راوی خاطرات پی آمده، علیرضا حدادی از معاشران زنده یاد آیتالله العظمی سید محمدعلی علوی گرگانی، در دوران حضور 18 ساله آن بزرگ در هیئت فاطمیه (س) تهران و هدایت برنامه های تبلیغی آن است. وی در نوشتار پی آمده، به سرفصل هایی از تلاش تربیتی آن مرجع فقید، در این هیئت مذهبی اشارت برده است
علیرضا حدادی
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
آشنایی اینجانب علیرضا حدادی با مرحوم آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی(قدس سره)، مربوط به دوران حضور تبلیغی ایشان در تهران است. بنده در حد بضاعت، شمهای از درسهای اخلاقی و عملی که از ایشان آموختم، بهاختصار عرض میکنم.
آن عالم ربانی ــ که دستمان از وجود شریفش کوتاه شد ــ مدت هیجده سال (حدودا) و بدون وقفه، پنجشنبه بعدازظهر برای برگزاری دعای کمیل و سخنرانی، که عمدتا از تفسیر قرآن و روایات اخلاقی تشکیل میشد، از قم به تهران میآمدند. هر پنجشنبه عصر، یکی از اعضای هیئت فاطمیه (سلامالله علیها)، مأموریت داشت که ایشان را از ترمینال جنوب، به منزل مرحوم عبدالحسین زاهدی، شوهر خالهشان، برساند. هیئت فاطمیه پس از تأسیس در سال 1347، تنها برنامه قرائت دعای کمیل داشت. حدودا از سال 1352- 1353، آیتالله علوی گرگانی سخنران این هیئت شدند، که تا سال 1370 در خدمتشان بودیم. بعد از مدت کوتاهی، ایشان دعای ندبه هیئت را هم راهاندازی کردند و هر هفته شبهای جمعه دعای کمیل و صبحهای جمعه دعای ندبه، با سخنرانی ایشان برگزار میشد. رفتار، کردار و بیان شیوا و عالمانه مرحوم آیتالله علوی گرگانی، برای اعضای هیئت فاطمیه و صندوق وحدت فاطمیه تهران (واقع در منطقه 14، میدان شهدا، خیابان شکوفه) بسیار تأثیرگذار بود. حرکت مدام و هفتگی آن بزرگوار از قم به تهران آن هم به مدت هیجده سال، به زبان ساده است، ولی با کمی تأمل پی میبریم که آن عزیز برای تحقق هدف و رسالت تبلیغی خویش، چه همت والایی داشت و این درس بزرگی برای همه ماست، که برای رسیدن به اهداف بزرگ، باید مصمم و بااعتقاد بود. نکته مهم دیگر اینکه در دوران جنگ تحمیلی و اوج موشکباران تهران، معظم له عزیمت به تهران و برگزاری مجالس کمیل و ندبه را ترک نکرده و هیئت را تعطیل ننمودند. حتی به یاد دارم که یک شب به فاصله چند صد متری محل برگزاری جلسه ما، یک موشک به زمین خورد و صدای مهیبی داشت، اما عمل نکرد! آیتالله علوی در آن موقعیت ما را به آرامش دعوت کردند، اما در آن ایام با حداقل نفرات، هیئت را برگزار میکردند. خاطرم هست که در مدتی، کلاس خاصی برای بعضی از جوانان هیئت فاطمیه، بعد از دعای ندبه برگزار کردند، که طی آن توحید مفضل را درس میدادند. سخنرانیهای ایشان که غالبا اخلاقی بود، تماما سبب امیدواری بود و یأس و ناامیدی را از انسان دور میکرد. مداومت ایشان به تلاوت سوره واقعه در هر شب و خواندن دعای «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه» بعد از دعای ندبه و کمیل هفتگی، برای این حقیر الگو و سبب شد که شیوه ایشان را سرلوحه قرار داده و هماکنون بیش از سی سال است توفیق خواندن آن را از حفظ دارم.
کردار آن عزیز، مصداق این دو آیه شریفه از قرآن بود:
یک: «قولوا للناس حسنا». با همه مردم با نرمی و مهربانی سخن میگفت، فارغ از اینکه طرف مقابل متدین باشد یا نباشد و یا اینکه پیرو چه دین و مسلکی باشد. درست به شیوه و سنّت جدش پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) عمل میکرد و همین امر باعث شده بود که بسیاری از مردم آن منطقه به ایشان ارادت خاص پیدا کنند و نسبت به دین و دینداری، نگاهی مثبت داشته باشند.
دو: «و لقد کرمنا بنی آدم». برای همه افراد احترامی خاص قائل بود، تواضع و فروتنی داشت؛ بهطوری که طرف مقابل با این رفتار وی، برای خود احساس شخصیت میکرد. این مسئله بسیار مهم است که کرامت انسانها، که خداوند آن را به همگان عطا کرده، حفظ شود و آیتالله علوی به خوبی این باور را در مخاطب خویش ایجاد میکرد و با احترامی که به آنان میگذاشت، به اعتماد به نفس میرسیدند. دراینباره داستانی را ذکر کنم. من موظف بودم که صبحهای جمعه، به دنبال آقا بروم و برای شرکت در مجلس دعای ندبه، ایشان را همراهی میکردم. همیشه ساعت را کوک میکردم و در رأس زمان مقرر، خدمتشان میرسیدم و این برای من افتخاری بود. بااینهمه یک روز خوابم برد، اما با صدای زنگ خانه بیدار شدم. من هم از بالای پنجره که مشرف به کوچه بود، سرم را بیرون آوردم که دیدم حاج آقا علوی هستند و به من گفتند: «آقای حداد نمیآیید که به هیئت برویم؟». من هم از این توجه و لطف ایشان شرمنده شدم؛ چون کار بر عکس شده بود، عوض اینکه من به دنبال ایشان بروم، ایشان دنبال من آمدند! سخن درباره آن بزرگوار بسیار است.
مختصری هم درباره صندوق «وحدت فاطمیه» عرض کنم. در بهمن سال 1358 با همّت والای آیتالله علوی گرگانی و جمعی از خیرین و اعضای هیئت فاطمیه، این صندوق بنیان نهاده شد و مکان آن، ابتدا در پارکینگ حاج آقای نجاری، واقع در خیابان شکوفه کوچه بهبود شکل گرفت و سپس به خیابان ناصری (شهید آذرباد) نقل مکان شد. ابتدا صندوق، رسما از دو باب مغازه شروع به فعالیت کرد، که یک باب مغازه را مرحوم مغفور حاج علی مهدوی ــ که از ارادتمندان واقعی حاج آقا بودند ــ به صندوق اهدا کردند و یک باب هم از آن مردی یهودی (احمد احمدی)، که بعدا مسلمان شد، بود. بعد از گذشت چند سال، یعنی در حدود سال 1364، آیتالله علوی ملک پشت مغازهها را که بالغ بر حدود ۲۰۰ متر بود، با درایت و اعتباری که داشتند، به مبلغ یکمیلیون و دویستهزار تومان از آقای درودیان خریداری نمودند، که ما مدتها این ملک را اجاره میدادیم و کمکهزینهای برای صندوق بود. بعدها آنها را بازسازی کردیم و به فضای صندوق ملحق شدند. منظور آنکه یکمیلیون و دویستهزار تومانِ آن دوره، خیلی پول بود، اما آیتالله علوی با توکل به خدا، این کار بزرگ را انجام دادند و یادگاری بسیار نیک، از خود باقی نهادند. هماکنون تمام شش دانگ بنای این صندوق، حقوقی است و به نام هیچ شخص حقیقی نمیباشد. این نهاد 43 سال است که فعالیتی خیریه دارد و یکی از خوشنامترین صندوقهای قرضالحسنه تهران است و منشأ برکت برای نیازمندان و گرهگشای بسیاری از متقاضیان شده است. همه این آثار و برکات، به نیّت نیک و همّت والای آیتالله علوی و جمعی از نیکوکاران هیئت فاطمیه وابسته است. یک نکته بسیار مهم را نیز عرض کنم که در تمام این مدت، حضرت آیتالله علوی حتی یک بار هم برای خود و فرزندان و اقوام، از صندوق درخواست وام نکردند! ابتدا ایشان عضو هیئت امنای صندوق بودند و کم کم همه امور صندوق را به اعضای هیئت فاطمیه سپردند.
همانگونه که اشاره کردم، این حقیر از محضر آیتالله علوی بهرههای فراوان بردم. خطبه عقد بنده را ایشان خواندند. در دورانی که به تهران میآمدند، بعضی از شبهای جمعه به منزل ما تشریف میآوردند و استراحت میکردند. یکی از خاطرات من با آن بزرگوار، سفر به مشهد مقدس بود، که با همراهی ایشان و آقایان حسین زاهدی، محمود نصیری، مصطفی قرائی و آقا سیدمهدی فرزندشان بود. ایشان در آن سفر، آداب زیارت را به ما تعلیم دادند و اول کسی که من را با زیارت جامعه کبیره، آن هم با تمامی آدابش، حتی اذکاری که باید قبل از زیارت گفته شود، آشنا کرد، ایشان بود. روح بلند آیتالله علوی گرگانی، با اجداد طاهرینش محشور باد.
11 خردادماه 1401