نخستوزیر وقت انگلستان در جنگ جهانی دوم میگوید نقشه برکناری رضاشاه مدتی پیش از اخطار انگلستان و شوروی به ایران درباره فعالیت آلمانها در ایران گرفته شده بود. در واقع پس از آغاز جنگ جهانی دوم، دولت انگلستان هر لحظه مترصد فرصت بود تا برای موضوع سلطنت و حکمرانی در ایران تصمیم جدیدی اتخاذ کند
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ ایران معاصر آکنده از حوادثی تلخ و شیرین است که هریک تأثیر بسزایی در روند تحولات کشورمان داشته است؛ از انقلاب مشروطه تا روی کار آمدن دولت کودتا در ایران و پس از آن سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوی. اما شاید در این میان یکی از نقاط عطف تاریخساز ایران، حمله دول متفق در جنگ جهانی دوم، اشغال ایران پس از آن و برکناری رضاشاه از مصدر سلطنت است. یکی از سؤالاتی که تاریخ با آن روبهرو بوده چرایی و چگونگی برکناری رضاشاه از قدرت، توسط دول متفق است. اینکه چه دلایلی باعث شد رضاشاه، که خود به وسیله عوامل انگلستان در ایران به قدرت رسیده بود و همواره حمایت آنها را با خود داشت، سر از جزیره موریس درآورد و قدرت خود را به پسرش، یعنی محمدرضا، انتقال دهد. اینها و بسیاری سؤالات دیگر درباره این موضوع وجود دارد که تلاش خواهیم کرد در سطور زیر تا حدودی آنها را روشن کنیم.
ضرورت جنگ و اقدامات ضربتی
با گسترش دامنه جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به شوروی، استفاده از خطوط مواصلاتی ایران برای انتقال نیرو و تجهیزات بیش از پیش ضرورت یافت. این در حالی بود که رضاشاه تا حدودی به آلمانها نزدیک شده بود و تلاش میکرد با خریدن وقت ببیند موازنه قوا به طرف کدام یک از طرفین جنگ جهانی دوم سنگینی خواهد کرد و بدینترتیب بتواند پیروز جنگ را تشخیص دهد. زمینه این کار را هم خود انگلستان فراهم کرده بود. در واقع لندن با مشاهده وضعیت آشفته آلمان پس از جنگ جهانی اول و ترس از اینکه آلمان به دام کمونیسم بیفتد، این اجازه را به رضاشاه داد که دست آلمانها را در ایران تا حدودی باز گذارد. بدینترتیب آلمانها توانستند در ایران مشغول فعالیت در زمینههای مختلف شوند، اما این مسئله در بحبوحه جنگ جهانی دوم با منافع دول متفق هماهنگ نبود؛ بهویژه که آلمان هیتلری روزبهروز به خاک شوروی نزدیکتر میشد و قصد تصرف آن را داشت. بااینحال این تمام ماجرا نبود. درواقع دول متفق پیش از این به دنبال برکناری رضاشاه از قدرت بودند و تنها این ضرورت و جبر تاریخی به آنها کمک کرد به هدف خود دست یابند و نیّت خود را عملی کنند. اعتراف چرچیل در این زمینه خود گواهی بر این مدعاست. نخستوزیر وقت انگلستان در جنگ جهانی دوم میگوید نقشه برکناری رضاشاه مدتی پیش از اخطار انگلستان و شوروی به ایران درباره فعالیت آلمانها در ایران گرفته شده بود.1 در واقع پس از آغاز جنگ جهانی دوم دولت انگلستان هر لحظه مترصد فرصت بود تا برای موضوع سلطنت و حکمرانی در ایران تصمیم جدیدی اتخاذ کند. همین امر سبب شد بریتانیا در موقع مناسب زمینه برکناری رضاشاه و خلع وی از قدرت را فراهم کند.2
سران کشورهای متفق در حاشیه کنفرانس تهران
در ایام جنگ جهانی دوم (چرچیل، روزولت و استالین)
شماره آرشیو: 12764-۳ع
از طرف دیگر شوروی نیز در برکناری رضاشاه پس از تصرف ایران توسط دول متفق با لندن همراه شده بود. درواقع بهرغم سرکوب نیروهای چپ در ایران تا هنگامی که عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار بود و به نوعی رابط ایران و شوروی بهشمار میآمد روابط ایران و این ابرقدرت دنیای شرق نسبتا خوب بود و دو طرف چالش شدیدی با یکدیگر نداشتند، اما فرار یکی از مأموران سیاسی دولت اتحاد جماهیر شوروی که در ایران کار میکرد آغازگر مشکل در روابط دو کشور و سوءظن رضاشاه به این همسایه شمالی شد. درواقع این مأمور سیاسی که «آقا بکف» نام داشت پس از اینکه از ایران فرار کرد، به کشورهای غربی پناهنده شد و از شبکه جاسوسی مسکو در ایران پرده برداشت؛ اتفاقی که اولین ضربه را به روابط دو کشور زد. بااینحال با وجود شخص تیمورتاش از پیامدهای این حادثه کاسته شد.3
هم اتفاق نظر در میان متفقین برای کنارگذاشتن رضاشاه ایجاد شده بود و هم نارضایتی عمومی مردم به این روند کمک شایانی کرد. سرانجام رضاشاه که با کمک انگلستان به قدرت رسیده بود توسط دول متفق از قدرت عزل شد و برای ادامه سلطنت در سلسله پهلوی به نفع محمدرضا کنار رفت
اما ضربه اصلی به روابط ایران و دولت اتحاد جماهیر شوروی هنگامی زده شد که از روابط پنهان خود عبدالحسین تیمورتاش با روسها صحبت به میان آمد. او پس از بازگشت از آخرین سفرش از اروپا، به بهانه روابط پنهانی با دولت شوروی برای به دست گرفتن قدرت در ایران، ابتدا از سمتش برکنار و سپس دستگیر شد. درباره روابط تیمورتاش با روسها قبلا از آن گزارشهایی به دست رضاشاه رسیده بود، اما شخص شاه گمان میکرد از تمام رفتوآمدهای وی و روابط گاهوبیگاه تیمورتاش با این دولت اطلاع دارد تا اینکه پس از سفر تیمورتاش به انگلستان و شوروی، دولت انگلستان مدارکی در اختیار رضاشاه قرار داد و ماجرای کیف گمشده تیمورتاش، که اسناد آن به دست انگلیسیها افتاد و به همین موضوع ارتباط داشت، برای شخص رضاشاه جای تردید باقی نگذاشت که مراودات وزیر دربارش با مسکو چیزی فراتر از حد تصور اوست و تیمورتاش تصورات دیگری در سر دارد و آن ایجاد تغییرات اساسی در قدرت به نفع خود است. نکته مهم این بود که عزل و بازداشت تیمورتاش مقارن شد با بحران روابط ایران و انگلستان بر سر لغو قرارداد دارسی و به این ترتیب شاه نه تنها حمایت هر دو ابرقدرت را از دست داد، بلکه زمینهای فراهم کرد تا قدرتهای خارجی تأثیرگذار بر امور ایران آن دوران به دنبال جانشینی برای وی باشند. نزدیکی رضاشاه به آلمان، که انگلستان خود زمینهساز آن بود، نیز مزید بر علت شد و نیاز ضروری نیروهای متفقین به راههای مواصلاتی ایران بود که در نهایت با اشغال ایران عملی شد.4
عبدالحسین تیمورتاش در ایام تحصیل
در مدرسه نظام نیکلای در پترزبورگ (سال 1905)
شماره آرشیو: 2992-1ع
استبداد داخلی و نارضایتی مردم
بااینحال، تنها دلیل اتفاق نظر لندن و مسکو برای برکناری رضاشاه به عامل خارجی محدود نبود. شیوه حکمرانی رضاشاه در طول دوران سلطنت وی و سرکوب و خفقان داخلی سبب شده بود نارضایتی مردم از حاکمیت به اوج خود برسد و در واقع شاید مردم بیش از دول خارجی علاقهمند به برکناری رضاشاه و خلع وی از قدرت بودند؛ برای مثال سفیر انگلستان در ایران در شهریور 1320ش میگوید حرکت برای عزل شاه یا حتی سلسله وی عمومی خواهد بود و بیشتر مردم ایران به هر انقلابی که سبب دگرگونی اوضاع و برکناری رضاشاه از قدرت باشد تن در خواهند داد.5 به همین شکل وابسته مطبوعاتی انگلستان در ایران گزارش میدهد: «اکثریت قاطعی از مردم از شاه نفرت دارند و به هر تغییری گردن مینهند. در نظر این مردم حتی گسترش جنگ به ایران بهتر از ادامه حکومت رضاشاه است. نظر کلی این است که صرف نظر از ضعف ظاهری ایران برای مقابله با آلمانها یا روسها، مردم دیگر دلیلی برای جنگیدن ندارد: آنها از شاه متنفرند و بنابراین میپرسند چرا باید برای ابقای این حکومت بجنگند»6. درنتیجه روسها و انگلیسیها بستر داخلی را نیز برای سرنگونی رضاشاه مناسب میدیدند.
دلیل استمرار حکومت در خاندان پهلوی
اما در مورد اینکه چرا عزل رضاشاه از قدرت به تغییر سلطنت و حتی نظام سیاسی منتهی نشد مباحث بسیاری مطرح شده است. برخی بر این باورند که انگلستان نه تنها قصد داشت سلسله پهلوی را از قدرت ساقط کند، بلکه میخواست به نوعی نظام سیاسی حاکم بر ایران را از پادشاهی به جمهوری تغییر دهد. در این میان نامها و سناریوهای بسیاری مطرح شد. حتی نام یکی از شاهزادگان قاجار نیز به میان آمد که در نهایت به سرانجامی نرسید. سناریوی دوم قبولی حکومت توسط شخص فروغی و تغییر نظام سلطنت به جمهوری بود، اما هیچ یک از این دو سناریو قابلیت تحقق به معنای واقعی کلمه را نداشت. از یک طرف امور سیاسی در ایران از هم پاشیده شده بود و یک نظام اجتماعی ازهمگسیخته میطلبید که نظامی غیر از جمهوری در ایران روی کار باشد تا بتواند امور کشور را تمشیت و رتق و فتق کند. از طرف دیگر بازگشت به گذشته و روی کار آمدن شاهان قاجار نیز ناممکن بود بهویژه که بعد از رفتن احمدشاه از ایران بسیاری از شاهزادگان قاجار در خارج از ایران به دنیا آمده بودند و حتی به انگلیسی صحبت میکردند.7
در این میان اقدامات خود رضاشاه نیز به این امر کمک کرد؛ او در یک هماهنگی با محمدعلی فروغی در ازای حمایت نخستوزیر از سلطنت پسرش، قدرت را ترک و بیدرنگ در عرض مدت کوتاهی کشور را ترک کرد. درواقع او از نخستوزیر وقت خواست که در ازای کنارهگیری بیسروصدا از سلطنت، سلسلهاش نجات پیدا کند و قدرت در خاندان پهلوی تداوم یابد؛ سناریویی که در نهایت رنگ واقیعت به خود گرفت و فروغی با کمک مجلس و دول متفق دوران گذار از سلطنت پدر به پسر را با موفقیت پشت سر گذاشت و به این ترتیب قدرت از رضاشاه به محمدرضا انتقال پیدا کرد.
محمدرضا پهلوی در روز ادای سوگند پادشاهی در مجلس شورای ملی،
به اتفاق محمدعلی فروغی، نخستوزیر وقت (26 شهریور 1320)
شماره آرشیو: 2775-1ع
در مجموع باید گفت که عوامل داخلی و دلایل خارجی دست در دست هم سبب برکناری رضاشاه از قدرت شدند. به تعبیری هم اتفاق نظر در میان متفقین برای کنارگذاشتن رضاشاه ایجاد شده بود و هم نارضایتی عمومی مردم به این مسئله کمک شایانی کرد. سرانجام رضاشاه که با کمک انگلستان به قدرت رسیده بود توسط دول متفق از قدرت عزل شد و برای ادامه سلطنت در سلسله پهلوی به نفع محمدرضا کنار رفت.
پی نوشت ها:
1. وینیستون چرچیل، خاطرات جنگ دوم جهانی، ترجمه تورج فرازمند، ج 3، تهران، انتشارات نیل، 1361، ص 339.
2. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی فرد، تهران، نشر نو، 1368، ص 396.
3. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، انتشارات خط سوم، 1382، ص 268.
4. همان، ص 266.
5. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، محسن مدیرشانهچی، تهران، نشر مرکز، ص 149.
6. همان، ص 149.
7. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران (1357-1320)، تهران، انتشارات روزنه، 1380، صص 24-26. https://iichs.ir/vdcbggb5.rhbggpiuur.html