حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن انصاری قمی، برادر همسر زندهیاد آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی و از مراودان دیرین و مداوم آن بزرگ بهشمار میرود. وی در گفتاورد پیآمده، در باب خصال فردی و اجتماعی آن فقیه راحل سخن گفته است
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن انصاری قمی پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
الحمدلله ربالعالمین، وَ الصَّلاهُ وَ السَّلام علی سَیِّدنا و نَبیِّنا ابِاالقاسِم المُصطَفی مُحَمَّد(ص) و آله الطیبین الطاهرین(ع). قال رسولالله(ص): «إذا ماتَ العالِم، ُثَلُم فی الإسلامِ، ثُلْمهٌ لا یسُدُّها شیءٌ، الی یوم القیامه». شاید همه ما، این حدیث شریف را بارها شنیده بودیم، اما بنده تا رحلت حضرت آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی(اعلی الله مقامه)، باور نداشتم که یک عالم ربانی و خدمتگزار، تا این حد میتواند تأثیرگذار باشد. من این ثلمه را پس درگذشت ایشان، بهعینه مشاهده و احساس کردم. چه در قم، چه در گرگان و چه از بسیاری از شهرها، فراوان با بنده تماس گرفتند و این ثلمه و ضایعهای را که به وقوع پیوسته بود، یادآوری و به خاطر آن، اظهار تألم میکردند.
بنده به دلیل محرمیتی که با خانواده آن بزرگوار داشتم، در بسیاری از سفرها به داخل و خارج از کشور، ایشان و اهل بیتشان را همراهی میکردم. یکی از این سفرها به سوریه بود، که بنده در حدود بیست روز، با آن فقیه راحل حشر و نشر داشتم و واقعا از حالات، رفتار و کردار ایشان، درس میگرفتم. اقامه نمازهای سهگانه به جماعت، در زمره تقیّدات جدی آیتالله علوی بود. ایشان میفرمودند: «من از همان ابتدای تکلیف که نماز خواندم، همه را به جماعت خواندهام؛ در اوایل تکلیف به صورت مأموم و بعد از آن، به عنوان امام جماعت...». اهتمام به نوافل و مستحبات، از خصال والای ایشان بود. به تمامی نوافل اهمیت میدادند. هرقدر هم که خسته بودند، مستحبات را انجام میدادند و این برای بنده، درسی مهم بود. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، دوری از اسراف بود. در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی، پرهیز از اسراف را سرلوحه کارشان قرار داده بودند.
از دیگر خصال ایشان، سبقت در سلام بود. همیشه و در همه حال، در این کار مقدم بودند و همین که کسی به ایشان نزدیک میشد، به او سلام میکردند. من همواره وقتی این صفت آقا را میدیدم، به یاد پیامبر اکرم(ص) میافتادم، که همیشه در سلام کردن پیشدستی میکردند. ایشان در برابر تمام کسانی که به دیدنشان میآمدند، اعم از کوچک و بزرگ، از جا بلند میشدند و در این فقره میان یک فرد معمولی، با مسئولی که به ملاقات ایشان میآمد، تفاوتی وجود نداشت. ایشان سالهای سال در روضههای روزهای پنجشنبه، در حیاط بیتشان جلوس داشتند و حتی اگر یک بچه هم وارد میشد، از جا بر میخاستند و به او احترام میکردند. تا قبل از اینکه ضعف بدنی بر ایشان عارض شود، اجازه نمیدادند برایشان صندلی گذاشته شود و همواره روی زمین مینشستند. من خودم بارها و بارها مشاهده کرده بودم که هنوز پس از احترام به شخص پیشین ننشسته بودند که مجددا شخص بعدی وارد میشد و ایشان باز برمیخاستند و در بسیاری از موارد، تا طرف مقابل نمینشست، ایشان هم نمینشستند و سرپا میایستادند!
برای بنده چندین بار این توفیق حاصل شد که در روزهای پنجشنبه در دفتر آیتالله علوی منبر بروم. این برای من موجب کمال افتخار و اسباب شرمندگی بود که خود ایشان به بنده زنگ میزدند، درحالیکه من حتی از برخی فرزندانشان هم کوچکتر بودم و کافی بود تا امر کنند، ولی ایشان تماس میگرفتند و با کمال احترام به بنده میفرمودند: «وقت دارید تا برای منبر در خدمت باشیم؟» این شیوه رفتاری، برای همه کسانی که در سلک روحانیت هستند، درس بزرگی است. خودشان را بالاتر از دیگران نمیدیدند که هیچ، بلکه به افراد زنگ میزدند و احوالپرسی میکردند و خود بنده را هم به این شکل، چندین مرتبه برای منبر دعوت کردند. ایشان در هنگام ذکر مصائب اهل بیت(ع)، خصوصا ذکر مصیبت جدهشان حضرت فاطمه زهرا(س)، بسیار بَکاء بودند و به محض اینکه السلام علیک اول را میگفتیم، ایشان شروع به گریه میکردند، که تا آخر روضه هم ادامه داشت!
نکته مهم دیگر اینکه مجالس ایشان، اغلب جلسات علمی بود. حرفی درباره دیگران زده و اجازه غیبت و تهمتی داده نمیشد. غالبا یک روایت اخلاقی را مطرح میکردند و آن را شرح و بسط میدادند. ایشان حتی وقتی در مجالس فامیلی بودند، یا به منزل بنده تشریف میآوردند، مجلس را به یک جلسه علمی و اخلاقی تبدیل میکردند و بحمدالله و المنه، تا لحظهای که تشریف داشتند، از بیانات ایشان استفاده میشد.
از دیگر ویژگیهای ایشان، نظم و دقت در همه امور بود. خصوصا در درسها، مسافرتها و زیارتهایی که میرفتند. بنده بارها همراه با آن بزرگوار، به مشهد مشرف شدم و با ایشان زندگی کردهام. زیارت رفتنشان، درس و بحثشان، نشستن با خانواده و...، همه ساعت خاصی داشت. حتی در سفرها هم، درس و بحث و مطالعهشان تعطیل نمیشد. همیشه کتابهایی را با خودشان میبردند و در ساعات فراغت یا ساعات نزدیک به استراحت، مطالعه میکردند و از آنها یادداشت برمیداشتند.
ویژگی دیگر ایشان، مردمی بودن حتی در روزهای دشوار کرونایی بود. در این دوره، اغلب مردم از رفتوآمد به مکانهای مختلف خودداری میکردند، اما ایشان با مردم بودند و به آنها اجازه میدادند که به محضرشان رفتوآمد داشته باشند. تنها در این اواخر بود که آقازادگانشان به خاطر بیم از کرونا، ایشان را به اتاقی در بالای دفتر منتقل کرده بودند و ایشان حتی در آنجا هم میفرمودند: «بگذارید مردم بیایند و با آنها باشیم!...». غرض اینکه برای ایشان، مردم در اولویت بودند و آسایش و راحت آنها را، بر هر چیز مقدم میداشتند. هر مسئولی هم که میآمد و با ایشان ملاقات میکرد، اولین حرف ایشان به او، مراعات حقوق مردم و رسیدگی به مشکلات آنان بود. زبان ایشان، زبان نصح و پندآموزی بود. اگر هم میخواستند کسی، از جمله ما را نصیحت کنند، با رویی گشاده و بشاش و با زبانی ملیح و ملایم این کار را میکردند و جوری میگفتند، که آن نصیحت تا آخر عمر به یاد انسان بماند و میماند. زبان بسیار لطیفی داشتند.
ایشان زیارت اهل قبور را فراموش نمیکردند و هر چهارشنبه، به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشدند و به این امر مقیّد بودند. همیشه به زیارت قبر مادرشان در شیخان میرفتند. به همین مقدار بسنده و از تکرار سخنان فرزندان، شاگردان و دوستانشان پرهیز میکنم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته