پس از شعلهور شدن آتش جنگ جهانی دوم، انگلستان و شوروی بدون توجه به اعلان بیطرفی ایران، در شهریور 1320 این کشور را به اشغال خود درآوردند. همراه این نیروهای بیگانه، شبح مصیبتی وارد ایران شد که به افلیج شدن تمام بخشهای پویای کشور انجامید
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ سرزمین ایران که پل پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم شد و بهویژه روسیه شوروی را از شکست در مقابل ارتش هیتلر نجات داده بود، پس از پایان یافتن جنگ نه تنها سهمی از پیروزی متفقین نصیبش نشد، بلکه حضور اشغالگران مصائب و مشکلات فراوانی را بر ایران تحمیل کرد. در این نوشتار کوتاه به گوشهای از گرفتاریها و رنجهایی که مردم ایران در هنگام اشغال کشور توسط نیروهای شوروی متحمل شدند، پرداخته خواهد شد.
آغاز روزهای پٌرتلاطم در تاریخ سیاسی ایران
اشغال ایران توسط متفقین و به طور خاص حضور نیروهای نظامی شوروی در ایران نتایج شوم و انکارناپذیری به دنبال داشت. با وجود مساعی ایران برای حفظ بیطرفی، در شهریور 1320ش قوای روس و انگلیس به خاک ایران حمله کردند. با صدور دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت در 6 شهریور، ارتشی که رضاشاه با صرف بودجه و هزینههای گزاف ایجاد کرده بود، بهیکباره فرو ریخت و نتوانست در برابر حمله متفقین، جز مقاومتی بسیار اندک، کاری انجام دهد.
عبور نیروهای متفقین از خیابانهای تهران در شهریور 1320
شماره آرشیو: 342-۸ع
دولتهای روس و انگلیس از همان ابتدای ورود به خاک ایران تلاش کردند به دولت و ملت ایران القا کنند که ورود آنها به خاک ایران هیچگونه وجاهت خصمانه ندارد و اقدامات نظامی آنها هرگز متوجه ایران نیست، بلکه به منظور مقابله با آلمانها و برای حمایت از امنیت انگلستان، شوروی و خود ایران است. برای اثبات این مدعا معاهدهای با ایران منعقد کردند که بر اساس فصل پنجم این پیمان سهجانبه (ایران، شوروی، انگلستان) در 9 بهمن 1320، قوای متفق موظف بودند پس از آنکه کلیه مخاصمات مابین متفقین با دولت آلمان و متحدین آن به پایان رسید، در مدت زمانی کمتر از شش ماه نیروهای خود را از ایران بیرون کنند.[1] اما دولت شوروی از همان آغاز خلاف این معاهده عمل کرد و خیلی زود پیامدهای سخت و ناگوار اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه بهویژه شوروی به شکل گستردهای آشکار شد و فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی ایران را دچار بحرانهای بسیاری گردانید.
رشد مصادر ناامنی
در پی تهاجم متفقین به ایران، نیروهای شوروی از شمال و شرق، از زمین و هوا به ایران حمله کردند. اعتبار حکومت مرکزی بهشدت متزلزل و قوای نظامی و امنیتی ایران نیز از هم پاشیده شد. با ورود ارتش سرخ به آذربایجان و سایر شهرها، مقامات نظامی شوروی مأموران ژاندارمری و شهربانی را خلع سلاح کردند و پس از مدتی تعداد کارکنان آنها را تقلیل دادند.[2] مراکز مهمی مانند تبریز، مشهد و شهرهای ساحلی دریای مازندران به اشغال ارتش شوروی درآمدند. شهرهای بیدفاع شمال شدیدا بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر ظرف چند ساعت مضمحل گشت. فرمانده نیروی دریایی نیز در همان روز اول حمله کشته شد.[3] هزاران غیرنظامی زیر بمباران شهرهای مختلف جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد.[4]
جمعی از افسران روسی در ایام جنگ جهانی دوم در تبریز
شماره آرشیو: 131523-۲۷۵م
حضور چندهزار نیروی نظامی روس در مناطق اشغالشده کشور که همچون نیروهای فاتح با آزادی در ایران عمل میکردند، وضعیت سختی را برای ساکنان این مناطق ایجاد کرد. غارت اموال عمومی، دستبرد به اسباب و وسایل خانهها و مراکز دولتی (از جمله غارت اشیای نفیس کاخهای مازندران و گیلان)، مصادره یا بهعبارتی تصرف اموال و اجناس مردم، سرقت مغازهها، عربدهجویی و آزار و اذیت ساکنان شهرها و روستاها و حتی تعدی به مسافران در بین راههای مواصلاتی و جرح و قتل مردم توسط نظامیان شوروی به طور مرتب گزارش میشد.[5]
شرارت نیروهای بیگانه از طریق ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران و ورود به خانههای مردم و تعرض به نوامیس مردم، بخش دیگری از وضعیت ناامنی عمومی ایران در ایام اشغال است. گزارشهای مربوط به تعرض و آزار قوای شوروی در شهرها و روستاهای مازندران، زنجان، کرج، آذربایجان و گرگان بیانگر ناامنی گسترده در کشور است؛ برای نمونه شهربانی کل کشور در گزارشی از وضعیت وحشتناک شهر زنجان سخن گفته است:
«با ورود نیروهای شوروی به زنجان، امنیت در این شهر از بین رفت؛ بهگونهای که چند روز است از طرف بعضی از سربازان نیروی شوروی مقیم زنجان دستاندازی به ناموس اهالی شروع شده و غالبا شبها با حالت مستی به منازل اشخاص داخل و قسمتی هم در خیابان و کوچهها پول نقد اشخاص را جبرا میگیرند. این قضیه بیاندازه موجب وحشت اهالی گردیده و درصدد بودهاند دکاکین و بازار را تعطیل کنند».[6]
افزون بر این، روسها استقلال و تمامیت ارضی کشور را مورد تهدید قرار دادند. دولت شوروی آشوبهایی در شمال و غرب کشور، مانند آذربایجان و مهاباد، برپا کرد و با حمایت و تقویت نیروهای مرکزگریز با تمایلات کمونیستی درصدد حکومتهای محلی و تجریه ایران برآمد؛ به طوری که اگر با مقاومت دلیرانه ملت ایران روبهرو نشده بود به جدایی بخش مهمی از کشور و احتمالا تجزیه ایران میانجامید.
کمبود آذوقه، گسترش قحطی و افزایش مرگ و میر
بهدنبال ﺣﻤله متفقین در شهریور1320ش و سقوط حکومت رضاشاه کمبود خواروبار و غلّه یکی از مشکلات اصلی مردم ایران بود. کمیابی برخی از کالاها دولت را برآن داشت که برای نخستین بار قند و شکر و پارچههای نخی را جیرهبندی کند.[7] همچنین، کمبود گندم که غذای اصلی مردم بهشمار میآمد، در همه جای کشور به چشم میخورد، مخصوصا اینکه روسها با مانع شدن از صدور و حمل غله آذربایجان به نقاط دیگر که خارج از منطقه اشغالی آنها قرار داشت، این غلات را برای مصرف خود به روسیه صادر کرده و فقط مقدار کمی از آن را در خود منطقه اشغالی به مصرف میرساندند تا آنها را ساکت نگه دارند و از بروز بلوا و شورش جلوگیری کنند.[8]
با کمبود مواد غذایی و سوخت مصرفی، شهرهایی که میزبان متفقین بودند دچار تشویش و اضطراب شدند؛ علاوه بر قحطی و کمبود آذوقه، بیماری تیفوس نیز تلفات جانی بسیاری بر جای گذاشت. تعداد چشمگیری از اهالی شهرضا، لنجان، مبارکه و سمیرم نیز بر اثر بیماری تیفوس و قحطی جان باختند.
رنج مضاعف
در بهار 1321ش درحالیکه کمتر از یک سال از اشغال ایران توسط متفقین میگذشت و قحطی کشور را فرا گرفته بود، ناگهان شوروی اعلام کرد قصد دارد آوارگان لهستانی جنگ را به ایران بفرستد. بر اثر این اقدام که بیش از یک سال طول کشید، بیش از ۱۵۰ هزار آواره نظامی و غیرنظامی لهستانی به ایران منتقل شدند. از این تعداد، 85هزار نفر سربازانی بودند که برای خدمت در جبهه متفقین به آفریقای جنوبی و هند اعزام شدند و 31هزار نفر که عمدتا زنان و کودکان بودند، در شهرهایی مانند زاهدان، بندرانزلی، قزوین، تهران، اصفهان و مشهد اسکان داده شدند.[9]
عدهای از پناهندگان لهستانی که حدود سال 1945
از اردوگاههای کار اجباری روسیه در یک اردوگاه ایرانی تخلیه شده بودند
همزمان با ورود آوارگان، ایران با بحران کمبود خواروبار روبهرو بود و ورود آنها در تشدید این بحران بیتأثیر نبود؛ زیرا خریدهای آنها بهصورت یکجا و یکقلم بود؛ بنابراین حضور آنها بر گرانی و نایابی خواروبار مردم پایتخت و دیگر شهرها تأثیر بسیاری گذاشت؛ همچنین با توجه به اینکه آنها در بدو ورودشان به ایران از لحاظ بهداشت وضعیت مطلوبی نداشتند، عامل انتقال بسیاری از بیماریهای واگیردار از جمله تیفوس و حصبه در ایران شدند.[10]
امتناع شورویها از تخلیه خاک ایران پس از جنگ
با پایان یافتن جنگ با تسلیم آلمان و همپیمانانش، متفقین ملزم بودند نیروهای نظامی خود را از ایران فراخوانند، اما شوروی از یکسو به قصد بهرهبرداری سیاسی از فرقه دموکرات آذربایجان و کوبیدن میخ کمونیسم در ایران و از سوی دیگر برای بهرهبرداری اقتصادی از منابع نفت شمال ایران، از بیرون بردن نیروهای خود امتناع ورزید و حمایت از فرقه دموکرات و مسلح کردن آنها، فکر جداسازی آذربایجان از پیکر ایران و ضمیمه کردن آن به آذربایجان شوروی را در سر میپروراندند.[11]
علاوه بر این، مقامات نظامی شوروی در امور داخلی ایران بهشدت مداخله کردند و دامنه هرج و مرج و ناامنی بهویژه در مناطق شمالی گسترش یافت. سرانجام نیز پس از کشمکشهای فراوان میان دولت ایران و شوروی، روسها حاضر به تخلیه خاک ایران نشدند و تنها شکایت ایران به شورای امنیت و محکومیت شوروی در سازمان ملل متحد توانست به توجیهات و ادعاهای بیاساس آنان درباره اشغال و عدم تخلیه ایران پایان بخشد.
فرجام سخن
متفقین میهمانان ناخواندهای بودند که در زمان جنگ جهانی دوم وارد ایران شدند. حمله ارتشِ شوروی به ایران در کشاکش درگیریهای جنگ جهانی دوم، حاصل یکی دیگر از تبانیهای تاریخی این کشور، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بود. نتیجه این تبانی، تحمیل آسیبهای سیاسی و اقتصادی گسترده به ایران بود که در نتیجه آن شمار بسیاری از مردم ایران، در نتیجه حملات نظامی، تهیدستی، قحطی و گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند.