انگلستان که خود بازیگر اصلی در روی کار آمدن نظام پهلوی بود، بهتدریج در دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضاشاه جای خود را به آمریکا واگذار کرد و بهویژه پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش به قدرتی با اهمیتی کمتر از آمریکا در سپهر سیاسی ایران بدل شد، اما آیا این به معنای حمایت این قدرت از انقلاب در ایران بود؟
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از قدرتهای تأثیرگذار بر روند تحولات در ایران دوران معاصر کشور انگلستان بوده است؛ ابرقدرتی که هرچند خود بازیگر اصلی در روی کار آمدن نظام پهلوی بود، بهتدریج در دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضاشاه جای خود را به آمریکا واگذار کرد و بهویژه پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش به قدرتی با اهمیتی کمتر از آمریکا در سپهر سیاسی ایران بدل شد. بااینحال مناسبات دوستانه و بسیار نزدیک این کشور در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی با دولت پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی همچنان ادامه پیدا کرد. اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و روی کار آمدن نظام اسلامی روابط دو کشور را دچار تغییرات اساسی کرد؛ بهخصوص که انگلستان پیش از انقلاب، منافع بسیاری در ایران داشت و حال منافع این کشور از سوی نیروهای انقلابی بهشدت در خطر افتاده بود. بر این اساس تلاش شده است در سطور زیر مواضع لندن در قبال انقلاب اسلامی و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ارزیابی شود.
مواضع دولت انگلستان در قبال تحولات انقلابی در ایران را در دو بازه زمانی میتوان تحلیل کرد: یکی زمانی که لندن همچنان به بقای رژیم پهلوی امیدوار بود و تمام تلاش خود را صرف بقای سلطنت میکرد و دیگری هنگامی که امیدی به بقای نظام پهلوی نبود و در واقع جمهوری اسلامی جای آن را گرفته بود. این دو رویکرد راهبرد دولت انگلستان در قبال انقلاب اسلامی را شامل میشود.
سیاست انگلستان پیش از پیروزی انقلاب
هرچند به نظر میرسد لندن در فاصله سالهای 1356ش و 1357ش بهتدریج امید خود را به حفظ و بقای سلطنت از دست میداد، همچنان همّ خود را صرف حمایت از سلطنت محمدرضا پهلوی میکرد. نکته جالب این است که در کنفرانس گوادلوپ که با حضور سران کشورهای قدرتمند همچون فرانسه، انگلستان، آمریکا و آلمان برگزار شد، جیمز کالاهان، نخستوزیر انگلستان، بهصراحت به رهبران این کشورها اعلام کرد که کار سلطنت محمدرضا پهلوی رو به پایان است و باید برای جانشینی وی فکری کرد.1 این را از سخنان آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلستان در ایران پیش از انقلاب، نیز میتوان بهخوبی فهمید. پس از به آتش کشیده شدن سفارت انگلستان در ایران و دفتر هواپیمایی این کشور، آنتونی پارسونز گفت: «قدرت و اعتبار آیتالله خمینی بهقدری افزایش یافته و شعار ساده او، که شاه باید برود و یک جمهوری اسلامی جایگزین آن بشود، طوری جا افتاده بود که هیچ تدبیری برای مقابله با آن کارگر نمیافتاد، مخصوصا با حضور میلیونها ایرانی در صحنه به طرفداری از آیتالله هیچ امیدی به ماندن شاه نبود. او باید میرفت؛ چراکه حتی در خشنترین و ستمکارترین دیکتاتوریها هم یک حداقل رضایت و مقبولیت عامه ضروری است».2
بااینحال به دلیل منافع سیاسی و اقتصادی بیشماری که انگلستان در نزدیکی با شاه داشت تلاش کرد تا آنجا که میتواند به بقای سلطنت محمدرضا پهلوی یاری رساند. به تعبیری سیاست انگلستان در این مقطع زمانی حفظ و بقای رژیم سلطنت در ایران بود و برای این کار به دنبال تمهیداتی به همراه دولت آمریکا بود. این را از اظهار نظر مقامهای رسمی بریتانیا نیز میتوان فهمید؛ برای مثال در 30 مهرماه سال 1357 بود که وزیر امور خارجه بریتانیا، دیوید اوئن، ضمن اعلام دفاع و پشتیبانی انگلستان از شاه ایران اظهار داشت سقوط شاه در ایران پیشرفتی در امور حقوق بشر این کشور بهوجود نخواهد آورد، بلکه نوعی شکست و عقبنشینی محسوب میشود.3 همچنین در 10 آبانماه سال 1357 بود که ملکه بریتانیا در مراسم افتتاح پارلمان به صورت رسمی اعلام کرد: بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنت در ایران است.4
آنها برای عملی کردن این خواست و هدف خود تا آخرین روزهای سلطنت محمدرضا پهلوی فعالیت کردند. مهمترین طرح آنها نیز تلاش برای روی کار آوردن نخستوزیری نزدیک به خود در آخرین روزهای سلطنت محمدرضا، یعنی شاپور بختیار، بود. لندن با این کار خود قصد داشت از فروپاشی کامل رژیم سلطنت در ایران و به خطر افتادن منافعشان جلوگیری و به نوعی مسیر انقلاب را منحرف کند، اما در نهایت چندان طرفی نبست و این امواج انقلاب بود که تمام نقشههای آنها را نقش بر آب کرد و از میان برداشت.5
آنها در این راه تنها به این موضوع اکتفا نکردند و برای سرکوب مبارزات مردمی و مهار حرکت انقلابی کمکهای گوناگونی را به رژیم پهلوی عرضه کردند. فروش تسلیحات نظامی به ایران از جمله تجهیزات ضد شورش، باتومهای برقی و وسایل بازجویی و شکنجه، اعزام کارشناس ضد شورش، عدم پوشش اعتراضها و اعتصابهای مردمی، سکوت در قبال نقض حقوق بشر و آزادیهای مدنی و سیاسی و حمایت از روحانیت غیر سیاسی در مقابل روحانیت سیاسی و انقلابی از جمله اقداماتی بود که دولت انگلستان برای جلوگیری از فروپاشی نظام پهلوی انجام داد. آنها باصراحت از این اقدام خود دفاع کردند؛ برای نمونه وزیر دفاع انگلستان در اردیبهشت سال 1357ش در مجلس عوام از فروش تسلیحات به ایران دفاع کرد. دولت انگلستان همچنین با وجود فشارهای حزب کارگر، پشتیبانی خود را از حکومت نظامی در ایران اعلام کرد.6 این در حالی است که انگلستان خود را پیشرو و طلایهدار آزادی و مردمسالاری در دنیا میدانست.
محمدرضا پهلوی و الیزابت دوم، ملکه انگلستان، هنگام پیاده شدن از کالسکه سلطنتی
شماره آرشیو: 146-۱۱ع
مواضع دولت انگلستان پس از انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم پهلوی، انگلستان که یکی از متحدان خود را از دست داده و منافعش در ایران در معرض خطر قرار گرفته بود، سیاست تضعیف نظام جمهوری اسلامی و حتی براندازی آن را در پیش گرفت. دولت انگلستان با تندرو خواندن نظام جمهوری اسلامی، آشکارا و نهان و در همراهی با ایالات متحده آمریکا اقداماتی را انجام داد. تحریمهای اقتصادی، فشارهای دیپلماتیک و قطع رابطه با تهران، کمک به صدام برای حمله به ایران و پشتیبانی از گروههای معارض همچون سلطنتطلبان از جمله اقداماتی بود که انگلستان برای تضعیف نظام تازهشکلگرفته جمهوری اسلامی انجام داد.7
نمونه این اقدامات را میتوان در مسئله تسخیر سفارت آمریکا در ایران مشاهده کرد. دولت انگلستان که در برابر این مسئله، مواضع محکمی علیه جمهوری اسلامی اتخاذ کرده بود، درصدد تعطیلی سفارت خود و قطع رابطه با تهران برآمد. این کشور برای تعطیلی سفارت خود، از دیماه 1358ش شروع کرد به کاهش تعداد نیروها و کارکنان خود. انگلستان بیم داشت که بستن سفارتش به صورت ضربتی تبعاتی برای این کشور داشته باشد؛ به همین دلیل این کار را به مرور زمان انجام داد و سرانجام در اواخر سپتامبر 1980م بود که آخرین نیروهای خود را از ایران خارج کرد. این کار در هماهنگی با چند کشور اروپایی انجام شد. دولت انگلستان نهایتا در شهریور سال 1359ش بود که سفارت خود را در تهران رسما تعطیل و از آن پس اعلام کرد دولت سوئد حافظ منافع انگلستان در ایران خواهد بود.8
از دیگر ابزارهایی که دولت انگلستان برای تضعیف و حتی در صورت امکان براندازی جمهوری اسلامی استفاده کرد تحریم اقتصادی بود که در همکاری و هماهنگی کامل با آمریکا انجام شد. این سیاست که به درخواست دولت کارتر انجام میشد، با موافقت و همراهی کامل دولت وقت انگلستان، که در رأس آن مارگارت تاچر بود، عملی و محقق شد.9
راه دیگر برای فشار آوردن بر جمهوری اسلامی ایران و تضعیف آن مسدود کردن داراییهای متعلق به ایران در بانکهای بریتانیایی بود. آمارها نشان میداد که ذخایر ارزی ایران در انگلستان چیزی بالغ بر هفتمیلیارد دلار است که از این میان سهمیلیارد در بانکها و مؤسسات مالی چندملیتی و چهارمیلیارد آن در بانکهای داخلی انگلستان ذخیره شده بود. افزون بر این، مبالغی از وامهایی که حکومت پهلوی به انگلستان داده بود و سررسید بازپرداختهای آن به پایان نرسیده بود، وجود داشت که به بهانههای مختلف همچون انقلاب، گروگانگیری و جنگ، به دولت ایران پرداخت نشد یا بازپرداخت آن به تعویق افتاد و تا مدتها پس از آن این کار انجام نشد.10
شیوه دیگر لندن برای ضربه زدن به انقلاب، حمایت از گروههای معارض و ضد انقلاب بود. آنها از افرادی همچون شاهرخ فیروز و رضا عامری، که از سلطنتطلبان بودند، حمایت میکردند و بر آن بودند با ایجاد حوادث متعدد راه را برای سرنگونی جمهوری اسلامی هموار کنند. نکته جالب این است که با وجود استفاده از همه ابزارها برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران، لندن تلاش کرد روابط اقتصادی و منافعی را که این کشور در ایران داشت از دست ندهد. دولت انگلستان با علم به اینکه تحریم اقتصادی ایران ضرر بسیاری را متوجه بازرگانان انگلیسی کرده به دنبال حفظ روابط تجاری با تهران بود تا در عین اینکه فشارهای اقتصادی بر ایران حفظ شود، ضرر کمتری متوجه بازرگانان و تجار انگلیسی گردد و همزمان بتواند دو هدف متضاد را جامه عمل بپوشاند.11
در مجموع باید گفت که سیاست انگلستان در قبال انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به دو مقطع بازمیگردد: مقطع اول پیش از پیروزی انقلاب است که طی آن این کشور تمام تلاش خود را برای حفظ نظام سلطنت و بقای پادشاهی محمدرضا پهلوی انجام داد؛ مرحله دوم به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز میگردد که این کشور دو هدف عمده را سرلوحه اقدامات خود قرار داد: اول ضربه زدن به انقلاب و تضعیف آن تا جایی که امکان دارد و در صورت عملی شدن، براندازی نظامی که برآمده از خواست و نظر قاطع مردم ایران بود؛ هدفی که تا امروز نیز دنبال شده، اما با شکست کامل این کشور روبهرو شده و راه به جایی نبرده است.
پی نوشت:
1. مجید تفرشی، گزارشهایی از اسناد طبقهبندی آزادشده در آرشیو ملی بریتانیا، 1387
http://mtafreshi.persianblog.ir/post/88
2. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران، انتشارات هفته، 1363، ص 228.
3. فرناز اخوان توکلی، گاهشمار روابط ایران و انگلستان، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1386، ص 350.
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی 1320-1357، تهران، نشر پیکان، 1384، ص 490.
5. اسماعیل رائین، اسناد خانه سدان، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص 397.
6. اخوان توکلی، همان، ص 348.
7. محمد حسنخانی و حجت نوری ساری، «رفتارشناسی دولت انگلستان در قبال انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، ش 7 (تابستان 1392)، ص 137.
8. همانجا.
9. اخوان توکلی، همان، ص 358.
10. محمد حسنخانی و حجت نوری ساری، همان، ص 138.
11. همان، صص 139-140.