«جستارهایی در تفاوت منظر آیات سیدابوالقاسم کاشانی و سیدنورالدین شیرازی در باب براندازی رژیم پهلوی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی

دفاعی که آقا سیدنورالدین از شهید نواب کرد، هیچ کس نکرد!

گفت‌وشنودی که پیش روی شماست، یکی از مصایق تفاوت نظر میان آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و شهید سیدمجتبی نواب صفوی با آیت‌الله سیدنورالدین شیرازی را طرح و بررسی کرده است. زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی در این مصاحبه، با استناد به اطلاعات شخصی و خانوادگی خویش، موضوع را ارزیابی می‌کند.
دفاعی که آقا سیدنورالدین از شهید نواب کرد، هیچ کس نکرد!
ظاهرا در نحوه مواجهه با رژیم پهلوی، میان آیات: سیدابوالقاسم کاشانی و سیدنورالدین شیرازی اختلاف نظری وجود داشته است. با عنایت به نزدیکی شما به بیت شخصیت دوم، تحلیلتان دراین‌باره چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم آیت‌الله آقا سیدنورالدین شیرازی معتقد بود که ما بنیه و قدرت کافی برای تشکیل یک حکومت را نداریم؛ بنابراین تا وقتی که این قدرت را پیدا نکرده‌ایم، نباید به فکر براندازی حکومت فعلی باشیم! ایشان به آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی هم همین را گفت و علت اختلافشان همین بود، درحالی‌که علنا از نواب دفاع می‌کرد، دفاعی که هیچ‌کس دیگری نکرد! آقا سیدنورالدین می‌گفت: «باید یک وقتی این میوه را از درخت بچینیم، که در دامن خودمان بیفتد. الان اگر شاه را برانداختیم، قرار است چه کسی را جای او بگذاریم؟ شما همه نیروهایتان را یکی پس از دیگری برای براندازی مصرف می‌کنید، بعد که او را برانداختید، کسی را دارید که به جای او بیاورید؟ بنابراین نیرویتان را صرف براندازی نکنید، بلکه صرف آگاهی دادن به مردم و تربیت کادر کنید تا وقتش که رسید، آدم داشته باشید که جای آنها بگذارید!».
 
آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی
 
آیا این دیدگاه، با منظر امام خمینی در مواجهه با رژیم پهلوی همخوانی دارد؟
حضرت امام در ابتدا، دولت را مالک می‌دانستند. کسی که دولت را مالک می‌داند، درصدد براندازی آن نیست، اما بعد نظرشان براندازی شد؛ چرا؟ چون زمان امام، با زمان آقا سیدنورالدین فرق می‌کرد. علمای ما وقتی نظرشان براندازی است یک جور مبارزه می‌کنند، وقتی نیست نوع مبارزه‌شان فرق می‌‌کند. نظر میرزای شیرازی لغو قرارداد تنباکو بود، اما براندازی نبود. حاج ملاعلی کنی هم، نظرش اصلاح ناصرالدین‌شاه بود نه براندازی او. نظر هیچ‌یک از علما نسبت به سلاطین شیعه، براندازی نبود و عمده علما از ابتدا تا انتها، سعی در اصلاح داشتند. نه اینکه سلاطین جور را مشروع بدانند، بلکه معتقد بودند که هنوز، زمینه برای تأسیس حکومت وجود ندارد. امام خمینی هم وقتی دید می‌تواند کسی را جای شاه بگذارد، به فکر براندازی افتاد. امام در دوره‌ای که نیّت براندازی ندارد، یک‌جور مبارزه می‌کند، در دوره‌ای که نظرش براندازی است، جور دیگری مبارزه می‌کند. مرحوم آقای حکیم قائل به براندازی شاه ایران نبود، ولی حزب بعث را کافر می‌دانست و نظرش در مورد حاکمیت آنان، براندازی بود و می‌گفت باید ریشه‌شان را کند و دیدید که با آنها درافتاد و هزینه زیادی هم پرداخت، اما درباره شاه ایران می‌گفت: شیعه است و نباید براندازی شود!
اساسا عالم تا در خودش قدرت تشکیل حکومت را نبیند، قائل به براندازی نمی‌شود. آقا نورالدین نظرش این بود که الان وقت براندازی نیست.
 
ایشان در دوران نهضت ملی و در صورت براندازی، از روی کار آمدن چه جریانی بیم داشتند؟
می‌گفت: «اگر فدائیان اسلام شاه را بکشند، حزب توده سر کار می‌آمد که دیگر از میان برداشتن آنها، تقریبا محال بود! آقا سیدنورالدین تا کشتن کسروی، با فدائیان اسلام اختلافی نداشت و می‌گفت: بد نیست که اینها کمی بترسند، ولی کار که جلو رفت، نه تنها نظر ایشان، بلکه نظر بسیاری از علما درباره فدائیان اسلام، قدری تغییر کرد! البته خیلی‌هایشان نه موافق بودند، نه مخالف! موضوع بسیار فراتر از فهم سیاسی معمول علما بود. اما آقا سیدنورالدین ظرفیتش را داشت و حکم هم داد. همیشه هم می‌گفت: «من نواب را دوست دارم، اما ادامه این کار را به صلاح نمی‌بینم!».
 
علت اختلاف مرحوم آیت‌الله بروجردی با فدائیان اسلام هم، همین بود؟
بله؛ می‌گفت: «اگر اینها بروند، بدتر از اینها می‌آید!». می‌گفت: «محمدرضا را می‌شود یک جاهایی اداره کرد و جلوی کارهایش را گرفت، اما بعدی را معلوم نیست!». خیلی‌های دیگر هم از سر احتیاط، همین طور فکر می‌کردند. آقا سیدنورالدین هم می‌گفت: «اینها که هدفشان براندازی است، اما اگر کس دیگری سر کار بیاید، تضمین می‌دهند که بهتر از شاه عمل کند؟ آدم دارند جای شاه و ایادی‌اش بگذارند؟».
 
پس در اصل مشروعیت برقراری حکومت اسلامی، اختلافی نیست؛ تنها بحث بر سر این بود که کادری برای اداره اسلامی و صحیح حکومت وجود ندارد؛ این‌طور نیست؟
همین طور است. همان‌طور که عرض کردم، علما وقتی اقدام به براندازی می‌کنند که مطمئن باشند می‌توانند حکومت تأسیس کنند. مرحوم آقا سیدعبدالحسین لاری به این نتیجه رسیده بود که می‌تواند و همین کار را هم کرد، هرچند که به تمام اهداف خود نرسید! امام خمینی به این نتیجه رسیده بودند که می‌شود و اقدام کردند و شد، هرچند که در ادامه راه، پیدایش مشکلات طبیعی است! اگر یادتان باشد، در جنگ ایران و عراق هم، امام قائل به مذاکره نبودند، اما نهایتا ناچار شدند قطع‌نامه را قبول کنند، درحالی‌که تا آن موقع می‌گفتند: مذاکره با اینها به چه درد می‌خورد؟ در همین دوره خودمان، نظر رهبری هم در قضیه برجام مذاکره نبود. آقای روحانی آمد و گفت: ما این جوری می‌توانیم به تحریم‌ها پایان بدهیم و رهبری هم گفتند: «بروید و مذاکره کنید، اما مراقب باشید؛ طرف شما در طول تاریخ ثابت کرده که قابل اعتماد نیست!». مردم پیش از آن، فریاد می‌زدند: انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست. آقای روحانی آمد و چیزی متفاوت با آن گفت! مردم هم به او رأی دادند. رهبری هم به طور معمول، حق‌الناس را رعایت و از او حمایت کردند.
به‌هرحال از بحث اصلی دور نشویم. براندازی مسئله حساسی است؛ به همین دلیل هم علمای شیعه، معمولا نظرشان براندازی نبود، بلکه مدارا و مماشات بود. شاه هم وقتی انقلاب سفید را شروع کرد، دیگر شاه قبلی نبود. او چند سال بعد، تاریخ رسمی را از هجرت پیامبر(ص) برداشت و به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و در واقع، گور خودش را کند! چون هیچ عالم شیعه‌ای، در برابر این موضوع سکوت نمی‌کند و می‌گوید: باید چنین رژیمی را برانداخت! به همین دلیل هم امام خمینی از یک جایی به بعد، در بین علما مخالف جدی چندانی ندارند! به نظر من رویداد انقلاب اسلامی، به برکت همین تغییر تاریخ رخ داد؛ چون در آن واقعه، محمدرضا پهلوی ماهیت خودش را نشان داد.
 
آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی
 
آیا اگر عالمی قائل به براندازی نباشد، معنایش این است که معتقد به ولایت فقیه هم نیست؟
خیر؛ ممکن است قائل به براندازی نباشد، اما از نظر فقهی و علمی معتقد به ولایت فقیه باشد. نمونه‌اش مرحوم آیت‌الله بروجردی است که در مقام نظر، معتقد به ولایت فقیه هست، اما در عمل و در برابر مصداق، شرایط را برای تحقق آن مناسب نمی‌بیند. نمونه‌اش خواجه نصیر طوسی. آیا می‌شود منکر توان علمی و فقهی این مرد شد؟ ولی می‌رود و در خدمت سلاطین مغول درمی‌آید، منتها به جای اینکه خودش به رنگ آنها دربیاید، آنها را درست می‌کند! در واقع هلاکوخان مغول، در دست خواجه بود نه برعکس! همان طور که سلطان محمد خدابنده در دست علامه حلی بود، نه برعکس؛ بنابراین علما حتی زمانی که به سلطانی نزدیک می‌شدند و او را منفعل می‌کردند، کارشان حلال و صواب بود. امام خمینی وقتی تصمیم گرفتند رژیم پهلوی را براندازند که گفتند: این شاه امروز را اگر به دریای عمان هم بیندازید، دریا نجس می‌شود! نظر امام خمینی بعد از 15 خرداد که محمدرضا پهلوی دست به آن کشتار عظیم زد عوض شد و گفتند: «امروز تقیه حرام و اظهار حقایق واجب است، ولو بلغ ما بلغ!»
 
برخی می‌گویند حضرت امام تا رحلت آیت‌الله بروجردی و به حرمت ایشان، سکوت کرده بودند! ارزیابی شما از این ادعا چیست؟
این‌طور نیست. امام خمینی اصولی فکر می‌کردند، کما اینکه همه فقها اصولی فکر می‌کنند. امام به شاه می‌گفتند: به فکر خودت باش، به فکر ملت باش، می‌خواهند که من بگویم تو بهائی هستی که بیرونت کنند، درحالی‌که ما دنبال متمم قانون اساسی هستیم... (نقل به مضمون می‌کنم). امام خمینی هم مثل تمام علما، تلاش می‌کنند جلوی فساد را بگیرند و وقتی دیگر شاه را نصیحت‌پذیر و قابل اصلاح نمی‌بینند و زمینه را برای برقراری حکومت اسلامی مساعد می‌بینند، قیام می‌کنند.
 
https://iichs.ir/vdcevn8z.jh8owi9bbj.html
iichs.ir/vdcevn8z.jh8owi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما