نگاهی به زندگی سیاسی آنتونی پارسونز؛

سفیری که به شاه مشاوره می‌داد!

مشاوره سیاسی به محمدرضا پهلوی، ازجمله فعالیت‌هایی است که او در آستانه انقلاب انجام می‌داد. وی در 25 شهریورماه 1357 در اولین دیدار خصوصی‌اش پس از «جمعه سیاه» و کشتار مردم در میدان «ژاله» به‌طور ضمنی به شاه اطمینان خاطر داد که انگلستان از دولت او حمایت می‌کند؛ «چراکه از نقطه‌نظر بریتانیا، هر رژیم دیگری در ایران برای ما بدتر خواهد بود»
سفیری که به شاه مشاوره می‌داد!
  
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سِر آنتونی دریک پارسونز، دیپلمات انگلیسی، در 9 سپتامبر ۱۹۲۲م در انگلستان چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی خود را در قدیمی‌ترین مدرسه عمومی انگلستان، «مدرسه کینگ» در کانتربری، گذراند. پارسونز در جنگ جهانی دوم در رسته توپخانه خدمت کرد و در پایان جنگ، به پاس شجاعت و فداکاری‌اش، به دریافت نشان افتخار «صلیب نظامی» مفتخر شد. علاوه بر این نشان نظامی، پارسونز دو نشان افتخار دیگر نیز دریافت کرد: نخست، «نشان سلطنتی ویکتوریایی» که به افرادی اهدا می‌شود که خدمات شایانی به خاندان سلطنتی ارائه داده باشند؛ دوم، «نشان سنت مایکل و سنت جورج» که در ابتدا به فرماندهان و مقامات عالی‌رتبه‌ای اعطا می‌شد که در جنگ‌های ناپلئونی در مناطق مدیترانه خدمت کرده بودند و سپس به دارندگان مناصب مشابه در سایر مستعمرات انگلستان تعمیم یافت.
 
پارسونز پس از گذراندن دوره کارآموزی دیپلماسی در کالج «بالیول» آکسفورد و کسب مدرک درجه یک در زبان‌های شرقی، مدتی در ارتش باقی ماند و از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴م به عنوان وابسته نظامی در بغداد خدمت کرد. وی پس از آن در مأموریت‌های دیپلماتیک مختلفی در کشورهای ترکیه، اردن، مصر، سودان و بحرین فعالیت کرد. مهم‌ترین و چالش‌برانگیزترین مأموریت پارسونز، سفارت پنج‌ساله او در ایران از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ بود. این دوره زمانی مصادف با بحرانی‌ترین لحظات رژیم پهلوی و سرآغاز انقلاب اسلامی ایران بود. پیش از تصدی سفارت ایران، پارسونز معاونت امور خاورمیانه در وزارت امور خارجه انگلستان را برعهده داشت.[1]
 
 آنتونی پارسونز
 آنتونی پارسونز
شماره آرشیو: 1-85-287م
 
آنتونی پارسونز و شاخک‌های ساختاری دربار و دولت
روابط انگلستان با رژیم پهلوی در اواسط دهه 1970م فراتر از یک مشارکت استراتژیک ساده یا یک منبع مهم نفت خام بود. لندن به دلایل متعددی به حفظ و تقویت این رابطه می‌کوشید. از جمله این دلایل می‌توان به لزوم ارتقای منافع ملی انگلستان و همچنین محافظت از منافع متحدین این کشور، به ویژه اسرائیل و آمریکا، اشاره کرد. نارضایتی‌های گسترده مردمی که پس از قیام 15 خرداد 1342 شکل گرفته بود، این منافع را به طور جدی تهدید می‌کرد؛ از‌این‌رو، پارسونز در کتاب خاطرات خود به‌صراحت اعلام کرده است: «تصمیم گرفتم وقتی در تهران مستقر شدم و جا افتادم، جدای از الزامات شغلی و حرفه‌ای‌ام که دادن اطلاعات و مشاوره صحیح و موثق به دولت و بخش خصوصی و عمومی در مورد اوضاع داخلی مملکت است، مشاهدات دست اولی از دورنمای ایران داشته باشم».[2] او به عهد خود وفا کرد: آن‌چنان در ساختار درونی دولت و دربار نفوذ کرد که هرگونه پیشنهاد، دگرگونی یا تغییری در سیاست داخلی با مشاوره و راهنمایی او انجام می‌شد.
 
افزون بر دوستی بیست و چند ساله با امیرعباس هویدا، مشاوره سیاسی وی به شخص محمدرضا پهلوی، ازجمله فعالیت‌هایی است که پارسونز در آستانه انقلاب انجام داد تا با مهار آن منافع انگلستان را حفظ کند. وی در 16 سپتامبر، برابر با 25 شهریورماه 1357 در اولین دیدار خصوصی‌اش پس از «جمعه سیاه» و کشتار مردم در میدان «ژاله» به‌طور ضمنی به شاه اطمینان خاطر داد که انگلستان از دولت او حمایت می‌کند؛ «چراکه از نقطه‌نظر بریتانیا، هر رژیم دیگری در ایران برای ما بدتر خواهد بود».[3] این اظهار نظر در پی درگیری خونینی است که بین گارد سلطنتی و تظاهرکنندگان رخ داد و به گفته تیمسار عباس قره‌باغی، لطمه جبران‌ناپذیری به حیثیت ارتش شاهنشاهی وارد کرد.[4]
 
دیدار نیمه‌شب پارسونز و سولیوان با شاه؛ کشتار آبان
در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، یکی از رویدادهای بسیار مهم انقلاب اسلامی ایران رخ داد که به‌شدت بر سرنوشت رژیم پهلوی تأثیر گذاشت. در این روز، دانش‌آموزان تهرانی به نشانه اعتراض به رژیم پهلوی و حمایت از امام خمینی(ره) در دانشگاه تهران تجمع کردند. ۱۳ آبان سالگرد تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه هم بود و دانش‌آموزان با تجمع خود، حمایتشان را از ایشان اعلام کردند. نیروهای امنیتی رژیم پهلوی وحشیانه به دانش‌آموزان تجمع‌کرده حمله کردند و بسیاری از آنها را به شهادت رساندند. این کشتار وحشیانه، خشم عمومی را به‌شدت افزایش داد و به یکی از عوامل مهم سقوط رژیم پهلوی تبدیل شد. محمدرضا پهلوی که همواره به‌خاطر اطمینان نداشتن به حمایت آمریکا از خود، در صورت ارتکاب به اعمال خشونت‌آمیز، به دموکراسی و مخالفت با کشتار تظاهر می‌کرد و
نزد فرماندهان خویش چهره‌ای مخالف کشتار از خود ساخته بود، در وضعیت متناقض‌نمایی واقع شد و در روز 14 آبان‌ماه با بالگرد از فراز آسمان تهران اوضاع شهر را نگاه کرد و روش خشونت‌آمیز را در دستور کار قرار داد، اما پیش از این شاه پارسونز و ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا، را احضار کرد و نظر آنان را درباره اعلام برقراری دولت نظامی جویا شد؛ درحالی‌که نیمه‌های شب دیدارش با آنان پایان می‌یافت ارتشبد ازهاری را احضار کرد و او را از تشکیل دولت نظامی مطلع ساخت.[5]
 
واقعیت‌های بی‌بدیل؛ تجلیل از استراتژی امام خمینی(ره)؛ شاه باید برود
با وخیم‌تر شدن اوضاع رژیم پهلوی و همبستگی و اتحاد مردم با امام خمینی(ره)، پارسونز انقلاب ایران را می‌ستاید و اقدامات رژیم را در مهار استراتژی امام ناکافی می‌داند. این ناکامی به‌خاطر استراتژی امام در سقوط و رفتن شاه بود. امام خمینی(ره) این بخش از استراتژی خود را در شعار ساده «شاه باید برود» خلاصه کرد و تا آخر بر آن پای فشرد.[6] پارسونز هم در مورد تلاش‌های بی‌اثر محمدرضا پهلوی می‌گوید: «تمام این تلاش‌ها، به قول یکی از دوستان ایرانی من، بازی با کلمات در خلأ بود. قدرت و اعتبار آیت‌الله [امام] خمینی به قدری افزایش یافته بود که شعار ساده او که شاه باید برود و یک جمهوری اسلامی جایش را بگیرد گویی کشور را به سمتی می‌برد که هیچ‌کدام از ترفندهای سیاسی دولت یا جناح مخالفان میانه‌رو کارگر نمی‌افتاد و به بن‌بست می‌رسید».[7]
 
با روند اعتصابات سراسری، کشتار مردم توسط نظامیان و ندای مبارزه امام خمینی، شاه به صورت مستأصل و ناامیدانه چشم به سخنان سفیران آمریکا و انگلیس دوخته بود و یک روز در میان با پارسونز و سولیوان گفت‌وگو می‌کرد.[8] مبارزه هنگامی تشدید پیدا کرد که امام خمینی به پاریس مهاجرت کرد و یکی از بی‌نظیرترین منبرهای جهان را به‌واسطه منابع مدرن ارتباط جمعی در اختیار گرفت؛ از‌این‌رو، آینده بستگی به دیدگاه و نظر رهبران مذهبی، به‌ویژه امام خمینی داشت. پارسونز در خاطرات خود بارها به این امر اشاره کرده است که به شاه در مورد چینش دولت نظامی هشدار داده است؛ چراکه تشکیل دولت نظامی به دو دلیل به بحرانی شدن روند اوضاع کمک می‌کند: نخست، به دلیل فقدان تجربه سیاسی؛ و دوم، خشم مردم و افزایش سریع اعتصابات سراسری، به سقوط زودهنگام رژیم می‌انجامد.[9]
 
درهرحال، با فرا رسیدن ماه محرم و راهپیمایی عظیم مردم در تاسوعا و عاشورای سال 1357، با شعارهای مرگ بر شاه، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و محوریت رهبری امام خمینی(ره)، نسخه رژیم پیچیده شد. پارسونز گفته است: «مصلحت ما [یعنی دولت انگلستان] در کنار کشیدن خود از این جریانات خطرناک و پُرپیچ‌و‌خم و بی‌ثمر است؛ به همین دلیل حمایت از شاه بی‌نتیجه است».[10] او سرانجام پس از چند روز از فرار محمدرضا پهلوی در 21 ژانویه 1979م، برابر با 1 بهمن 1357ش ایران را به مقصد انگلیس ترک کرد.
 
پارسونز و جنگ فالکلند؛ طرح پیشنهادی قطعنامه 502
پارسونز بعدها، به نمایندگی دائمی انگلستان در سازمان ملل متحد منصوب شد. در سال 1982م، هم‌زمان با آغاز «جنگ فالکلند» بین آرژانتین و انگلستان، وی قطعنامه‌ای را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد. این قطعنامه که به شماره ۵۰۲ شناخته می‌شود، با اکثریت آرا به تصویب رسید و در آن از طرفین درگیر خواسته شد تا درگیری‌ها را فورا متوقف کنند و نیروهای آرژانتین از جزایر فالکلند خارج شوند. پس از این مأموریت، سِر آنتونی در سال ۱۹۸۲م از خدمات دیپلماتیک بازنشسته شد و از آن سال تا ۱۹۸۳م مشاور ویژه نیمه‌وقت مارگارت تاچر، نخست‌وزیر وقت، در امور خارجه بود. او همچنین از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶م، در هیئت‌مدیره شورای بریتانیا خدمت کرد. در سال ۱۹۸۴م، او در سمت پژوهشگر در دانشگاه «اگزتر» مشغول به کار شد و از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷م در آنجا تدریس کرد.
 
آنتونی پارسونز
آنتونی پارسونز
 
آثار و پایان زندگی
پارسونز کتاب‌های بسیاری درباره صلح در منطقه خاورمیانه نگاشته است که آخرین آن با عنوان «از جنگ سرد تا صلح داغ: مداخلات سازمان ملل بین سال‌های 1947-1995» نام دارد. این کتاب در سال 1995م، توسط انتشارات پنگوئن در لندن به چاپ رسید. او سرانجام در 12 اوت 1996م برابر با 22 مردادماه 1375ش بر اثر سرطان در خانه خود واقع در «اشبرتون، دِوون» درگذشت.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. سیدمحمدصادق حسینی، «پیشگفتار مترجم»، در غرور و سقوط، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 11.
[2]. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط (ایران 1352-1357)، ترجمه سیدمحمدصادق حسینی عسکرانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 23.
[3]. همان، ص 121.
[4]. عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی مرداد بهمن 57)، تهران، نی، چ چهارم، 1365، ص 22.
[5]. عمادالدین باقی، بررسی انقلاب ایران (با درآمدی پیرامون تاریخ معاصر)، تهران، سرایی، چ دوم، 1382، ص 233.
[6]. روح‌الله حسینیان، یک‌سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)، انقلاب اسلامی (زمینه‌ها، چگونگی و چرایی)، ج 5، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 63.
[7]. آنتونی پارسونز، همان، ص 163.
[8]. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، هفته، چ دوم، 1361، ص 118.
[9]. آنتونی پارسونز، همان، ص 142.
[10]. ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1373، ص 405.
 
https://iichs.ir/vdcfjed0.w6dtcagiiw.html
iichs.ir/vdcfjed0.w6dtcagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما