جستاری بر زندگی سیاسی و اندیشه‌های آواتیس ‌سلطان‌زاده؛

کمونیستی که به دهقانان ایرانی دل بسته بود

‌آواتیس سلطان‌زاده، با توجه به سابقه ایرانی‌تبار بودنش، نگاه متفاوتی نسبت به همفکران روسی خود درباره حوادث ایران داشت. وی بر خلاف روس‌های انقلابی، از تقویت رضاشاه انتقاد می‌کرد. نظریات او نه تنها با روس‌های انقلاب کبیر، بلکه با اکثر اعضای حزب کمونیست ایران نیز مغایرت داشت. شاید به دلیل همین تفاوت نظریات بود که از سوی دولت استالین مورد پیگرد قرار گرفت
کمونیستی که به دهقانان ایرانی دل بسته بود
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ آواتیس ‌سلطان‌زاده یا آواتیس میکائیلیان، سیاستمدار و اقتصاددان ایرانی و ارمنی‌تبار و یکی از بنیان‌گذاران اصلی حزب کمونیست ایران است که به اندازه تأثیرگذاری‌اش در حوادث چپ‌گرایانه ایران، نزدیکی‌اش به سیاستمداران مطرح شوروی سابق از جمله لنین و نقش او در برگزاری کنفرانس‌ها و کنگره‌های حزب کمونیست شوروی و نیز تلاش‌هایش در ایران برای نزدیک کردن فضای سیاسی ایران به بلشویک‌ها، نقش‌آفرینی وی در تهییج کارگران ایرانی برای پیوستن به ارتش سرخ و... شناخته‌شده نیست!
 
زندگی‌نامه
‌سلطان‌زاده که در میان کمونیست‌های شوروی به «سلطانویج» مشهور بود، در حقیقت از میان ایرانیان ارمنی‌تبار برخاسته بود. اگرچه او در سال 1268ق در خانواده‌ای ارمنی‌تبار در مراغه به دنیا آمد، گرویدن پدرش حسین سلطان و مادرش مریم باجی به اسلام، در فعالیت‌‎های سیاسی او مؤثر واقع شد؛ بااین‌حال در جنبش انقلابی گیلان وی را به دلیل نداشتن تبار مسلمانی شایسته حضور در مناصب رهبری حزب ندانستند.
 
تحصیل ‌سلطان‌زاده در ایروان و در مدرسه‌ای وابسته به کلیسای اچمیازین او را به حضور در فعالیت‌های سیاسی قفقاز از جمله فعالیت در جنبش سوسیال‌دموکراسی قفقاز سوق داد. تحصیلات بعدی وی در سن‌پترزبورگ نیز زمینه‌های ورود کامل وی به حوادث مهم روسیه را فراهم کرد.1 همین تحصیلات، یکی از دلایل نزدیکی ‌سلطان‌زاده به حزب بلشویک به رهبری لنین بود.
 
 
در سال 1912، پیوستن آواتیس به عضویت حزب بلشویک سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه تأثیرگذاری وی را در حوادث چپ‌گرایانه روسیه، که به انقلاب کبیر 1917 منجر شد، آشکارتر کرد و سرانجام پیوستن به انقلابیون در سال 1917 او را در میان سران انقلابی از جمله لنین شناخته‌تر کرد.2
 
فعالیت‌های ‌سلطان‌زاده در شوروی و ایران
آواتیس ‌سلطان‌زاده، همان‌گونه که اشاره شد، یکی از فعالان مؤثر در انقلاب کمونیست روسیه بود. وی با تصمیم حزب به تاشکند فرستاده شد3 و در ترکستان در شهر‌ها و روستاها به تأسیس کمیته‌های حزبی همت گماشت. از مهم‌ترین فعالیت‌های وی در همراهی با آرمان‌های کمونیست‌‌ها عبارت‌اند از:
 
ـ برگزاری اولین کنگره حزب کمونیست ایران در سال 1920م در انزلی که بر پایه دیدگاه‌های وی و بر بنیان‌های فکری و اجرایی حزب عدالت ایران تشکیل شد.4‌ سلطان‌زاده در این کنگره از شوربختی‌های سلطه بریتانیا و تلاش آنها برای مستعمره کردن ایران یاد کرد و خواستار نابودی بقایای فئودالیسم در ایران شد. ‌او شاه را نماینده سیاست‌های انگلستان در ایران خواند و خواستار اعلام «دیکتاتوری ضد انقلابی» در ایران شد.5
ـ همکاری و شرکت در دومین کنگره بین‌الملل کمونیستی در سن‌پترزبورگ (پطروگراد) و همکاری در کمیسیون مسئله ارضی و مستعمراتی و ملی کنگره؛6
ـ عضویت در هیئت اجرایی کمینترن؛
ـ مشاور لنین در مسائل ملی و مستعمراتی؛
ـ شرکت در کنگره ملل شرق در باکو که در آن مسائل انقلاب در مشرق‌زمین و تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته بود؛
ـ فعالیت در روزنامه «پیکار» در آلمان و ستاره سرخ در اتریش؛
ـ ترجمه کتاب‌های مارکسیستی «مزد سود»، «کار» و «سرمایه» اثر کارل مارکس به فارسی؛7
ـ ترجمه کتاب مانیفست کمونیست نوشته کارل مارکس و انگلس؛8
ـ تألیف کتاب «نفت و زغال سنگ».
 
نقش فکری و عملی آواتیس در حوادث و تاریخ ایران
همان‌گونه که اشاره شد، تأثیرگذاری ‌سلطان‌زاده در حوادث ایران و ناشناخته بودن وی در میان اغلب پژوهشگران تأمل‌برانگیز است؛ چراکه برای مثال در برگزاری نخستین کنگره حزب کمونیست در سال 1920 در انزلی، دیدگاه‌های ‌سلطان‌زاده بود که خطوط کلی برنامه‌های حزب را روشن کرد، اما از همان آغاز این دیدگاه‌ها به‌ویژه در مورد ایران، آشکارا با نظر سایر نظریه‌‎پردازان حزب کمونیست جماهیر شوروی تفاوت داشت. این تفاوت از همان کنگره سال 1299ش در باکو (کنگره ملل شرق) آشکار شد و به حاشیه رانده شدن وی و نیز ابهام در سرنوشت سیاسی و فعالیت‌های وی از سال 1301 تا 1308ش را در پی داشت.9
 
‌سلطان‌زاده بر خلاف ایدئولوگ‌های شوروی، شرایط تاریخی ایران به‌ویژه استعمار را در حوادث مؤثر می‌دانست و معتقد بود که قبل از ورود استعمار به ایران، این کشور در حال شکوفا شدن بود.10 او نقش بریتانیا را در انحطاط و عقب‌ماندگی ایران بیش از روسیه ارزیابی می‌کرد11 و استفاده انگلستان از ایران برای حفظ هند را برای ایران «فاجعه» می‌شمرد.12 ‌سلطان‌زاده معتقد بود اخذ امتیازات استعماری در دوره ناصری از جمله امتیاز نفت، راه آهن، شیلات و رویتر برای مقهور کردن ایران برای ایجاد راه نفوذ در این سرزمین بوده است.13
 
‌سلطان‌زاده بر خلاف نظریه‌پردازان شوروی، رضاشاه را نماد تحول اقتصادی ایران از زمین‌داری دوره قاجار به بورژوازی جدید نمی‌پنداشت و نمونه
آن را سکوت وی در برابر ستم‌های انگلستان به کارگران و صنعتکاران ایرانی در شرکت نفت ایران و انگلیس، که با هدف استعمار آنها انجام می‌شد، و نیز سکوت او در برابر سوءاستفاده انگلستان در غارت منابع ایران به‌ویژه حمل و نقل و نفت می‌دانست.14 وی بر خلاف نظریه‌پردازان روس معتقد بود که رضاشاه زمینه‌های شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری در ایران را فراهم می‌کند.15
 
با وجود اینها، ‌سلطان‌زاده کودتای 1299ش و برآمدن رضاشاه را در آغاز مثبت و ابزاری برای صیانت از امنیت تلقی می‌کرد.16 وی بدون در نظر گرفتن سابقه سیدضیاء، امضای عهدنامه مودّت با شوروی، دستگیری اعیان و اشراف پس از صدارت وی را اقدامی در مسیر مقابله با استعمار انگلستان و پایگاه‌های آنها در ایران ارزیابی می‌کرد17 و تبار اشرافی نداشتن سیدضیاء را دلیلی برای این مدعا می‌دانست، اما بعدها با عدول آشکار از این مدعا، رضاخان را حاصل «طرحی از پیش تعیین‌شده»18 برای تکمیل سیاست‌های خاورمیانه‌ای بریتانیا19 قلمداد کرد. وی همچنین بعدها رضاخان را مقوّم قرارداد 1919 و سایر اهداف استعماری انگلستان در ایران و خاورمیانه معرفی و وی را عملا نجات‌بخش زمین‌داران و اشراف و ارتجاع قلمداد کرد؛ چراکه از نظر سلطان‌زاده هر اقدامی که به تقویت اشراف و زمین‌داران بینجامد، درواقع کمک به پایگاه سنتی انگلستان در ایران است.20 این دیدگاه‌‎ها عملا وی را مقابل غالب نظریه‌پردازان شوروی، که رضاخان را فردی ضد انگلستان می‌دانستند، قرار داد.21 وی بر خلاف همفکران روسی خود که به رضاشاه به عنوان جاده‌صاف‌کن انقلاب سوسیالی در ایران می‌نگریستند، معتقد به انقلاب دهقانی در ایران بود.
 
‌سلطان‌زاده قیام میرزاکوچک‌خان را برای رهایی راهگشا نمی‌دانست؛ چراکه معتقد بود قیام میرزا علیه سلطنت و زمین‌داران درباری و غیردرباری نیست. او بر این باور بود که مبارزه علیه سلطنت مقدمه مبارزه با انگلستان و فئودالیسم تاریخی در ایران است.22
 
نتیجه‌گیری
‌آواتیس سلطان‌زاده، با توجه به سابقه ایرانی‌تبار بودنش، نگاه متفاوتی نسبت به همفکران روسی خود درباره حوادث ایران داشت. او دهقانان را به جای کارگران، امید‌های برپایی یک انقلاب کمونیستی در ایران می‌دانست. وی بر خلاف روس‌های انقلابی، از تقویت رضاشاه انتقاد می‌کرد. نظریات او نه تنها با روس‌های انقلاب کبیر، بلکه با اکثر اعضای حزب کمونیست ایران نیز مغایرت داشت. او بر اساس واقعیت‌های داخلی ایران، رضاشاه را زمینه‌ساز تقویت و رشد بورژوازی ملی و درنتیجه ظهور انقلاب سوسیالیستی در ایران قلمداد نمی‌کرد و در مقابل نزدیکی ایران به شوروی و هم‌مرزی با این کشور را عاملی مهم برای ظهور یک انقلاب دهقانی منجر به برقراری حاکمیت کمونیست‌ها در ایران ارزیابی می‌کرد.
 
انتقاد وی به مبارزات میرزا کوچک و مثمرثمر نبودن مبارزاتش به دلیل مستقیما مبارزه نکردن با سلطنت و زمین‌داران، در عمل کم‌وبیش به عنوان یکی از زمینه‌های تضعیف جنبش عمل کرد.
 
نظریات ‌سلطان‌زاده در برخی از مسائل داخلی ایران از جمله کودتای 1299ش و برآمدن رضاخان و سیدضیاء، همان‌گونه که اشاره شد، دارای دگردیسی و تضاد آشکار بود. چنان‌که نخست مداخله انگلستان را بسیار دشوار ارزیابی می‌کرد و سیدضیاء و رضاخان را به دلیل مقابله با اشراف، حافظ منافع طبقات کارگری و مخالف استعمار ارزیابی می‌کرد، اما بعدها به طور کامل نظریاتش تغییر کرد.
 
‌سلطان‌زاده بر خلاف دیگران با در نظر گرفتن برخی شرایط داخلی ایران و تفاوت‌های آن با روسیه تزاری، وجود اقشار مذهبی در ایران، مذهبی بودن مردم و دهقانان، نبود مطبوعات پیشرو و گسترش نیافتن تعالیم مارکسیستی در میان روشنفکران و چپ‌گرایان در ایران مانند روسیه، ایران را چون روسیه دارای آمادگی برای انقلاب سوسیالیستی ارزیابی نمی‌کرد.
 
‌سلطان‌زاده شاید به دلیل همین تفاوت نظریات یا سوءتفاهمات دیگر و نیز فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی، در 20 ژانویه 1938 از سوی دولت استالین مورد پیگرد قرار گرفت و ظاهرا به ده سال زندان محکوم شد و در همین سال‌ها به شیوه‌ای که در صحت آن تردید وجود دارد درگذشت. البته در برخی منابع از تیرباران شدن وی یاد شده است. با همه اینها، در دوره پس از استالین و در سال 1956م، در محکمه نظامی مجددا از وی اعاده حیثیت شد.23
 

پی نوشت:
 
1. ت.ا. ابراهیموف، پیدایش حزب کمونیست ایران، ترجمه ر. راد نیا، تهران، نشر گونش، 1365، ص 156 و پاورقی ص 193.
2. خسرو شاکری، اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج 1، فلورانس، انتشارت مزدک، 1974، صص 20-41.
3. ت.ا. ابراهیموف، همان، ص 193.
4. همان، ص 196.
5. احسان طبری، کژراهه؛ خاطراتی از حزب توده ایران، تهران، امیرکبیر، 1366، ص 16.
6. امیر خسروی و بابک حیدریان، مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان، تهران، پیام امروز، 1382ش، ص 42.
7. اردشیر آوانسیان، خاطرات سیاسی، به کوشش علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، 1278ش، ص 17.
8. خسرو شاکری، همان، صص 4-10.
9. الهه کولایی، استالینیسم و حزب توده در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 72.
10. آواتیس ‌سلطان‌زاده، انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان، ترجمه کوشا، شهریار خواجیان، تهران، اختران، 1376، ص 60.
11. بنگرید به: حسین آبادیان، باقر علی عادل‌فر، ذکرالله محمدی، «رهیافتی چپ‌گرایانه به تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر؛ دیدگاه‌های آواتیس میکائیلیان (‌سلطان‌زاده)»، تاریخ و تمدن اسلامی، سال 16، ش 31 (بهار و تابستان 1299)، صص 249-274.
12. همان، صص 249-274.
13. آواتیس ‌سلطان‌زاده، همان، ص 75.
14. همان، ص 87.
15. حسین آبادیان، باقر علی عادل‌فر، ذکرالله محمدی، همان، ص 259.
16. خسرو شاکری، همان، ص 41.
17. حسین آبادیان، همان، ص 263.
18. همان، ص 262.
19. همان‌جا.
20. آواتیس ‌سلطان‌زاده، همان، ص 126.
21. همان، ص 151.
22. همان، ص 261.
23. خسرو شاکری، همان، ص 46.
  https://iichs.ir/vdcdko0x.yt0fx6a22y.html
iichs.ir/vdcdko0x.yt0fx6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما