کپرها و حلبیآبادها در حالی بهوجود آمدند که بسیاری از تحلیلگران اقتصادی به دلیل بالا رفتن قیمت نفت و سیاستهای اقتصادی حکومت، رشد اقتصادی را برای کشور پیشبینی میکردند، اما برخلاف انتظارات، ظرف پنج سال 2 میلیون و 700 هزار نفر به جمعیت تهران، 500 هزار نفر به جمعیت مشهد، 500 هزار نفر به جمعیت اصفهان و 300 هزار نفر به جمعیت شیراز اضافه شدند که کپرنشین بودند
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ در دهه 1350 کشور با پدیده شوم جدیدی مواجه شد که پیش از آن وجود نداشت یا بسیار کمرنگ بود. این پدیده شوم، کپرنشینی بود که به شکلگیری آلونکها یا حلبیآبادها در اطراف شهرهای بزرگ از جمله تهران منجر شد. کپرها در حالی بهوجود آمدند که بسیاری از تحلیلگران اقتصادی به دلیل بالا رفتن قیمت نفت و سیاستهای اقتصادی حکومت، رشد اقتصادی را برای کشور پیشبینی میکردند، اما برخلاف انتظارات، برخی از سیاستهای اشتباه اقتصادی پدیده شوم کپرنشینی یا حلبیآبادها را بهوجود آورد و کشور را با معضلاتی جدید مواجه ساخت. دلایل شکلگیری کپرها و آثار اقتصادی و اجتماعی آن موضوعی است که در این نوشته مورد بررسی قرار گرفته است.
مهمترین عامل کپرنشینی
بیشک متهم ردیف اول در شکلگیری کپرها و حلبیآبادها، سیاستهای اقتصادی رژیم بود. بخش اصلی این سیاستها در اوایل دهه 1340 و با عنوان انقلاب سفید شکل گرفت. طی این انقلاب که مجموعهای از اصلاحات اقتصادی و کشاورزی را به دنبال داشت، تغییراتی در وضعیت مالکیت ارضی بهوجود آمد. ظاهرا بنا بود اصلاحات کشاورزی به قطع دستهای بزرگمالکان و تقسیم زمینها به صورت عادلانه منجر شود، اما نه تنها هیچ گونه عدالتی شکل نگرفت، بلکه با بر هم خوردن مالکیت ارضی، کشور با تبعاتی چون مهاجرت روستاییان به شهرها مواجه شد؛ مهاجرتی که عامل اصلی شکلگیری کپرها یا حلبیآبادها بود.
دلایل مهاجرت روستاییان به شهرها
1. سیاستهای اقتصادی: اصلاحات ارضی
ماجرا از این قرار است که حذف نظام ارباب ـ رعیتی در پی اصلاحات ارضی، باعث رها شدن بسیاری از زمینها از سوی مالکان قدیمی و مهاجرت آنها به شهرها برای آغاز زندگی بهتر شد. از طرفی سیاستهای جدید ارضی، باعث شد سود کشاورزی شکل سابق خود را از دست بدهد و درواقع ارزش مادی چندانی برای کشاورز نداشته باشد. عامل تمام این اتفاقات، سیاستهای اشتباه حکومت بود؛ چرا که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران «بزرگترین سرمایهداران یعنی دولت، یکهتازان عرصه تجارت و صاحبان سرمایههای بانکی، تلاش میکردند تا کشاورز را در یک نظام طراحیشده ادغام نمایند تا به صورتی خودکار از او و اعضای خانوادهاش بهرهبرداری نماید. این در حالی بود که فشار مالیاتهای دولتی، قیمتها و سرمایههای بانکی بیش از هر چیز بر شانههای او سنگینی میکرد».[1]
2. جاذبههای شهری برای روستاییان
جاذبههای شهری و امید برای یافتن زندگی بهتر در شهرها از دیگر عوامل مهاجرت روستاییان به شهرها بود. این موضوع بهویژه بعد از افزایش قیمت نفت از اواسط دهه 1340 اهمیت بیشتری یافت. مهاجرت روستاییان به شهرها، بافت اجتماعی و اقتصادی شهرها را با تغییرات فاحشی مواجه ساخت؛ زیرا در پی سرازیر شدن پولهای هنگفت نفتی، واردات کالاهای لوکس نیز افزایش یافت و زندگی تجملاتی را به فرهنگ غالب در شهرها تبدیل کرد.
مهاجران در حالی به سرزمینی ناشناخته پا مینهادند که برای خود تصوراتی از زندگی بهتر داشتند. رادیو و آموزشهای سپاهیان دانش و بهداشت بیش از آنکه روستاییان را جذب آرمانها و ارزشهای سلطنت پهلوی سازد، آنان را شیفته زندگی شهری ساخته بود، ولی مهاجران نه تنها به زندگی مطلوبی در شهر دست نمییافتند، بلکه با زندگی حاشیهنشینی و محرومیت از بسیاری مواهب زندگی شهری به نوعی تحقیر در کنار سایر ساکنان شهر تن میدادند.[2]
3. وضعیت بد روستاها و حاکم بودن فقر و بدبختی
گرچه جاذبههای شهری و تغییرات کشاورزی در ترغیب مهاجرت روستاییان به شهرها تأثیرگذار بود، اما نمیتوان نقش وضعیت بد اقتصادی در روستاها را نادیده گرفت. هرچند همانطور که گفتیم مجموعهای از عوامل طبیعی، فنی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زمینههای اساسی مهاجرتهای داخلی را پدید میآورد، ولی در مورد مهاجرت روستاییان به شهرها طی سالهای 1342-1352 باید بیشتر به عوامل کمی دستمزد فعالیتهای زراعی، بیکاری دائمی، افزایش جمعیت، ناعادلانه بودن توزیع درآمدها، الگوی مالکیت ارضی، غیراقتصادی بودن امکانات کشاورزی، پایین بودن نرخ تولیدات کشاورزی و تحقیر اجتماعی روستاییان توجه داشت.[3]
سهم این کودکان از شهر توسعهیافته تهران، زندگی در آلونکهای خیابان 17 شهریور (شهباز جنوبی) بود
شماره آرشیو: 1793-3ع
مینو صمیمی، منشی فرح و از دوستان نزدیک او که در دهه 1350 بازدیدی از یک روستا داشت، در خاطرات خود دراینباره آورده است: «مردم فلکزده آن روستا در کلبههای بسیار محقر ساختهشده از گل و پوشال به سر میبردند و نه تنها از آب آشامیدنی سالم، که حتی از امکانات اولیه بهداشتی نیز محروم بودند. کوچههای تنگ و پر پیچ و خم روستا، انباشته از گل و لای بود و تنها مغازه فروش مواد غذایی در آن، محیطی کثیف و پرمگس داشت. لباسهای ژنده و لوازم زندگی روستاییان؛ از قبیل: حصیر، متکای کهنه، لحاف پاره و... نیز کاملا گواهی میداد که مردم، در وضع اسفباری زندگی میکنند».[4]
مینو صمیمی در ادامه صحبتهای خود به فقدان امکانات اولیه در روستاها نیز اشاره کرده و آورده است: جوانی که به عنوان سپاهی دانش در آن روستا خدمت میکرد، در پاسخ سؤال من، راجع به حال و روز مردم روستا، با لحنی تمسخرآمیز گفت: «اینجا نه حمام دارد، نه بهداشت و نه حتی جایی که بتواند کمکهای اولیه پزشکی در اختیار روستاییان بگذارد، ولی درعوض همانطور که میبینید، شعبهای از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، برایشان دایر کردهاند...».[5]
چرا مهاجرت روستاییان به زاغهنشینی منجر شد؟
بسیاری از مهاجران امیدوار بودند بعد از مهاجرت به شهرها، کار جدیدی پیدا کنند. وضعیت اقتصادی کشور نیز به گونهای بود که انتظار میرفت بازار به نیروهای کار جدیدی احتیاج داشته باشد؛ زیرا با افزایش قیمت نفت، پروژههای اقتصادی کلانی شکل گرفتند که اجرای آنها به نیروی کار زیادی احتیاج داشت. اما این اتفاق رخ نداد؛ زیرا از یکسو بسیاری از پروژهها در عمل شکل نگرفتند یا با شکست مواجه شدند و از سوی دیگر بسیاری از روستاییان از دانش و تخصص کافی برخوردار نبودند. در نظر گرفتن میانگین سنی نیروهای مهاجر نیز نقش و اهمیت کار را بیشتر مشخص میکند.
طبق آمارها «نزدیک به 65 درصد از مهاجرین در فاصله سنی 14 تا 35 سال، یعنی بخش فعال جمعیت، قرار داشتند. از سوی دیگر کاهش جمعیت تولیدکننده، معمولا مساوی با زیاد شدن جمعیت مصرفکننده بود. مهاجرین در شهرها لایهای اجتماعی را بهوجود آوردند که مهمترین دلمشغولی آنها جستوجو برای یافتن کار بود. جذب این افراد در بخشهایی با درآمد اندک اما معمولا ثابت» و در مواردی بیکاری بسیاری از آنها در شکلگیری حلبیآبادها بسیار تأثیرگذار بود».[6]
در کنار موضوع بیکاری، افزایش هزینه مسکن در شهرهای بزرگ و از سویی سیاستهایی که به مهاجرت شهرها در دهه 1340 دامن زده بود، سبب رشد حاشیهنشینی و ایجاد حلبیآبادها در شهرها شد؛ بهطوریکه بسیاری از خانوادهها که توان مالی چندانی نداشتند در این مناطق ساکن شدند. در این مناطق بیش از 63 درصد خانوارها به ازای هر نفر 5/ 2 مترمربع فضا داشتند. این در حالی است که استاندارد در آن زمان 5/ 18 مترمربع بوده است. همچنین جمعیت حاشیهنشین به دلیل نداشتن مهارت و نبود فرصت شغلی به دستفروشی و ایجاد دکههای فروش غیرمجاز در شهرهای بزرگ روی آورده بودند که همین مسئله به مقابله شهرداریها با آنها و ایجاد تنش سیاسی منجر شده بود.[7]
آلونکنشینی در جنوب تهران (اوایل دهه 1350)
شماره آرشیو: 1797-3ع
مجموعه این تحولات باعث شکلگیری گروهی با عنوان حلبیآبادنشینها یا کپرنشینها شد که سقف خانه آنها از حلبها یا ضایعات آهنی بود. بدین ترتیب «ظرف پنج سال 2 میلیون و 700 هزار نفر به جمعیت تهران، 500 هزار نفر به جمعیت مشهد، 500 هزار نفر به جمعیت اصفهان و 300 هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شد. این افراد در اراضی موات، حومه شهرها در کپرها یا خانههای گلی که خود میساختند زندگی میکردند. در تهران سیزده شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب میکرد که تلفاتی هم وارد میآمد، ولی دوباره این کپرها برپا میشد».[8]
سخن نهایی
دورنمای زندگی شهری در دهه 1350 دورنمایی زیبا همراه با رفاه و آسایش است، اما نگاه نزدیک و واقعبینانه به آن دوره واقعیاتی همچون شکلگیری معضلات جدیدی چون کپرنشینی را بهتر نشان میدهد. کپرنشینی گرچه ریشه در تحولات اقتصادی دهه 1340 داشت، اما بیشک پولهای بادآورده نفت در دهه 1350 نیز بر این معضل تأثیرگذار بود. شاه با غرور و تکبر تصور میکرد با این پولها میتواند به یکی از قدرتهای برتر اقتصادی تبدیل شود، اما هیچگاه نتوانست از طرحهای عملی مناسب و کارشناسانه در این زمینه استفاده کند. نتیجه این سیاست شکلگیری معضلات جدید اقتصادی و اجتماعی بود که دود آن به چشم او و حکومتش نیز رفت.
پینوشتها:
[1] . حمیدرضا ملکمحمدی، از توسعه لرزان تا سقوط شتابان: توسعه اقتصادی، نظامی و بیثباتی سیاسی رژیم پهلوی دوم (1347- 1357)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 51.
[2] . سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 843.
[3] . علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از 1320 تا 1357، تهران، سمت، 1382، صص 193- 194.