محمدرضا شاه احساس بسیار خوبی نسبت به جمهوری خواهان آمریکایی داشت. یکی از دلایل نزدیکی او و جمهوری خواهان آن بود که، سیاستمداران این حزب برخلاف دموکراتها هرگز شاه را برای اصلاحات اجتماعی تحت فشار قرار نمیدادند.
محمدرضا شاه احساس بسیار خوبی نسبت به جمهوری خواهان آمریکایی داشت. یکی از دلایل نزدیکی او و جمهوری خواهان آن بود که، سیاستمداران این حزب برخلاف دموکراتها هرگز شاه را برای اصلاحات اجتماعی تحت فشار قرار نمیدادند.
محمدرضا پهلوی همواره در طول حکمرانی خود اعتماد زیادی به آمریکاییها داشت. به طوری که به آنها به عنوان متحدی قابل اتکا در تمامی شرایط مینگریست. با این حال هر چند او با تمامی روسای جمهور آمریکا روابط نسبتا خوبی داشت اما با روسای جمهوری که برامده از حزب جمهوری خواه بودند، روابط بهتری داشت. در این نوشتار به بررسی چرایی نزدیکی میان این دو پرداخته و دلایل آن را واکاوی میکنیم.
شکل گیری حکومت در بستر فضای امنیتی
مروری برچگونگی شکل گیری حکومت پهلوی و انتقال قدرت از پهلوی اول به پهلوی دوم نشان دهنده نقش بسزای تحولات خارجی و قدرتهای بین المللی در حاکم شدن این خاندان و تثبیت قدرت آنهاست. در این میان محمدرضا پهلوی در دهه اول و دوم حکومت خود شاهد بود که چگونه سیاست نزدیکی به قدرتهای بزرگ توانست از سرنگونی حکومتش که دارای پایههای مردمی ضعیفی بود جلوگیری کرده و حتی موجبات بازگشت او به حکومت بعد از کودتای 28 مرداد 32 شود. این مسئله سبب گشت تا شاه به سیاست ائتلاف گرایی با قدرتهای بزرگ که در آن زمان تجلیاش آمریکا بود، روی بیاورد.1
ماروین زونیس درخصوص سیاست ائتلاف گرایی محمدرضا پهلوی معتقد است که او احساس میکرده اگر بتواند حمایت یکی از دو ابر قدرت را بدست آورد زمامداری اش تضمین شده و به این وسیله میتواند حکومتش را در برابر حوادث داخلی و خارجی بیمه کند. از همین رو به سیاست نزدیکی به آمریکا روی آورد.2
ائتلاف گرایی پهلوی
محمدرضا پهلوی برای تحقق سیاست ائتلاف گرایی به ایجاد گفتمان سازی همسو با غرب و آمریکا دست زده و تلاش میکرد نشان دهد که ایرانیها و آمریکاییها با یکدیگر دارای تشابههای اساسی هستند. به عنوان نمونه او در جایی گفته است: «هرگاه به تاریخ باستان نگاه کنیم بعضی نکات توجه مرا به خود جلب میکند. به عنوان مثال ایرانیها به داشتن استقلال فردی معروفند، آمریکایی هم همین طور.»3
شاه همین مسئله را در چند جای دیگر نیز مورد اشاره قرار داده و مدام از شباهت خلق و خوی ایرانیها و آمریکاییها صحبت کرده و در آخر نتیجه میگیرد که ایرانیها و آمریکاییها به همین دلایل با هم سازگار هستند، از این رو میتوانند متحدان قابل اعتمادی برای هم باشند.4
بدین ترتیب اگر بخواهیم پایههای سیاست خارجی شاه را برشماریم شامل اتکا به نیروی ماورایی و اسطوره ای، دیکتاتوری، توانمندی نظامی و آمریکا به عنوان قدرت حامی است. به عبارتی آمریکا یکی از تکیه گاههای شاه بوده که با محاسبه آن تداوم قدرت خودش را تضمین میکرد.5
از طرفی ایران برای آمریکا کشوری بود که میتوانسته به ثبات منطقه کمک کرده و به عنوان سدی در برابر گسترش کمونیسم بایستد. بر همین اساس بین ایران و آمریکا یک رابطه دست نشاندگی حاکم بوده که براساس آن آمریکا با فروش سلاح و حمایت نظامی و کمک به سرکوب قیامهای مردمی امنیت رژیم پهلوی را تامین و در عوض محمدرضا شاه نیز به نیابت از آمریکا نقش ژاندارم و تامین کننده امنیت منطقه را بازی میکرده است.6
در مجموع وقایعی مانند اشغال ایران توسط متفقین، اشتغال آذربایجان توسط شوروی، خطر روی کارآمدن کمونیستها در زمان مصدق، روی کارآمدن حکومتهای نزدیک به شوروی در برخی از کشورهای عربی همسایه و برهم خوردن ثبات منطقه و همچنین نارضایتی داخلی از شاه و خطر سقوط او به دلیل نبود مشروعیت موجب شده بود تا روابط ایران و آمریکا همیشه و صرف نظر از اینکه چه فردی و از کدام حزب رئیس جمهور آمریکا باشد، تحت تاثیر مسایل امنیتی قراربگیرد. 7
روابط شخصی خاندان پهلوی و جمهوری خواهان در نزدیکی بیشتر آنها به یکدیگر موثر بود. به عنوان مثال میتوان به عضویت کسینجر در بنگاه اقتصاد راکفلرها و مراوادت این بنگاه اقتصادی با پهلویها اشاره کرد. مسئلهای که موجب شده بود تا کسینجر حتی برخلاف توصیه وزارت دفاع آمریکا که با فروش بدون محدودیت سلاح به شاه مخالف بود، به سیاستمداران آمریکا توصیه نماید که در این باره باید دست شاه را باز گذاشت.
در این میان اتفاقاتی روی داد که موجب شد تا روابط شاه با جمهوری خواهان بهتر از روابط او با دموکراتها باشد. این امر دلایل متعددی داشت. یکی آنکه جمهوری خواهان در بازگشت او به قدرت (پس از کودتای 28 مرداد) نقش مهمی داشتند. در واقع بعد از اینکه در آمریکا آیزنهاور در آمریکا به قدرت رسید، سیاست خارجی این کشور در قبال مصدق تغییر کرده و با ارائه دکترینی که در آن بر تقویت حکومتهای خاورمیانه به عنوان سدی در مقابل کمونیست تاکید میشد، موجب گشت تا بسترهای تحکیم رژیم پهلوی و سرکوب جنبش مردمی ملی شدن صنعت نفت فراهم شود.8
به عبارتی میتوان استدلال کرد شاه که با فرار خود در 25 مرداد 32 حکومتش را از دست رفته میدانسته ،با کمک یک فرد جمهوری خواه که امنیت منطقه خاورمیانه و آمریکا بیشتر از ژستهای دموکراتیک برایش اهمیت داشت به قدرت بازگشته بود. از این رو ائتلاف امنیتی با حزب جمهوریخواه را بهتر و موثر تر میدانست.
ژاندارمی منطقه
یکی دیگر از عواملی که موجب شد تا شاه به جمهوری خواهان نزدیکتر شود دکترین نیکسون بود. بر اساس این دکترین شاه میتوانست برنامههای بلندپروازانهای که در خصوص خرید تسلیحات نظامی داشت را به اجرا درآورد. در واقع براساس دکترین نیکسون، آمریکا که تا آن زمان بر حضور نظامی در مناطق بحرانی و کمکهای اقتصادی- نظامی به کشورهای دوست تاکید میکرد، تامین امنیت منطقه را بر عهده کشورهای حامی آمریکا گذاشت. به عنوان مثال امنیت خلیج فارس به ایران و عربستان سپرده شد. در این میان نقش ایران بسیار پر رنگ تر از نقش عربستان بود. طبیعی بود که براساس این سیاست دست شاه برای بلند پراوزیهایی که در منطقه داشت بازتر میشد.9
آزادی در خرید اسلحه
یکی از علایق شاه، خرید سلاح بود. او که کشورهایی چون عراق را به عنوان رقیب خود می دید، تلاش می کرد تا خود را در مقابل آنها قدرتمند کند. خرید سلاح از جمله مولفه های قدرت گیری ارتش محسوب می شد. در حالی که دموکراتها می ترسیدند حکومت شاه را مسلح کنند، جمهوری خواهان در این امر خواسته های شاه را محترم میشمردند.
استدلال دموکراتها آن بود که حکومت شاه، حکومتی استبدادی است و ممکن است سرنگون شود. در این صورت انبار اسلحه او به دست مخالفان و انقلابیون –که احتمال دارد سیاستهای ضد آمریکایی در پیش بگیرند- خواهد افتاد. در مقابل این رویکرد، جمهوری خواهان که شاه را به مثابه گماشته خود در منطقه میپنداشتند، دست او را در خرید همه سلاحهای ساخت شده توسط ایالات متحده –به استثنای سلاح هستهای- باز گذاشته بودند.
روابط شخصی
در کنار این مسایل باید به روابط شخصی خاندان پهلوی و افراد با نفوذ جمهوری خواه نیز اشاره کرد. عاملی که در نزدیکی بیشتر آنها به یکدیگر موثر بود. به عنوان مثال میتوان به عضویت کسینجر در بنگاه اقتصاد راکفلرها و مراوادت این بنگاه اقتصادی با پهلویها اشاره کرد. مسئلهای که موجب شده بود تا کسینجر حتی برخلاف توصیه وزارت دفاع آمریکا که با فروش بدون محدودیت سلاح به شاه مخالف بود، به سیاستمداران آمریکا توصیه نماید که در این باره باید دست شاه را باز گذاشت. همچنین نزدیکی شاه و خاندان او به برخی از سناتورهایی آمریکایی که جمهوری خواه بودند مانند"جاویتس" موجب شده بود تا در زمان حکمرانی جمهوری خواهها لابی پهلویها در آمریکا به مراتب قویتر باشد.10
شخصی شدن روابط با حزب جمهوری خواه سبب شد که حتی بعد از انقلاب افراد همین حزب بیشترین تلاش را برای کسب مجوز ورود محمدرضاشاه به آمریکا به عمل آوردند تا وی بتواند با وجود تمامی مخاطراتی که ممکن بود حضور شاه برای منافع ملی آمریکا داشته باشد، در یکی بیمارستانهای این کشور بستری شود.
پذیرش حکومت استبدادی
در آخر یکی از عواملی که به نزدیکی شاه و جمهوری خواهان کمک می کرد، پذیرش حکومت استبدادی وی از طرف رجال سیاسی این حزب بود. در واقع این حزب حاضر بود به قیمت حفظ منافع آمریکا جنبشهای دموکراسی خواهی و ملی کشورهای جهان سوم توسط حکومتهای استبدادی نزدیک به آمریکا سرکوب شود. برای همین در دوران حضور آنان در کاخ سفید، شاهد کودتاهای مختلفی برعلیه رهبران ملی در کشورهای جهان سوم هستیم. در خصوص ایران نیز جمهوری خواهان اجازه میدادند تا شاه به سرکوب جنبش های اجتماعی بپردازد.11
آنها همچنین به اصلاحات اجتماعی که دموکراتها در ذهن داشتند، بیتوجه بوده و دست شاه را در سرکوب داخلی باز میگذاشتند. رویکردهایی همچون فشار برای اصلاحات ارضی که در زمان کندی روی داد و یا اتخاذ فضای باز سیاسی که در دوره کارتر، توسط شاه اجرا شد، هرگز در زمان جمهوری خواهان روی نمیداد.
فرجام سخن
نزدیکی شاه و حزب جمهوری خواه را میتوان براساس نیاز این دو به یکدیگر ارزیابی کرد. جمهوری خواههان برخلاف دموکراتها بر اصلاحات اجتماعی تاکید نمی کردند چون اعتقاد داشتند که در جهان سوم نیروهایی که طرف دار دموکراسی هستند آن قدر قوی نیستند که بعد از به قدرت رسیدن بتوانند از به قدرتگیری کمونیستها جلوگیری کنند. از این رو اصلاحات اجتماعی و روی کارآمدن نیروهای طرفداری دموکراسی را به منزله جاده صاف کن شوروی تلقی میکردند. آنها تصور میکردند در شرایطی که در دهه50 و 60 میلادی شوروی توانسته در جهان سوم نفوذ خود را گسترش دهد باید با تقویت همه جانبه رژیمهای دست نشانده حتی به قیمت سرکوب داخلی بقای آنها را تضمین کرد. این تفکر موجب شده بود تا شاه به آنها بیش از دموکراتها اعتماد کند. از طرفی بخشی از نزدیکی شاه با این حزب به روابط شخصی و تجاری خاندان پهلوی با آنها بر میگشت.
جیمی کارتر و محمدرضا پهلوی با حضور محسن هاشمی نژاد
_____________________________
1.ابراهیم متقی،الگو و روند در سیاست خارجی ایران، تهران، انتشارات دانشگاه مفید،1390، ص112.
2.ماروین زونیس، شکست شاهانه: ملاحظاتی دربارهی سقوط شاه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نور، 1371، ص56.
3.مجید ادیب زاده،زبان،گفتمان و سیاست خارجی(دیالتیک بازنمایی از غرب در جهان نمادین ایرانی)، تهران، نشر اختران،1387،ص22.
4. مجید ادیب زاده،همان،ص23.
5.علیرضا ازغندی،روابط خارجی ایران،دولت دست نشانده، نشر قومس،1376،ص57.
6.مارک.ج.گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه،ترجمه فریدون فاطمی،نشرمرکز،ص14.
7.هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران پایان جنگ دوم جهانی تا سقوط رژیم پهلوی ،نشرمولف، 1368، ص150.
8.باری روبین،جنگ قدرتهای بزرگ در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات آشتیان،1363، ص85.
9.یوسف ترابی، روابط ایران و آمریکا، تهران، موسسه عروج، 1379، ص164.
10.جمیز بیل، شیر و عقاب، ترجمه فروزنده برلیان، انتشارات فاخته، 1371، ص478 و 485.
11. یوسف ترابی، همان، ص173.