تعامل سیاسی رضاخان و ملک‌الشعرای بهار؛

تعاملی که به یک شب شوم منجر شد

چرا ملک‌الشعرای بهار، که در ابتدا از رضاخان حمایت کرد و حتی تلاش‌هایی در جهت به قدرت رسیدن او انجام داد، به‌تدریج به یکی از مخالفان او تبدیل شد؟
تعاملی که به یک شب شوم منجر شد
 
رضاشاه قبل از آنکه به قدرت برسد، در رویه‌ای زیرکانه تلاش نمود با تمام افراد، گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از سر سازش درآید و حمایت آنان را نسبت به خود جلب نماید. او بعد از به قدرت رسیدن، این روش را تغییر داد و از در مخالفت و عناد با بسیاری از دوستان و حامیان خود برآمد. البته در مواردی نیز تغییر رویه حکومتی رضاشاه باعث مخالفت بسیاری از افراد و گروه‌های سیاسی با او شد. ملک‌الشعرای بهار از جمله این افراد است که در ابتدا از رضاخان حمایت کرد و حتی تلاش‌هایی در جهت به قدرت رسیدن او انجام داد، اما به‌تدریج به یکی از مخالفان او تبدیل شد.
 
بهار از مشروطه تا کودتای رضاخان
دوران نوجوانی و جوانی محمدتقی بهار معروف به ملک‌الشعرای بهار با یکی از حساس‌ترین دوران سیاسی تاریخ معاصر ایران، یعنی دوره مشروطه، هم‌زمان شد. بهار در این دوره به صف آزادیخواهان پیوست و اشعاری نیز در وصف مشروطه و مشروطه‌خواهی سرود و به واسطه فعالیت‌های خود بارها دستگیر و زندانی نیز شد. بااین‌حال بعد از برچیده شدن بساط مشروطه و کودتای 1299رضاخان، وی به جرگه حامیان اصلی سردار سپه پیوست و به طرق مختلف به حمایت از او پرداخت.
 
علت حمایت بهار از رضاخان، به دلیل شرایط سیاسی و اقتصادی کشور بود که تحت تأثیر اتفاقاتی چون بحران جنگ جهانی اول، ترس از نفوذ کمونیسم و نیز تبعات استقرار مشروطه قرار داشت که در نهایت باعث شکل‌گیری قدرت‌های محلی و خطر تهدید موجودیت سیاسی کشور شد. درواقع حس ملی‌گرایانه بهار باعث شده بود او از هر فرد، جریان یا هر روش سیاسی ولو کودتا جهت برقراری آرامش و امنیت در کشور حمایت کند؛ رویکردی که بعدها نتایج منفی‌اش را دریافت. او خود در این رابطه گفته بود:
 
«فکر تغییر وضع سیاسی در هر سری دور می‌زده است و از شاه تا شهزاده و از عالم و عامی همه دریافته بودند که با این وضع شرب‌الیهود و اصول ریاکار و پوشاندن لباس ملی بر اغراض فرومایه شخصی نمی‌توان کار کرد و همه درصدد بودند که از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آنها می‌توان به سرمنزل مقصود رسید... . علاوه بر این، در همسایگی ایران، رژیمی کمونیستی با ایدئولوژی انقلابی برپا شده بود و با توجه به شرایط خاص ایران، بیم آن می‌رفت که انقلابش به نحوی به ایران نیز سرایت کند».1
 
این دیدگاه سبب شد ملک‌الشعرا با برخی از عوامل کودتا همچون سیدضیاء نیز مراوده و همکاری داشته باشد. بهار پیرامون همکاری خود با سیدضیاء در بخشی از کتابش آورده است: «من و آقا سیدضیاء‌الدین، این اوقات زیادتر از ایام پیش با یکدیگر ملاقات داشتیم و من همیشه به این جوان هوشیار و شجاع و نافذ علاقه داشتم و با وجود دور بودن افق حزبی و موجود شدن موارد اختلاف سلیقه، همواره سعی داشتم که بین ما نقاری روی ندهد».2 با‌این‌حال این رابطه چندان پایدار نبود و به‌تدریج روابط این دو به سردی گرایید. بعد از مدتی بهار توسط سیدضیاءالدین به بهانه آنکه خانه او محل تجمع مخالفان کودتا بوده دستگیر و روانه زندان شد، هرچند دلیل اصلی این دستگیری، سرودن شعری از بهار در نکوهش اقدامات سیدضیاء بوده است.
 
بهار از نظر فکری و در راستای اندیشه‌های سیاسی خود حتی با جنبش‌هایی چون جنبش جنگل یا قیام خیابانی که ماهیت راستین و واقعی آنها مشخص و آشکار بود نیز به مخالفت برخاست و حرکت رضاخان در سرکوب آن جنبش‌ها را تأیید نمود. او در این رابطه نیز گفته بود: «با درک این مسئله که عدم تمرکز ایالتی به آسانی منجر به ازهم‌گسیختگی ملی می‌شود من از دولت مرکزی حتی وثوق‌الدوله حمایت کردم و از کوچک‌خان، خیابانی و تقی‌زاده، با وجود اینکه شخصا آنان را تحسین می‌کنم، انتقاد کردم. به همین دلایل من به حمایت خود به طرفداری از ایجاد دولت مرکزی قدرتمند ادامه داده و بر علیه تشکیل خودمختاری‌های ایالتی هشدار دادم».3
 
بهار در این دوره، یعنی تا زمانی که از سیاست رضاخان حمایت می‌کرد، توانست دوبار به عنوان نماینده مردم بجنورد و ترشیز به مجلس نیز راه یابد، اما در دور دوم نمایندگی او در مجلس به‌تدریج زمزمه طرح جمهوری رضاخانی و تغییر سلطنت به گوش رسید و همین موضوع منجر به تغییر رویکرد ملک‌الشعرای بهار نسبت به رضاخان گردید.
 
بهار پیرامون همکاری خود با سیدضیاء در بخشی از کتابش آورده است: «من و آقا سیدضیاء‌الدین، این اوقات زیادتر از ایام پیش با یکدیگر ملاقات داشتیم و من همیشه به این جوان هوشیار و شجاع و نافذ علاقه داشتم و با وجود دور بودن افق حزبی و موجود شدن موارد اختلاف سلیقه، همواره سعی داشتم که بین ما نقاری روی ندهد»  
بهار به مخالفت با رضاخان برخاست
به‌تدریج و با آشکار شدن نیات سیاسی رضاخان، بهار و بسیاری از حامیان پیشین رضاخان به مخالفان سرسخت او تبدیل شدند. بهار جهت نشان دادن مخالفت خود با رضاخان به جرگه آیت‌الله مدرس و همفکران او، که از سرسخت‌ترین مخالفان رضاخان محسوب می‌شدند، پیوست و حتی در جریان سیلی خوردن ایشان، از نمایندگی مجلس استعفا داد که البته استعفای او پذیرفته نشد. در هر صورت تحولات صورت‌گرفته باعث شد در این مقطع شاهد گرد آمدن همه مخالفان رضاخان در یک جبهه باشیم. چنان‌که عشقی همدانی و آیت‌الله مدرس و بهار که شخصیت‌هایی متفاوت بودند، از این به بعد متحد یکدیگر محسوب می‌شدند؛4 فعالیت‌هایی که مرگ برخی از دوستان او همچون میرزاده عشقی را نیز به دنبال داشت. میرزاده عشقی و ملک‌الشعرا دوستی نزدیک و صمیمانه‌ای با یکدیگر داشتند و بهار مثنوی معروف «جمهوری‌نامه» خود را نیز با همکاری او سروده بود. این مجموعه شعری «با توهین و ناسزای فراوان به یاران سردار سپه همراه بود و مایه خشم او شد. در این مسمط نام و نشان هواداران جمهوری با مقادیری توهین ثبت شده است».5 از این رو مرگ عشقی بر عمق نفرت و مخالفت بهار با رویه مستبدانه رضاخان بیش از پیش افزود. بهار در واکنش به این اقدام تلاش نمود در یکی از جلسات مجلس به سخنرانی و اعتراض بپردازد.
 
بیشتر بخوانید:
عاقبت برهم‌زننده زمین بازی رضاخانی
حوادث پشت صحنه ماجرای سقاخانه
  البته در آن جلسه ابتدا «از طرف رئیس مجلس به اسم مشکل‌تراشی قانونی از سخنرانی بهار جلوگیری شد و کار به جایی کشید که آیت‌الله مدرس به اسم اینکه چرا نمی‌گذارند وکیل حرف بزند و آزادی وکیل را خفه می‌کنند با آقایان قهر کرده و از مجلس خارج شد، اما در نهایت ملک‌الشعراء بیان خود را در مجلس اظهار کرد. قصدش این بود تقریباً که قاتل عشقی به میل دولت این عمل را کرده است، چون عشقی از مخالفین دولت بوده است و امنیت به این ترتیب برداشته شده است».6 بهار در جریان حکومت نظامی در کشور نیز به مخالت با رضاشاه پرداخت.
 
اعلان حکومت نظامی بعد از قتل میرزاده عشقی و نیز قتل کنسول آمریکا به نام ماژور ایمیری و به بهانه برقراری امنیت در کشور ایجاد شد، اما حاکمان آن را دستاویزی جهت شناسایی و دستگیری مخالفان قلمداد کردند. بهار در مخالفت با این موضوع گفت: «در شهر عدم رضایت بر ضد دولت روزافزون بود. دولت به جای اینکه مردم را به طوری ساکت کند بنای لجاج را گذاشت و نقشه‌ای کشید که وضع شهر را طور دیگر جلوه دهد... و مردم تهران را ضداروپایی و فاناتیک معرفی نماید و وجهه اقلیت را نزد اروپاییان و آمریکاییان ضایع و خراب سازد».7
 
او همچنین در جریان انتقال حکومت از قاجار به پهلوی نیز به انتقاد شدید از اقدام رضاخان پرداخت و بعدها نطق مفصلی نیز در این رابطه ایراد نمود. هرچند در روز تصویب ماده واحده انتقال حکومت، به دلیل کسالت در مجلس حضور نداشت. گفته می‌شود سخنرانی او که چندین روز بعد از انقراض حکومت قاجار صورت گرفت، به سوءقصد به جان بهار نیز منجر شد، اما ضاربان به اشتباه شخصی به نام واعظ قزوینی را که از نظر چهره به او شباهت داشت به قتل رساندند و این خبر بر سر زبان‌ها افتاد که مقصود بهار بوده و ضاربان اشتباه کرده‌اند.
 
حتی در مورد عدم حضور او در مجلس در روز تصویب ماده واحده انتقال حکومت نیز نقل است که دوستان بهار به زور او را در خانه نگه داشتند و نگذاشتند در روزهای بعد به مجلس برود و به این ترتیب طرح تغییر سلطنت طی دو روز بعد تصویب شد. بهار آن شب قصیده »یک شب شوم» را در شرح ماجرای ترور خودش سرود که در آن سوگنامه‌ای برای واعظ قزوینی نیز هست.8
 
بعد از تغییر حکومت، بهار یک بار دیگر به عنوان نماینده به مجلس ششم راه یافت و پس از آن از فعالیت آشکار سیاسی کناره گرفت و به تدریس در دانشگاه مشغول شد. بااین‌حال مخالفت پنهانی او با حکومت پهلوی اول باعث خشم و غضب رضاشاه نسبت به او شد و زندانی شدن او در سال 1308 را به همراه آورد. بهار بعد از آزادی یک بار دیگر در سال 1312 دستگیر و این بار به اصفهان تبعید شد. او بعد از پایان یافتن دوره تبعید در سال 1313، تا زمان سقوط حکومت رضاشاه، به فعالیت فرهنگی و انزوای سیاسی روی آورد.
 
سخن نهایی
ملک‌الشعرای بهار اگرچه در زمان کودتای 1299 رضاخان، از این جریان حمایت کرد؛ زیرا آن را متناسب با مصالح و شرایط کشور می‌دانست، اما بعد از طرح موضوع جمهوری‌خواهی از سوی رضاخان به مخالفت با او و جریان حامی او پرداخت؛ زیرا به خوبی دریافته بود که هدف این گروه، قبضه کردن قدرت و مطامع شخصی است نه مصالح مردم و جامعه. در این مقاله تلاش شد نوع مواجهه او با حکومت رضاشاه و برخورد رضاشاه با او به تصویر کشیده شود.
محمدتقی بهار و برخی از نمایندگان پنجمین دوره از مجلس شورای ملی در گفت‌‎وگو با رضاخان
محمدتقی بهار و برخی از نمایندگان پنجمین دوره از مجلس شورای ملی در گفت‌‎وگو با رضاخان
 
پی نوشت:
1. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، دبیرخانه دائمی همایش‌ها، ایران و استعمار انگلیس: مجموعه سخنرانی‌ها و مقالات، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1391، صص 452- 453.
2. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران: انقراض قاجاریه، ج 1، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، چ سوم، 1357، ص 64.
3. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، 1392، ص 142.
4. شروین وکیلی، ملک‌الشعرای بهار، تهران، نشر شورآفرین، 1397، ص 103.
5. همان‌جا.
6. سردار اسعد بختیاری، خاطرات سردار اسعد بختیاری (جعفرقلی خان امیربهادر)، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات اساطیر، 1372، صص 122- 123.
7. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص 221.
8. شروین وکیلی، همان، ص 107. https://iichs.ir/vdcfvcdy.w6dxyagiiw.html
iichs.ir/vdcfvcdy.w6dxyagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما