«آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی در عرصه علم و عمل» در گفت‌وشنود با آیت‌الله سیدحسین شاهرودی؛

با طلاب بسیار صمیمی بود، تا آنها بتوانند سؤالاتشان را مطرح کنند

آیت‌الله سیدحسین شاهرودی فرزند زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمود شاهرودی و از بستگان سببی زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به شمه‌ای از خاطرات خویش در باب سیره علمی و علمی آن بزرگ اشارت برده است. امید آنکه مفید آید
با طلاب بسیار صمیمی بود، تا آنها بتوانند سؤالاتشان را مطرح کنند
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی شما با زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی چگونه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در نجف طلبه بودم و مرحوم آیت‌الله شیرازی از علمای حوزه علمیه این شهر بودند؛ طبعا ایشان را از آنجا می‌شناختم. آن مرحوم در نجف مدرسه‌ای ساخته و طلاب را در آن اسکان داده بودند. من به سبب آشنایی با طلاب آن مدرسه، به آنجا هم رفت‌وآمد داشتم.
 
سیره عبادی آیت‌الله العظمی شیرازی را چگونه دیدید؟
ما گاهی سحر که به حرم حضرت امیرالمومنین(ع) می‌رفتیم، می‌دیدیم که آیت‌الله شیرازی با آن سن و سال، از خانه‌شان در انتهای جدیده ــ که سربالایی هم بود ــ برای زیارت می‌آیند. من این را به‌کرّات می‌دیدم و دریافتم که ایشان هر روز برای خواندن نماز و زیارت، از نیمه‌شب بلند می‌شوند و به حرم می‌آیند. هر کسی حال چنین کاری را ندارد، ولی ایشان این طور بودند.
 
در باب زهد ایشان نیز بسیار گفته‌اند. دراین‌باره چه خاطره‌ای دارید؟
وجوهاتی که به ایشان می‌رسید بسیار بااحتیاط، صرف ساختن مدرسه و حسینیه‌ می‌کردند. ایشان چندین مدرسه و یک حسینیه در کوفه برای عرب‌های روستایی ساختند، تا آنها را به معارف دینی جذب کنند. بااین‌همه در منزل و محدوده شخصی خودشان، ساده و متواضع زندگی می‌کردند.
 
آیت‌الله سیدحسین شاهرودی

آیت‌الله العظمی شیرازی در پاسخ گفتن به سؤالات، به چه شیوه‌ای رفتار می‌کردند؟ به عبارت دیگر در پاسخ به سؤالات دینی و علمی، در چه عرصه‌هایی وارد می‌شدند، یا نمی‌شدند؟
قاعدتا می‌دانید که اخوی‌زاده بنده، داماد آیت‌الله شیرازی است. در نجف رسم بود که پدر دختر، داماد و فامیل‌های داماد را دعوت می‌کرد و لذا ما هم به دعوت ایشان، به منزلشان رفتیم. مجلس، علمایی بود و بحث خوبی درگرفت. از همین بحث‌های روشنفکری‌ای که به تازگی در ایران هم باب شده، که مثلا احکام ارث چرا این گونه است؟ و باید چنین و چنان باشد! ایشان فرمودند: «ما علما در احکام، فقط چیست‌ها را جواب می‌دهیم، اما جواب چراها نزد حضرت ولی عصر(عج) است و هر وقت ایشان ظهور کردند، از محضرشان سؤال می‌کنیم که مثلا: چرا نماز مغرب سه رکعت است و نماز عشا چهار رکعت؟...». سپس به قول صاحب کفایه استناد کردند که گفته است: تا وقتی که آفتاب هدایت طلوع نکند و این ظلمت‌ها از بین نرود، پاسخی برای برخی از سؤالات نیست، البته وقتی حضرت بیایند بعضی از احکام را تغییر می‌دهند. به عنوان حاشیه‌ای بر بخش آخر سخن صاحب کفایه، ایشان ‌فرمودند: «این طور نیست که ایشان هر حکمی را عوض می‌کنند؛ مثلا احکام نماز عوض‌شدنی نیست، برخی موارد ضعیف را عوض می‌کنند...»، نهایتا نتیجه گرفتند: «بنابراین اگر کسی ایراد بگیرد که ما علت بعضی از احکام را نمی‌دانیم، ما هم می‌گوییم نمی‌دانیم و منتظریم تا حضرت بیایند و به این شبهات پاسخ بدهند...».
 
مبارزات آیت‌الله العظمی شیرازی با حزب بعث و در دوره اقامت در عراق، فصل مهمی در حیات ایشان است. دراین‌باره چه شیوه‌ای داشتند؟
آیت‌الله شیرازی بدون ذره‌ای سازش و با صراحت تمام، با بعثی‌های ضددین مبارزه می‌کردند. آنها عکس میشل عفلق، رئیس خود، را در ورودی صحن مطهر حضرت امیر(ع) نصب کرده بودند! ایشان تذکر دادند که عکس را بردارند و وقتی آنها اعتنا نکردند، با عصای خود زدند و عکس را پایین انداختند و قاب آن را شکستند! این اقدام در برابر رژیم سفاک بعث، کار فوق‌العاده خطرناکی بود، اما آن بزرگوار از کسی ترس نداشتند و فوق‌العاده شجاع بودند، ابدا حالت خوف و ترسی را که در بعضی از علما هست نداشتند.
 
آیا مراوده آیت‌الله العظمی شیرازی با طلاب در دوران اقامت در مشهد، با تعامل ایشان با محصلان در دوره حضور در نجف تفاوتی داشت؟
خیر. به خاطر دارم که در مشهد هم، به طلاب بسیار لطف داشتند و طوری با آنها صمیمی بودند که آنها هر اشکالی که داشتند، به‌راحتی بیان می‌کردند. در روایت آمده که هر کسی که در جست‌وجوی علم خجالتی باشد، از علمش کاسته می‌شود و باید همه اشکالاتی را که به نظرش می‌رسد، مطرح کند. آیت‌الله شیرازی چنین فضایی را برای طلبه ایجاد و به‌قدری با محبت با آنان رفتار می‌کردند که محصل راحت می‌توانست هر آنچه را که در ذهنش می‌گذشت، مطرح و جوابش را دریافت کند.
 
و سخن آخر؟
من از مقطعی که با این خانواده فامیل شدم، با آقازاده ایشان که از من کوچک‌تر بود، گاهی پیاده به کربلا مشرف می‌شدیم. در روایت آمده که در سفر، شوخی مستحب است، البته به دو شرط، اولا: مردم‌آزاری نباشد و دل کسی را نشکند، ثانیا: بر خلاف مناهی شرعی نباشد. غرض اینکه می‌خواهم به نحوه تربیت ایشان اشاره کنم. یک بار با آقازاده ایشان شوخی کردم و ایشان گفت: «خواهش می‌کنم با من شوخی نکنید؛ چون اگر جوابتان را ندهم، به شخصیت خودم برمی‌خورد و اگر جوابتان را بدهم، شما از من بزرگ‌تر هستید و به شما برمی‌خورد و این درست نیست!...». من با خودم گفتم: «خدا حفظ کند پدری را که فرزندش را این‌گونه تربیت کرده است، که هم به حرمت خودش فکر می‌کند و هم به فکر حرمت طرف مقابل است، که مؤمن نه خود را ذلیل می‌کند و نه موجب ذلت کسی می‌شود».
https://iichs.ir/vdcayonu.49nyu15kk4.html
iichs.ir/vdcayonu.49nyu15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما