شیوه تدریس آیتالله العظمی شیرازی را چگونه دیدید؟ قدری آن را برای علاقهمندان و خوانندگان توصیف کنید.
اکثر مطالبی که میگفتند، بسیار دقیق و عمیق بود و برای تدریسشان خیلی زحمت میکشیدند. به سخنان شاگردان خود نیز، با طمأنینه گوش میدادند و بنده وقتی اشکال میکردم، بارها میگفتند: «مطالب شما بسیار خوب است». اشکالاتی که بر اقوال بزرگان بیان میفرمودند، انصافا در موارد زیادی تازه و قابل استفاده بود. ایشان حقیقتا استادِ قابلی بودند. حافظه بسیار خوبی نیز داشتند و تقریبا همه چیز به خاطرشان میماند. ایشان هم در زمینه فقه و هم اصول، در زمره سرآمدان حوزه نجف و در این عرصهها بسیار موفق بودند. ظاهرا بعد از
آیتالله العظمی حاج سیدابوالحسن اصفهانی، از اولین کسانی بودند که درس خارج را شروع کردند و حتی رساله عملیه هم نوشتند.
شما در جلسه استفتای آیتالله العظمی شیرازی نیز، حضور داشتید. فضای حاکم بر این جلسه را چگونه دیدید؟
آیتالله شیرازی یک روز مرا دعوت کردند که هر شب در ساعت معینی، برای بررسی استفتائاتی که به دست ایشان میرسید و پاسخگویی به آنها، در خدمتشان باشم. با عدهای از شاگردان ایشان به جلسه استفتاء میرفتیم و ایشان در آنجا نظرات ما را میگرفتند و نظرات خودشان را هم بیان میکردند و نهایتا به سؤالات جواب میدادند. بهقدری متواضع بودند که حتی مطالبی را که منِ طلبه کوچک میگفتم با دقت میشنیدند، بعد آن را ارزیابی و جرح و تعدیل میکردند. بیان بسیار خوب و روانی داشتند. ایشان میخواستند که شاگردانشان، مطالب را دقیق بفهمند و نکات مهم درس به ذهن آنها بنشیند. خیلی دقیق و حساس بودند که شاگردان از جلسه درس، دست خالی بیرون نروند. در مجموع با شاگردان خود ارتباط دوستانهای داشتند و برای آنها شخصیت قائل بودند.
گذشته از خصال علمی آیتالله العظمی شیرازی، ویژگیهای اخلاقی ایشان را چگونه دیدید؟
آن بزرگوار هرگز به دنبال ریاست نبودند، یعنی نفس و روحی داشتند که برای ریاست کار نمیکرد و اساسا تقوا و زهدشان، مانع از آن میشد که برای امور دنیایی تلاش کنند. ایشان زندگی بسیار زاهدانهای داشتند و حتی به فرزندانشان هم، مثل کوچکترین طلابشان میرسیدند. اساسا زهدشان، باورنکردنی و در نجف زبانزد خاص و عام بود. لباسِ آن بزرگوار، از لباس طلبههای معمولی و حتی کمبضاعت هم سادهتر بود! تا این حد رعایت میکردند. گاهی به من تعارف میکردند که برای ناهار نزد ایشان بمانم و من در خدمتشان بودم. خاطرم هست که نانشان، نان عادی و ارزان دولتی بود و نان آزاد نمیخریدند. فوقالعاده قانع بودند. بااینحال، هیچ کسی نبود که به ایشان مراجعه کند و ناامید برگردد. هر کاری که از دستشان برمیآمد، برای طلاب بیبضاعتی که از مناطق محروم میآمدند، انجام میدادند. به وضعیت آنها رسیدگی میکردند و به حوزه شهریه میدادند. درمانگاه، خانهسازی و مدرسهسازی داشتند. بعدها خداوند به آیتالله شیرازی توفیق داد که در جنوب شهر نجف، مدرسهای بنا کنند. ایشان هر روز صبح، پیاده به آنجا میرفتند و به امور آن رسیدگی میکردند. در نجف دو مدرسه علمیه تأسیس کردند و در مشهد هم، خدمات زیادی را به انجام رساندند.
روحیه و منش مبارزاتی آیتالله العظمی شیرازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
آن عالم والامقام حقیقتا مجاهد بودند و از عمق وجود، به مبارزه با حکام جائر باور داشتند. از خودشان شنیدم که شروع مبارزاتشان، از زمان قیام مسجد گوهرشاد بوده است. میفرمودند: «پس از کشتار مسجد گوهرشاد، قصد داشتند من و عدهای دیگر از علما را اعدام یا ترور کنند و ما دیدیم که اگر کشته شویم، کل زحماتمان به هدر میرود. با دوستان مشورت کردم و همه توصیه کردند که مشهد را ترک کنم و به نجف برگردم...». ایشان در نجف هم به مبارزه ادامه دادند. پس از آغاز نهضت اسلامی در ایران، راه امام خمینی را تأیید کردند و برای ایشان احترام بسیاری قائل بودند. حتی وقتی هم که به مشهد آمدند، به کمک مبارزات انقلاب اسلامی شتافتند. خاطرم هست که من برای اولین بار، در منزل ایشان با رهبر معظم انقلاب آشنا شدم. خاطرم هست که در اول صبحی، در بیت آیتالله شیرازی بودم. آیتالله خامنهای آمدند و برای مشورت درباره مسئلهای، به دیدار ایشان رفتند. بعد از اتمام جلسه هم، بهسرعت بیت را ترک کردند.