بعد از وقایع شهریور 1320 و خلع رضاشاه، محمدرضا پهلوی ناگزیر ایلات را که به زندگی سابق خود برگشته بودند تحمل میکرد، اما در زمان نخستوزیری محمد مصدق، جنگ قدرت دربار و نیروهای خارجی با نخستوزیر موجب شد نقش ایلات در عرصه سیاسی کشور وارد مرحله تازهای شود
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ تا قبل از روی کار آمدن رضاشاه، زندگی ایلی و عشیرهای بر ساخت سیاسی قدرت در ایران غلبه داشت، اما رضاشاه برای کنترل ایلات، رؤسای قدرتمند ایل را عمدهترین مانع بر سر راه خود میدید؛ بنابراین درصدد از میان برداشتن خانهای پرقدرت ایلات برآمد. بعد از وقایع شهریور 1320 و خلع رضاشاه، محمدرضا پهلوی ناگزیر ایلات را که به زندگی سابق خود برگشته بودند تحمل میکرد. در این مقطع، گروهی از ایلات در کنار دولت و گروهی دیگر در مقابل دولت قرار داشتند. در این میان نقش دولتهای خارجی و رابطه ایلات با آنها و رقابتهای درونی میان ایلات در تعریف رابطه با دولت نیز مؤثر بود. در زمان نخستوزیری محمد مصدق، جنگ قدرت دربار و نیروهای خارجی با نخستوزیر موجب شد رقابت میان ایلات وارد مرحله تازهای شود. این مقاله نگاهی دارد به روابط مصدق با ایلات و عشایر و دو دستگی ایلات؛ آنهایی که در زمره حامیان مصدق برآمدند و ایلاتی که در مقابلش قرار گرفتند.
ایلات و عشایر پس از رضاشاه
پس از خلع رضاشاه از قدرت در شهریور 1320، ایلات و عشایر درصدد بازگشت دوباره به زندگی سابق برآمدند. خوانینی که از زندگی رضاشاهی جان سالم بدر برده بودند با استقبال توده عشایر مواجه شدند و برای اعاده اقتدار ازدسترفته و استرداد املاک مصادرهشده خود دست بهکار شدند. آنها قدرت و تجهیزات کافی برای این کار را هم در اختیار داشتند. بخشی از سلاحها را که به دور از چشم مأموران حکومت رضاشاه در زیرزمین یا در زاغههای طبیعی کوهستان پنهان کرده بودند بیرون کشیدند. بخشی را نیز از طریق خلع سلاح پاسگاههای دورافتاده ژاندارمری تأمین کردند؛ البته در شرایط جدید، آنها برای بهدست آوردن نفوذ سیاسی و اقتصادی گذشته، فقط به راهحل نظامی متوسل نشدند، بلکه با استفاده از فرزندان تحصیلکرده خود، که به کشورهای اروپایی رفته و برگشته بودند، در پی چانهزنی برای کسب قدرت در صحنه سیاسی ایران بودند آن هم با بهدست آوردن کرسی پارلمان.1
محمدرضا پهلوی نیز اگرچه همچون پدرش رویکرد مثبتی به عشایر نداشت، به توصیه مشاوران خود در اوایل سلطنت، رؤسای ایلات را در کسوت نمایندگی مجلس تحمل میکرد تا هم سیمایی دموکراتیک از خود به نمایش بگذارد و هم از توانایی این نیروها، که دارای پایگاه وسیعی در میان عشایر بودند، در مقابل قدرت نوظهور حزب توده و سیاستهای رادیکال آن استفاده کند؛2 همچنین برخی از خانها با انتصاب به استانداری یا انتخاب به نمایندگی مجلس، آرام شدند.3 در این میان، انگلیسیها نیز مشوق حکومت مرکزی در توافق با عشایر بودند؛ چنانکه سفیر وقت انگلیس در تهران، سیاست کهنه ایجاد نفاق و تفرقه میان ایلات را کارآمد نمیدانست و تنها چاره دولت برای حفظ آرامش را موازنه قدرت در نواحی معین میدانست.4 بههرحال، ایلات و عشایر، اعم از یکجانشین و کوچنشین، یکی از نیروهایی بودند که در سالهای 1324-1325 وزنه مهمی در منطقه خود بهشمار میآمدند؛ بهویژه ایلات بختیاری و قشقایی در جنوب کشور بر رویدادهای سیاسی کشور بعد از جنگ جهانی دوم تأثیر گذاشتند.5
ایلات و عشایر در زمان مصدق
دکتر محمد مصدق، پس از نخستوزیری، بنای اتحاد با ایل قشقایی را گذاشت. ایل قشقایی از زمان شورش سال 1325، بهصورت یک نیروی قدرتمند منطقهای درآمده بود. قشقاییها از دهه 1300، که مصدق والی محبوب ایالت فارس بود، او را میشناختند. آنها مصدق را قهرمان ناسیونالیسم ایران و مخالف انگلستان و درنتیجه مخالف ایل رقیب، یعنی بختیاری، میدانستند. قشقاییها میگفتند مصدق در مقایسه با دیکتاتوری سرکوبگر سلطنتی دهه 1310، گزینه مطلوبی است.6
قشقاییها حامی مصدق
در میان ایلات و عشایر، ایل قشقایی تنها ایلی بود که پشت سر رؤسای خود بهصورتی جدی از مصدق حمایت کرد؛ چون مصدق در مقام والی فارس، صولتالدوله قشقایی، رئیس ایل قشقایی و پدر ناصر و خسرو قشقایی، را ابقا و با وی رابطه دوستانهای برقرار کرده بود. از طرف دیگر، آنها با خاندان پهلوی خصومت داشتند؛ چون رضاشاه و انگلیس را عامل قتل پدر خود میدانستند؛ بنابراین حمایت قشقاییها از مصدق در جنبش ملی شدن نفت، که به طور مستقیم منافع انگلیس را هدف قرار داده بود، بیدلیل نبود.7
اردشیر زاهدی در جوانی به اتفاق خسرو قشقایی
شماره آرشیو: 3230-11ع
ناصرخان رئیس ایل قشقایی با شنیدن خبر رأی تمایل نمایندگان به مصدق برای نخستوزیری در تلگرافی به او گوشزد کرد که در مجلس ماندن شما بیشتر به صلاح است، اما وقتی نخستوزیری مصدق قطعی شد در تلگرافی به او تبریک گفت.8
ناصر قشقایی در سنین جوانی در میان جمعی از سران و خوانین ایل قشقایی
شماره آرشیو: 1304-8ع
بااینحال، شایع شد که ایلات جنوب به رهبری ناصرخان قصد دارند علیه دولت شورش کنند. این کار انگلیسیها بود که تلاش میکردند ایلات جنوب را به رهبری قشقاییها علیه مصدق بشورانند. ناصرخان در خاطراتش میگوید بعدازآنکه کار خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس شروع شد، انگلیسیها به هر اقدامی دست میزدند از جمله اول میخواستند به واسطه ایلات، انقلابی در جنوب بر ضد دولت راه بیندازند.9
حتی ارتش نیز درصدد دامن زدن به اختلافات بود تا منطقه را ناامن کند، اما ناصرخان کوشید در دام آنها نیفتد. برای همین وقتی در ماجرای آتشسوزی انبار اسلحه شیراز، رئیس رکن دوم ستاد ارتش در شیراز اعلام کرد که قشقاییها تعدادی اسلحه را به سرقت بردهاند و چنانچه آنها را تحویل ندهند، زنهایشان را به زندان خواهد انداخت و مردانشان را اعدام خواهد کرد، ناصرخان که از هدف ارتشیان مطلع بود، به آنها گفت: مانعی ندارد، اما نقشه شما عملی نخواهد شد و نمیتوانید به این وسیله یا وسایل دیگر در جنوب آتش فتنه و جنگ راه بیندازید تا خارجیها استفاده کنند. من نقشههایشان را در مجلس بیان خواهم کرد.10 بااینحال، همچنان شایعات شورش قشقایی علیه مصدق ادامه داشت. در نهایت ناصرخان برای پایان دادن به این شایعات در نامهای به دکتر مصدق املاک خودش را به او و دولت بخشید تا هر طور که صلاح است خرج هدف مردم شود؛ اقدام تأثیرگذاری که تبلیغات درباره شورش قشقاییها را خنثی کرد.11
علاوه بر این، ناصرخان و برادرانش در حل بحران نفتی نیز در کنار دولت قرار داشتند؛ چنانکه ناصرخان بهصراحت در پاسخ به نماینده سفارت انگلیس در مقابل تهدید حمله به ایران گفته بود: «... اگر موضوع نفت حل نشود و شما قشون پیاده کنید ما یعنی من و برادرانم و ایلم ناچاریم با شما داخل جنگ شویم و هر ایرانی غیر از اینکه من میگویم به شما بگوید و منافع دولت انگلیس را به منافع دولت ایران ترجیح دهد یا دروغ گفته یا آدم بیشرفی است».12 این مذاکرات البته نتیجهای نداشت و بحران نفت بر جای ماند.
انگلیسیها پس از نومید شدن از شورش قشقاییها علیه مصدق، دیگر تماسی با آنها نگرفتند، ولی آمریکاییها چنین تماسهایی را ادامه دادند. در این تماسها، ناصرخان ضمن مطمئن ساختن آنها از حمایت خود و افرادش از دولت مصدق و اقداماتش در ناکام گذاشتن هرگونه تحریم علیه او، تلاش کرد آنها را به کمک اقتصادی به دولت و قرار گرفتن به جای انگلیس در صنعت نفت ایران ترغیب کند.13
قشقاییها همچنان در مهمترین مقاطع تحولات آن دوره، چه ماجرای استعفای مصدق در تیرماه 1331 و چه کودتای 28 مرداد 1332 کنار مصدق ماندند. آنها در بحبوحه کودتای 28 مرداد 1332 تلاش کردند مانع از اجرای کودتا شوند. خسرو قشقایی به مصدق پیشنهاد داد همراه او به جنوب حرکت کند تا قشقاییها از او دفاع کنند، ولی مصدق نپذیرفت.14 ناصرخان هم کودتا را بهشدت محکوم کرد و در 29 مرداد در تلگرافی به زاهدی، ضمن سرزنش او، از وی خواست که از شاه و انگلیسیها دوری کند و به مردم بپیوندد. ناصرخان پس از کودتا، همچنان خود را هواخواه مصدق میدانست و میگفت مصدق را یگانه نخستوزیر ملی میداند و زاهدی را به رسمیت نمیشناسد.15
محمد مصدق، نخستوزیر، و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در منزلی واقع در محله دزاشیب تهران
در تصویر خسرو قشقایی نیز دیده میشود (7 بهمن 1331)
شماره آرشیو: 4451-4ع
بختیاریها در مقابل مصدق
رؤسای ایل بختیاری رویکردی متفاوت با قشقاییها نسبت به مصدق در پیش گرفتند. آنها، که از رقبای قدیمی قشقاییها بود، با انگلیسیها و دربار رابطه خوبی داشتند و از همان ابتدای نخستوزیری مصدق برای تضعیف دولت او فعالیت میکردند. در آن زمان خوانین بختیاری به دلیل ازدواج ثریا، دختر خلیلخان اسفندیاری، یکی از سران ایل بختیاری با محمدرضاشاه، با دربار پهلوی رابطهای نزدیک داشتند و در عوض روی خوش به مصدق نشان نمیدادند؛ برای همین وقتی آمریکا و انگلیس برای انجام کودتا در ایران مصمم شدند و عوامل شهری کودتا، از طریق عوامل حکومت و نمایندگان مخالف در مجلس آماده فرمانپذیری بودند، ایلات جنوب به عنوان رکن دوم نیروهای مجری کودتا در ایران میبایست وارد عمل میشدند. زاهدی به عنوان نامزد اجرای کودتا با ابوالقاسمخان بختیاری، که با انگلیسیها ارتباط داشت، تماس گرفت و او را برای شورش آماده کرد.16 زاهدی به ابوالقاسمخان وعده تأسیس جنوبی آزاد را داد که بختیاریها در آن تحت ریاست ابوالقاسمخان خودمختار خواهند بود. او همچنین سایر خوانین بختیاری را نیز با اقداماتی همراه خود کرد.17 بدین ترتیب ابوالقاسمخان با دریافت پول و اسلحه علیه مصدق تجهیز شد.18 رؤسای بختیاریها دلیل خود را برای شورش و همراهی با دربار چنین عنوان کردند که «چون مصدق کشور را به سوی خرابی سوق داده در نظر دارند استقلال خود و کشور را درصورت کودتا حفظ کنند».19 مصدق هم به درستی این شورش را نشانهای بر حمایت دربار از شورشیان برای سرنگون کردن دولت خود دانست؛ چون با ازدواج شاه و ثریا پیوندی سیاسی بین رؤسای بختیاریها و دربار بهوجود آمده بود.20 مصدق هم تصمیم به تنبیه آنها گرفت،21 اما چند روز بعد وقتی ناصرخان قشقایی در خانهاش میزبان خوانین بختیاری شد، آنها از حرکت ابوالقاسمخان اظهار شکایت و بیاطلاعی کردند. به گمان ناصرخان آنها از درگیری قشقاییها با بختیاریها بیمناک بودند22 و به همین خاطر خود را به بیخبری زده بودند. در نهایت نیز مصدق برای مقابله با شورش ابوالقاسم بختیاری، تیمسار محمود امینی، از افسران ملی، را برای هماهنگ کردن عملیات جنوب و فرماندهی نیروی نظامی به آنجا فرستاد و ابوالقاسم بختیاری شکست خورد و حذف شد.23
فرجام سخن
رقابت ایلات و عشایر، نسبت نزدیکی یا دوری آنها به دربار و قدرتهای خارجی در تعیین رابطه آنها با مصدق مؤثر بود. قشقاییها، که در حافظه تاریخی خود ظلم رضاشاه و انگلیس و نیکویی مصدق را در حق خود به خاطر داشتند و رقابتی طولانی با بختیاریها داشتند، به حمایتی همهجانبه از مصدق دست زدند. در عوض رؤسای ایل بختیاری، که با انگلستان دوست بودند و پیوند خانوادگی با محمدرضا پهلوی داشتند، در مقابل مصدق قرار گرفتند. از سویی نیز دربار و انگلستان از رقابت میان ایلات برای برهم زدن موازنه قوا به سود خود استفاده کردند و از هر زمینهای برای شوراندن ایلات علیه مصدق کمک گرفتند، اما درباره ایل قشقایی راه به جایی نبردند؛ چنانکه رهبران ایل قشقایی در تمام دوره نخستوزیری مصدق همراه او ماندند و در پیامدهای کودتای 28 مرداد با او شریک شدند.
---------------------------
منبع:
1. بابک نادرپور، ایلات و دولت، تحولات سیاسیاجتماعی ایران 1320-1357، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران، انتشارات روزنه، 1391، صص 281-282.
2. همان، ص 282.
3. جان فورن، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی،ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1382، ص 402.
4. بابک نادرپور، همان، ص 283.
5. جان فورن، همان، ص 402.
6. همان، ص 427.
7. حسین مکی، خاطرات سیاسی حسین مکی، تهران، انتشارات علمی، 1368، صص 549-550.
8. مجید حکیمی خرم، «قشقاییها و نهضت ملی ایران (از ابتدا تا پایان دولت مصدق)»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیستویکم، ش 10، پیاپی 93 (تابستان 1390)، ص 91.
9. محمدناصر قشقایی، سالهای بحران (خاطرات روزانه محمدناصر قشقایی)، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، ص 295.
10. همان، ص 142.
11. مجید حکیمیخرم، همان، ص 93.
12. محمدناصر قشقایی، همان، ص 150.
13. همان، صص 166-169 و 177.
14. همان، صص 103-114.
15. مظفر قهرمانی ابیوردی، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، علمی، 1373، ص 418.
16. مارک گازیوروسکی، کودتای 28 مرداد 1332، ترجمه غلامرضا نجاتی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1368، ص 30.
17. همانجا.
18. همانجا.
19. مجید حکیمی خرم، همان، ص 104.
20. مارک گازیوروسکی و مالکوم برن، مصدق و کودتا، ترجمه علی مرشدیزاد، تهران، نشر قصیدهسرا، 1384، ص 51.
21. محمدناصر قشقایی، همان، ص 345.
22. همان، ص 347.
23. مجید حکیمی خرم، همان، ص 105.