرم 1330) مشیرالدوله، زنجانی را برای ریاست دیوان عالی تمیز یا مدعی‏العمومی آن، به ناصرالملک نایب السلطنه پیشنهاد کرد، که پذیرفته نشد. 1 زنجانی در خانه نشست و به کار ترجمه و تألیف روی آورد. ترجمه رمانهای کاپیتان پانزده ساله، برادر خائن، یهودی سرگردان، و تألیف رساله‏های شهریار هوشمند و راه زندگانی، حاصل کار او در این...
رساله شهریار هوشمند، و اندیشه «دیکتاتوری مصلح»! کاری از شیخ ابراهیم زنجانی
 
پس از انحلال مجلس دوم (3 محرم 1330) مشیرالدوله، زنجانی را برای ریاست دیوان عالی تمیز یا مدعی‏العمومی آن، به ناصرالملک نایب السلطنه پیشنهاد کرد، که پذیرفته نشد. 1 زنجانی در خانه نشست و به کار ترجمه و تألیف روی آورد. ترجمه رمانهای کاپیتان پانزده ساله، برادر خائن، یهودی سرگردان، و تألیف رساله‏های شهریار هوشمند و راه زندگانی، حاصل کار او در این دوران است. تألیف شهریار هوشمند را وی در ربیعالثانی 1331 به پایان برد. 2
  به نوشته آقای شهبازی: در این زمان، زنجانی در آستانه 60 سالگی قرار دارد. در پایتخت که از گرانی آن می‏نالد، در زیر فشار شدید مالی است و از اوضاع زمانه سخت بیزار. در نوشته‏های این زمان او، از خوش بینی و آرمان گرایی دوران مبارزه با محمدعلی شاه خبری نیست و بعکس یأسی تیره موج می‏زند: «هیچ وقت ایران و ایرانیان این حال اسف انگیز را که الآن داریم نداشته‏اند. نه در حال غلبه تازیان و ضحاکیان و نه در حال هجوم اسکندر به ایران و نه در حال سلطنت اشکانیان بیگانه در این سامان، و نه در حال اواخر اختلال امور ساسانیان و هجوم اعراب و اسلامیان و انقراض قومیت نژاد پاک فارسیان، و نه در حال هجوم مغول و چنگیزیان و تیموریان و اختلال امور به واسطه افغان و سایر اختلالات و انقراضات، این حال در ایران رخ نداده و مثل وضع حاضر را کسی ندیده».   مهمترین اثر زنجانی در این دوران، شهریار هوشمند است که هجویه‏ای بزرگ علیه ناصرالملک به شمار می‏رود. اهمیت این رساله بویژه از آن رو است که سیر تحوّل فکری تجدد گرایان افراطی عصر مشروطه و تحوّل نظری ایشان را از دلبستگی به «آزادی و پارلمنت» تا نضج تدریجی آرمان «دیکتاتوری مصلح» به روشنی بیان می‏دارد. زنجانی تألیف این رساله را در 26 ربیعالثانی 1331، یعنی در زمان حکومت ناصرالملک، به پایان برد. 3   شخصیتهای اصلی در رمان گونه «شهریار هوشمند» شخصیت منفی در این رمان، «مارکیز مارتین» رئیس درباریان است، که در همدستی با «مارکیز لوتر»، رئیسالوزرا، و «کشیش دلفورتیس»، رئیس روحانیون، شهریاری جوان را فریب می‏دهند و کشور را تاراج می‏کنند. به نوشته استاد شهبازی: «مارکیز مارتین» نمادی است از ناصرالملک، «مارکیز لوتر» با سپهسالار تنکابنی تطابق دارد و خواننده می‏تواند «کشیش دلفورتیس» را سید عبدالله بهبهانی بداند که دو سال پیش به قتل رسیده بود. این شهریار جوان نیز نمادی آرمانی از احمد شاه است که باید چند ماه دیگر تاجگذاری کند و زمام قدرت را به دست گیرد.   زنجانی «کشیش دلفورتیس» را مردی «حریص و طماع» توصیف می‏کند که «در زیر این لباس سیاه دراز خون فاسدی در رگهایش گردش می‏کند» و «جزای کسی که مردم را فکر و اجتهاد یاد می‏دهد و از تقلید چشم بسته منع می‏کند» مرگ می‏داند. او مردی است آزمند که دین را وسیله کسب منافع دنیوی قرار داده است.   شهریار هوشمند مشاوری دلسوز دارد به نام سِر راجر و «استاد» و «محرم خاصی» به نام دکتر هنری فون کلاوبن که او را هدایت می‏کند و چشم و گوشش را بر حقایق می‏گشاید. شخصیت دکتر هنری، طبیب مخصوص شاه، شباهتهای بنیادینی به شخصیت «مسیو کارنجی» در رمان شراره استبداد دارد. آمیزه‏ای از عقل گرایی جان استوارت میل و اقتدار گرایی بیسمارک گونه؛ و چون «مسیو کارنجی» به «استادان غیبی» در طریقت تئوسوفی می‏ماند که بر اندیشه سیاسی اعضای لژ بیداری ایران تأثیرات عمیق نهاده بود. دکتر هنری حتی «در صورت و بدن شبیه بیسمارک مشهور» است. زنجانی در پرداخت این شخصیت نیز از شخصیت واقعی "مسیو اردشیر [جی]" الهام گرفته است. دکتر هنری، چون اردشیر، مردی آرام است و از شنیدن هیچ خبری، هرقدر تکان دهنده، متأثر نمی‏شود و مانند مسیو کارنجی در شراره استبداد، دیگران را به مردن در راه آرمان ترغیب می‏کند: «انسانیت را نباید فدای عمر کرد، بلکه عمر را درراه انسانیت باید صرف کرد. عمر بی‏انسانیت مثل درخت بی‏ثمر، جز سوختن به کار نیاید».   همسر شهریار زنی است دانا و فرشته‏خو که بسیاری از اندرزها از زبان او جاری می‏شود. اصولاً در رمان گونه‏های زنجانی، زن شخصیتی نمادین است نه واقعی؛ و هماره مثبت است نه منفی. در حقیقت، در نوشتار زنجانی، زن نماد آرمان گرایی است. در «جمعیت آزادی خواه» نیز که با آن آشنا خواهیم شد، تنها یک زن عضویت دارد (بلقیس) که او نیز، چون قوه‌القلوب در شراره استبداد و همسر شهریار هوشمند، نماد آرمان گرایی است. 4   سرج، نماد پوپولیسم جدید شخصیت مهم دیگر رمان، فردی است به نام سرج که رهبری «جمعیت آزادی خواه» را به عهده دارد. سرج، که به تقی‏زاده در دوران ریاست انجمن آذربایجان و نمایندگی ادوار اول و دوم مجلس شورای ملی شبیه است، انقلابی پوپولیستی است که شعارهای سوسیالیستی و چپ گرایانه می‏دهد، مأوایش در «جنوب شهر» و در میان «فقرا و ضعفا» است که خود را «فدایی» او می‏دانند، به اشاره او «به همه کار اقدام» می‏کنند و اگر سرج می‏خواست، «به شهر آتش می‏زدند». حکومت، سرج را زیر نظر دارد و روزنامه‏ها او را «سوسیالیست شورش‌طلب» می‏خوانند که «وجودش برای مملکت خطرناک است [ و] مخالف راحت عمومی است». شخصیت سرج را، به احتمال قریب به یقین، باید نخستین نماد پوپولیسم جدید در رمان گونه‏های فارسی دانست.   شهریار هوشمند پس از اینکه از طریق دکتر هنری و سر راجر با واقعیات تلخ جامعه آشنا می‏شود و فساد مارکیز مارتین و کشیش دلفورتیس را می‏شناسد، به راهنمایی این دو مشاور به طور ناشناخته و با نام مستعار باکن لروا با سرج ملاقات می‏کند. زنجانی در توصیفی که سرج از خود و آرمانهای خود برای باکن لروا (شهریار) بیان می‏دارد، وضع او را مشابه با وضع تقی‏زاده در زمان تفسیق سیاسی او توسط آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی و خروجش از ایران به تصویر می‏کشد: «بدان که این مقصد مهم حمایت عدل و طلب آزادی کار پرخطری است، زیرا دو فرقه صاحب نفوذِ مقتدرِ صاحب ثروتِ مکارِ مفت خوارِ بی‏رحمِ مردم آزار که بنیان ظلم در عالم از ایشان است، اینان دشمن حق و علم و عدل و آزادی‏اند، یکی وزرا و امرای جابر و خائن و یکی کشیشان بی‏دیانت مکار. آنان جان و مال و عرض حق گویان را پامال می‏کنند به نام اینکه اینان مفسد و انقلابی و آنارشیست و مخلّ راحت عموم هستند [ و]در واقع جلوگیری [ از] ظلم خودشان را افساد می‏نامند. اینان هم طالبان علم و عدل و حق را تکفیر می‏کنند و در واقع، خلل بر ریاست و رشوه‏گیری و مفتخوری خود را کفر می‏نامند. دیدی که مرا در روزنامه مفسد و آنارشیست نوشته بودند».5   مناسک ماسونی در «جمعیت آزادی خواه» سرانجام سرج، باکن لروا و دو همراهش را به عضویت «جمعیت آزادی‏خواه» در می‏آورد. تشریفات این عضویت مشابه مراسم عضویت در لژهای ماسونی است:   «سرج ایشان را از دالان تاریکی برده، از پله‏های تنگ و تاریک که با دست مالیدن بالا می‏رفتند بلند می‏کرد [ کذا]... در آخر به در بزرگی رسیدند. سرج آن را باز کرده، با رفیقان وارد شدند به تالار بزرگی که با دو چراغ بزرگ که از سقف آویخته بود روشن گردیده و به قدر بیست نفر روی صندلیها دور میز بزرگی نشسته‏اند... . به محض ورود سرج همه برخاستند6و با یکدیگر با اشاره مخصوصی به دست چپ سلام کردند... چون همه در روی صندلیها قرار گرفتند، سرج گفت: برادران! اینک سه نفر رفیق تازه به شما تقدیم می‏کنم که من ایشان را نخوانده‏ام بلکه ایشان خود طالب شده‏اند که عضو جمعیت ما شوند. پس باید در حق ایشان نظامات مقرره را جاری کنیم و خودشان نام و استعداد خود را می‏گویند. ژان گفت: هرکس که ما را بپذیرد با کمال خوشحالی می‏پذیریم به شرط اخلاص و امانت...   این جمعیت مخفی دارای اساسنامه و مقرراتی است که اعضا باید اکیداً مراعات کنند:   اول اینکه، با کمال اخلاص به مقصد جمعیت خدمت کرده، حافظ اسرار باشید. دویم اینکه، باید اعضا در هرماه یک دفعه جمع شده در مکانی که رئیس مقرر می‏کند در امور لازمه مذاکره کرده، به حسب قرعه بعضی اجرائات لازمه را تعیین کنند. سیم اینکه، اعضا در اقامت و سفر آزادند و مکلف نیستند عنوان منزل خود را معلوم کنند. چهارم اینکه، باید در هر اجتماعی معلومات لازمه بدهند و هرکس در اجتماعات معیّنه حاضر نشود یا سبب غیبت خود را شفاهاً یا کتباً توضیح نکند خائن محسوب شده مجازات خواهد دید. پنجم، هرگاه برای یکی از خیرخواهان خطری پیش آید از رفیقان کسانی که به مساعدت و اعانت او قدرت دارند باید اقدام نموده اعتذار نجویند»، و اعضا پیمان می‏بندند که «تا دم مرگ و تا دادن جان در سر عهد» باشند.   یکی از اصول مرامنامه جمعیت که در این جلسه، به باکن لروا تفهیم می‏شود، مبارزه با اکثریت اعتدالی مجلس دوم و تلاش برای انحلال این مجلس است و دیگری مبارزه با ناصرالملک قراگزلو و سپهسالار تنکابنی: «ششم، عهد می‏کنیم که این مجلس شورای حالیه [ را] که اصلاً لیاقت ندارد و اکثر اعضا خائن و ظالمند، تغییر داده، در جای آن مجلس ملی جدیدی که اعضای آن از تمام ملت به آزادی بدون شیطنت انتخاب شوند تشکیل دهیم؛ به شرط اینکه انتخاب به حق و عدل جاری گردد. هفتم، با صدای رسا در تمام مملکت نطقها کرده، به عموم ملت بفهمانیم که این مرد مزوّر شقی خائن که با مکر، ریاست مملکت و ریاست وزرا را به دست آورده، او مرد مفسد و مکار و طماع و جبون و خائن است و صفات رذیله7 و طمع او و همدستان او مملکت را به باد می‏دهد».8   سرج و ترور «مهره‏های درشت» باکن لروا (شهریار) از سرج می‏پرسد که چرا به رغم حمایت مردم از او برای خلع پادشاه شورش نمی‏کند؟ سرج پاسخ می‏دهد: «شورش عموم خطرش بیشتر از هیجان شیران گرسنه است». سرج ادعا می‏کند که جمعیت او با تروریسم نیز مخالف است و آن را اتهامی از سوی روحانیون و «خائنان دربار» علیه خود عنوان می‏کند. فرقه، هوادار اشاعه آگاهی سیاسی در میان مردم است و از این رو فعالیت مطبوعاتی را برای نیل به هدف خود برگزیده است:   «مبادا تهمتهای این اشرار، یعنی خائنان دربار و کشیشان مکار، را در خصوص وطن خواهان و آزادی جویان باور کنی. ما اهل صلح و آرامی و محبت و مهربانی و شفقت به بشریت هستیم. مقصد ما این است که خلاص کنیم نه قتل، زندگی بدهیم نه مرگ، معالجه کنیم نه مرض، تریاق بدهیم نه زهر، مردم را با هم دوست کنیم نه مثل آن بدکاران، نفاق انداخته دشمن کنیم. ما طالبان آرامی و راحت هستیم نه اهل شورش و انقلاب». ولی اندکی بعد، زمانی که سرج به اثبات حقانیت ترور «مهره‏های درشت» می‏پردازد این ادعا رنگ می‏بازد و چهره یک جمعیت مخوف تروریستی جلوه‏گر می‏شود: «ولکن هرگاه ببینیم خلاصی هزاران نفس از ملت موقوف بر مرگ یک خائن، یعنی یک گرگ خونخوار یا یک عقرب و مار و یک سگ هار است، در آن وقت از این کار لابد می‏شویم. لکن باز اقدام به قتل چنین ماده فساد نمی‏کنیم تا مکرّر او را تحذیر نکرده و توبه و ترک نخواسته باشیم. ما خادمان عدلیم نه آدمکش».9   تکوین اندیشه دیکتاتوری مصلح تقی‏زاده در مجلس اول (15 ربیع‌الثانی 1326 ق) گفته بود: «این مجلس از راههای عادی نمی‏تواند داخل کار شود، بلکه به یک قوّه فوق العاده و پنجه آهنینی باید مملکت را اصلاح نماید... چطور که محمدعلی پاشا در مصر و ناپلئون در فرانسه کردند». او بعدها، در سخنرانی خود در لندن (30 مه 1934) حکومت رضاشاه را تحقق این آرمان دانست و گفت: «پروردگار ایران را یاری کرد... رهبر بزرگی ظهور نمود و سرنوشت ملت را در کف خویش گرفت... رهبری و ارشاد او بسیاری از آرمانهای ملّیون دوره اول مجلس را» تحقق بخشید.   این اندیشه «پنجه آهنین» در شهریار هوشمند به عریان‏ترین شکل رخ می‏نمایاند. شهریار، که دکتر هنری و سر راجر و سرانجام سرج او را هوشیار کرده‏اند، هدف خود را اجرای عدالت بیان می‏دارد و می‏گوید: «من باید با قدم آهنین در جلو ظلم بایستم». و سرج، رهبر «فرقه آزادی خواه»، در مکالمه با بلقیس می‏گوید: «تسلط و نفوذ می‏خواهم، نه تسلطی که مردم طمع می‏کنند، بلکه نفوذی که با آن مجرای سلطنت حاضره را تغییر داده، ماده فساد مملکت را برکنم و به روی این روحانیان بی‏رحم ایستاده مظلومان را برهانم و عدالت را در مجرای خود برانم». در زمان محمدعلی شاه، زنجانی در شراره استبداد، حذف نقش جدّی شاه در امور کشور و تفویض اختیار مطلقه به مجلس و کابینه را می‏خواست و اینک، نومید از این دو نهاد، تفویض اقتدار مطلقه به شاه یا دیکتاتوری دیگر را برای اصلاح جامعه می‏طلبد. به عبارت دیگر، اینک او از احمدشاه جوان می‏خواهد که علیه نهادهای اصلی مشروطه ـ هیئت دولت، مجلس شورای ملی و مطبوعات ـ قیام کند، «رعیت این خائنان نباشد»، بلکه بکوشد تا شاه قَدَر قدرت و مصلح باشد. اینک، زنجانی به دنبال پادشاهی مقتدر است که با «پنجه آهنین» خود دست به اصلاح زند. توجه کنیم که ماهیت این خواست دگرگون نشده، در زمان محمدعلی شاه شعار اقتدار پارلمنت یا ملت به معنی اقتدار تجددگرایان افراطی، یعنی دوستان زنجانی، بود و در زمان احمدشاه مطرح کردن خواست «پنجه آهنین» باز همین معنا را می‏داد. حدود دو سال پیش از نگارش شهریار هوشمند، در 9 ربیع‏الاول 1329 سپهسالار تنکابنی ـ رئیس‏الوزرا ـ در نطق خود در مجلس دوم به پدیده تروریسم، ضعف وزیران و هرج و مرج ولایات اشاره کرد و خواستار قدرت بیشتر شد، ولی وحیدالملک شیبانی، دوست زنجانی، به او پاسخی سخت داد. او وجود تروریسم را منکر شد و گفت: «مشروطیت در ایران نوپا است و این بازیها خطرناک است».
  زنجانی در شهریار هوشمند به مجلس ملی، که آن را بکلّی فاسد می‏داند، بی‏اعتنا است و پدیده‏ای مبهم به نام «خواست ملت» را برتر از رأی مجلس می‏داند و پیوند مستقیم میان شاه و ملت را، با حذف واسطه‏هایی چون مجلس، هیئت وزیران و حتی مطبوعات، خواستار می‏شود.   در رمان زنجانی شخصیت منفی دیگری نیز حضور دارد. فردی به نام داود یوست که «سلطان مطبوعات» پایتخت است و از طریق روزنامه‏های خود بر افکار عمومی تأثیر فراوان دارد. او در نشریاتش مدافع «کشیشان» است و مخالف اقتدار شاه. تلقی زنجانی از نقش مطبوعات چنین است: «این خائنان روزنامه‏ها را با پول با خود موافق کرده‏اند و اکثر وکلا را که رشته امر در دست ایشان است، با رشوه با خود همراه گردانیده‏اند. دیدید با یک تسامح و پولهایی که به روزنامه نگاران داده شد افکار مردم را در انتخاب تصرف کردند [ و] چگونه اشرار و شارلاتانها به سر کار آمده، بالاخره مملکت را اکثریت یک مجلس و ریاست یک خائن مملکت به باد فنا می‏دهد... به چندین روزنامه پول می‏دهند که اعمال آنان را تمجید می‏کنند و ایشان با جمعی از خائنان بازاریان و کشیشان آدم فریب درساخته، مملکت را به حال بدی انداخته‏اند».   در رمان زنجانی، شهریار هوشمند در کسوت ناجی مردم از چنگال سلطه جابرانه روحانیون ظاهر می‏شود؛ نقشی که زنجانی و دوستانش سرانجام به رضا خان میرپنج واگذار کردند. سرج نیز چنین آرمانی دارد و دشمن اصلی را «روحانیون» می‏داند. او، که خطیبی توانا است، در برابر کلیسا می‏ایستد و خطابه‏ای غرّا و مطوّل بر ضدّ کشیشان بیان می‏کند:   «مثل واعظان ظاهری ریاکار آدم فریب، شما را از خرافات و افسانه‏های بی‏اصل پر نمی‏کنم و برای نفع شخصی خود به دین دروغ نمی‏بافم. بر زهد و تقوا و کرامات بی‏حقیقت نمی‏لافم. حقیقت را بی‏پرده می‏گویم، خلاصی ملت را می‏جویم».   مخاطب سرج، به طور دقیق، ایرانیان آن عصر است:   آیا می‏دانید سی میلیون نفس در دست سی هزار نفر، بلکه سیصد نفر، بلکه سی نفر، بلکه سه نفر، چگونه مظلوم و اسیر مانده؟ بدانید تقصیر از مظلومان است، زیرا با هم اتحاد ندارند، زیرا علم ندارند. نادانی انسان را ذلیل ابدی می‏کند. هنوز معنی استقلال ذاتی و حرّیت شخصی را نمی‏دانید. جهد کنید تا بدانید! سعی کنید چشم خود را که بسته‏اید باز کرده، حقیقت را دیده، به آن بچسبید. بلی! اگر چه بعد از قربان دادن جوانان و بخشیدن هزاران جان و خانمان به نام آزادی و مشروطیت نائل شده‏اید. لکن به لفظ قناعت نکنید، معنی را بجویید، در طلب حق خود سیر و خسته نشوید. هَل مِن مَزید بگویید تا واقعاً به حق خود برسید. مشروطیت حقیقی را به دست آورده، سعادت خود را دریابید. 10

  ____________________

 1 . زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی...، شهبازی، مندرج در: زمانه، ش 12، ص 16. در نقل عبارت فوق توسط زمانه، اشتباهی راه یافته بود که با مراجعه به اصل مطلب در سایت اینترنتی آقای شهبازی، اصلاح شد. 2 . زندگی و زمانه شیخ ابراهیم زنجانی...، همان، ص 16 . 3 . همان: ص 16 . 4 . همان: صص 16ـ17 . 5 . همان: ص 17 . 6 . اصل: برخواستند. 7 . اصل: رزیله. 8 . همان: صص 17- 18 . 9 . همان: ص 18 . 10 . همان: ص 18. https://iichs.ir/vdcebe8wijh8n.9bj.html
iichs.ir/vdcebe8wijh8n.9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما