بررسی عوامل مؤثر بر زوال امپراتوری انگلستان؛

چگونگی افول قدرتی که آفتاب در مستعمراتش غروب نمی‌کرد

در 22 ژوئن 1897 حدود چهارصدمیلیون نفر از مردم جهان، یعنی حدود یک‌چهارم بشریت، شاهد شصتمین سالگرد تاج‌گذاری ملکه ویکتوریا در انگلستان بودند. در این مراسم، که پنج روز در زمین و دریا ادامه داشت، یازده نخست‌وزیر مستعمره‌های خودمختار انگلستان همراه شاهزاده‌ها، دوک‌ها، سفرا و نمایندگان سیاسی بقیه نقاط جهان حضور داشتند، اما در آن روز کسی چه می‌دانست که این امپراتوری روزی غروب خواهد ‌کرد
چگونگی افول قدرتی که آفتاب در مستعمراتش غروب نمی‌کرد
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ بین قرن‌‌های هفدهم تا بیستم میلادی، انگلیسی‌ها بزرگ‌‌ترین امپراتوری تاریخ جهان را ساختند، بر بخش‌های بزرگی از آمریکا، آفریقا و آسیا تسلط یافتند و انگلیس را از جزیره‌ای منزوی در حاشیه اروپا به اولین ابرقدرت جهان و اولین کشور صنعتی جهان تبدیل کردند. نسل‌هایی از انگلیسی‌های جوان جاه‌طلب با انگیزه ماجراجویی و کسب ثروت به مستعمرات رفتند و جوامع بیگانه را استثمار کردند. از همان زمانی که انگلستان بخش‌هایی از سرزمین‌های شکست‌خورده را در پایان جنگ جهانی اول به سلطه خود درآورد، ساختمان این امپراتوری در حال فروپاشی بود. تردید در حق حکومت، همراه با جنبش‌های ضد استعماری، فشار سیاسی را برای استقلال ایجاد کرد و از قدرت این امپراتوری کاست. در این مقاله تلاش شده است چگونگی زوال امپراتوری انگلستان در سه بخش اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بررسی و به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که مهم‌‌ترین عاملی که به اضمحلال این امپراتوری سرعت بخشید چه بود؟
 
اقتصاد مستعمره و بیداری مردم در کسب و حفظ منابع ملی
در تاریخ استعمار، نخستین هدف کشورهایی مانند انگلستان، دستیابی به منابع، استخراج و فروش آن، بهره‌‌کشی از نیروی کار ارزان، یافتن بازار برای تولیدات خود بوده است. این هدف دقیقا در تعارض با مفهوم «استعمار» یعنی «آبادانی خواستن» و «آباد کردن» قرار دارد. تاریخ استعمارگری چیزی جز دست‌‌اندازی‌‌های دولت‌‌های امپریالیستی بر مواد خام برای صنایع کشورهای صنعتی و بهره‌‌کشی از سرزمین‌‌های مستعمره نبوده است. به سخن دیگر، سهم کشورهای مستعمره چیزی جز «توسعه توسعه‌نیافتگی» و «نیروی کار غیر متحرک و ارزان»، «وابستگی» در مسیر تاریخی و تکاملی آنان نبوده است. کشورهایی مانند هند و آفریقا نمونه‌‌هایی از این وضعیت هستند.
 
این وضعیت به رنگین‌‌پوستان محدود نبود، بلکه مستعمره‌‌های سفیدپوستی مانند استرالیا، زلاندنو و کانادا با صادرات منابع کشاورزی و معدنی به اقتصاد انگلستان کمک می‌‌کردند و مجبور بودند به‌عنوان «جامعه مشترک‌‌المنافع بریتانیایی» و تحت انقیاد مادربزرگ شهریاران اروپایی (یعنی انگلستان در عصر ملکه ویکتوریا) خدمت کنند.[1] این وضعیت ادامه داشت تا جنگ جهانی دوم. به‌تدریج پس از جنگ جهانی دوم و ظهور ایالات متحده آمریکا، انگلستان جای خود را به ابرقدرت‌‌های دیگر داد. در این برهه بود که جنبش‌‌های ضد استعماری در آفریقا و خاورمیانه سربرآوردند؛ برای نمونه در آفریقای باختری، در آن کشوری که «کرانه طلا» نام داشت، قوام نکرومه و «حزب ناسیونالیست وحدت آفریقا» با اعتصاب‌‌های بزرگ و سوزاندن نهالستان‌‌های کاکائو، شریان اقتصادی انگلستان را قطع کردند.
 
نکرومه (نفر اول در ردیف عقب) در کنفرانس نخست‌وزیران کشورهای مشترک‌المنافع (سال ۱۹۶۰)
نکرومه (نفر اول در ردیف عقب) در کنفرانس نخست‌وزیران کشورهای مشترک‌المنافع (سال ۱۹۶۰)
 
در ایران نیز، با ملی شدن صنعت نفت و طرح خلع ید از شرکت نفت انگلستان و ایران، برای اولین بار هیمنه انگلستان درهم شکسته شد و به شکست و زوال آن سرعت بخشید. در همین زمینه روزنامه «دیلی اکسپرس» نوشته است: «اگر بریتانیا جلو ایرانی‌‌ها وا بدهد، بعد خیلی نخواهد گذشت که جلوی مصری‌‌ها وا می‌‌دهیم و کانال سوئز را تقدیمشان می‌‌کنیم».[2] اتفاقا این پیش‌‌بینی به‌خوبی تحقق بخشید؛ چراکه جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهوری مصر، از روش مصدق تقلید و کانال سوئز را ملی کرد و راه را برای یک حرکت ملی‌‌گرایانه و مبارزه فرهنگی گشود.
 
مبارزه فرهنگی؛ خودباوری اصل اول مبارزه با استعمار
رشد و آگاهی باورها و ارزش‌‌های فرهنگی بومی مستعمرات، چه به‌صورت استعمار سیاسی یا فرهنگی، در بین رهبران مذهبی و ملی یکی از مؤلفه‌های اصلی جبهه مقاومت سرزمین‌‌های بومی در برابر استعمار بود. رویکردهای فرهنگی و حفظ ارزش‌‌های دینی و مذهبی در برابر میسیونرهای مسیحی که در آفریقا، هند و چین به تبلیغ مشغول بودند و راه را برای وابستگی و انگیزه لازم برای مداخله در امور داخلی مستعمره‌ها را فراهم می‌‌کردند، ازجمله عواملی است که دین و سیاست را به‌عنوان یک ابزار کارآمد در برابر استعمار انگلستان قرار داد. یکی از عناصر فرهنگی که استعمارگران به لحاظ نظری روی آن اصرار داشتند مسئله آزادی و گسترش انسانیت در جهان بود. شهروندان انگلستان خود باور داشتند که مرزهای حکومتِ آزادی‌بخشی را در جهان می‌‌گسترانند و به آزادی‌‌گرایی درونی خویش افتخار می‌‌کردند، اما در عمل، هر فرد انگلیسی خود را «بهترین نمونه نژادهای انسانی» می‌‌شمرد و در هر سرزمین مستعمره، باشگاه، کوی، وسایل نقلیه جداگانه برای رفت‌وآمد، گردش و استراحت داشت. آنها این «باور» را در ذهن بسیاری از شهروندان غیرانگلیسی القا کرده بودند که جزیره‌‌نشینان (یعنی انگلیسی‌‌ها)، شایسته‌‌ترین مردم برای اداره جهان هستند! اما تاریخ نشان داده است که هر جا قدرت است، مقاومت هم وجود دارد.
 
یک انگلیسی در هند
یک انگلیسی در هند
 
امپریالیسم فرهنگی، برتری‌جویی‌ها و حتی پنجه‌‌های آهنین نتوانست دربرابر جنبش‌‌های آزادی ملی ملت‌‌های مستعمره‌‌نشین، تاب آورد؛[3] مثلا خشم ژنرال‌‌های آفریکانر[4]
ناراضی و غیروفادار به مأموران مرکز، موجب شد یونیفرم‌‌های خود را درآورند و با حدود یازده‌هزار پیروان بی‌بضاعت و روستایی عزم خود را برای سرنگونی حکومت و اعلام استقلال جمهوری بوئر جزم کنند.[5] مثال دیگر، جنبش مشروطه و نهضت ضداستعماری روحانیون بر اساس «قاعده نفی سلطه» در اسلام است. در تاریخ و تحولات سیاسی معاصر ایران، نفی سلطه با مفهوم «جهاد» رابطه تنگاتنگی یافته است، برای نمونه وقتی انگلیسی‌ها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیت‌الله سیدعبد‌‌الحسین لاری اعلام جهاد کرد و مردم را مسلح نمود و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد.[6] ازاین‌جهت، مبارزه نظامی روی دیگر مبارزه‌‌ی فرهنگی است.
 
 شاید این مطالب نیز برای شما جالب باشد:
 
 «کشاورزان هلندی» چگونه کمر استعمارگر پیر را شکستند؟
 
 شباهت‌ها و تفاوت‌های بوئرها و ایرانی‌ها در یک مصاف

 
 
 
امام خمینی(ره) نیز به‌درستی فرمودند که استعمارگران ابتدا در لباس مستشرق و کار فرهنگی به کشورها اعزام می‌‌شوند و با عقب نگه‌داشتن و نابودی فرهنگ، برنامه‌های آموزش و تعلیم و تربیت را منطبق بر منافع خود تدوین می‌‌کنند.[7] مقام معظم رهبری نیز فرموده‌اند: «هرجا غربی‌‌ها وارد شدند، فرهنگ‌‌های بومی را نابود کردند، بنیان‌‌های اجتماعی را از بین بردند، تا آنجایی که توانستند تاریخ ملت‌‌ها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند؛ مثلا در هند زبان فارسی را که چند قرن زبان رسمی بود، به‌زور ممنوع کردند».[8] ازاین‌رو، تنها راه مبارزه با استعمار فرهنگی قدرت‌‌های بزرگ، خودباوری و تقویت اسلام و روح استقلال‌‌طلبی و نفی سلطه بیگانه است. این مؤلفه‌ها ازجمله عواملی است که مانع از تقویت استعمار و استمرار آن می‌شود.
 
برابری و  تحقق هویت سیاسی؛ نفی تفاوت و تغییر باورها در برابر استعمار
یکی از پایه‌‌ای‌‌ترین و تحقیرآمیزترین سبک استعماری انگلستان، اصل «تفاوت»، «نگاه از بالا به پایین» و «تصمیم‌‌گیری در اداره سرزمین‌ها» بود. وزارت امور خارجه، که مسئول اداره روابط خارجی و سیاست خارجی همه قلمروهای امپراتوری بود، نه‌تنها از افراد بومی برای لشکرکشی استفاده می‌‌کرد، بلکه امضای همه پیمان‌‌ها، چه صلح و چه جنگ را به عهده داشت؛[9] برای مثال، گورکاها(نیروهای نظامی)ی نپال، شبانان استرالیا، کشاورزان کانادا و معدن‌‌کاران آفریقای جنوبی و سیاه‌‌پوستان آفریقای مرکزی، که هرگز سفیدپوستی ندیده بودند، مجبور می‌‌شدند با کشاورززادگان اروپای مرکزی بجنگند و کشته شوند و بکشند یا ارتش هند با حدود 670 هزار سرباز، ابزار قدرت‌‌نمایی انگلستان، علیه دولت‌‌های همسایه همچون ایران، چین و عثمانی به‌شمار می‌آمد. بر اثر در پیش گرفتن این سیاست، خون بسیاری از هندیان از آفریقای مرکزی تا آفریقای جنوبی و برمه برای محافظت از امپراتوری انگلستان ریخته شد.
 
عده‌ای از سربازان هندی ـ انگلیسی در ایران دوره قاجار
عده‌ای از سربازان هندی ـ انگلیسی در ایران دوره قاجار
شماره آرشیو: 1116-121خ
 
با توجه به همین فضا بود که گاندی از 1920، نخستین وظیفه خویش را اخراج انگلیسی‌‌ها از هند قرار داد و همو زوال فرمانروایی انگلستان را فراهم کرد. گاندی در نیمه دوم زندگی خویش، در اعتقادات مذهبی خود تجدیدنظر کرد. وی که به سلسله‌مراتب «جامعه هندو» و تقدم برهمن‌‌ها اعتقاد داشت، به «تساوی حقوقی» مردم گرایید و خواست تا همه هندیان، سوای ثروت، میراث و خون و مقام اجتماعی، برابر باشند. با پذیرش برابری مردم، بالطبع فرمانروایی انگلیسی‌‌ها را بر هند نفی کرد. او با این نوآوری و تغییر باورهای مذهبی، هم‌وطنان خویش را به قیام در برابر امپراتوری انگلستان واداشت. مبارزه منفی گاندی و کشتار «آمریتسار»[10] در 1919م. که در آن حدود 379 نفر کشته شدند، گامی تعیین‌‌کننده در مسیر پایان سلطه انگلستان بر هند بود. از اقدامات بعدی او می‌‌توان به تحریم کالاهای بیگانه، استفاده از پوشش بومی و همراهی با نهرو به منظور دستیابی به استقلال و تحقق هویت سیاسی اشاره کرد.
 
گاندی و نهرو در راه‌پیمایی نمک
گاندی و نهرو در راه‌پیمایی نمک که علیه استعمار انگلیس انجام شد
 
نتیجه
امپراتوری مردم جزیره‌‌نشین انگلستان، که آفتاب بر پرچم آن غروب نمی‌‌کرد، سرانجام بعد از جنگ جهانی دوم، قدرت خود را به آمریکا واگذار کرد و با شدت گرفتن جنبش‌‌های ضد استعماری به حیات خود پایان داد. آنچه به این اضمحلال سرعت بخشید در وهله اول شکست هیمنه آن با شکل‌گیری نهضت ملی‌‌شدن صنعت نفت در ایران و سپس الگوگیری از آن در منطقه خاورمیانه به‌ویژه شمال آفریقا، یعنی مصر و ملی‌‌شدن کانال سوئز به دست جمال عبدالناصر، بوده است. ازاین‌جهت ایران و ملل عرب، آفریقایی و آسیای شرقی نخست با آگاهی از شرایط نابرابر اقتصادی و با هدف جلوگیری از سرقت منابع ملی بیدار شدند و سپس با خودآگاهی فرهنگی حرکت سیاسی خود را جهت استقلال و حفظ هویت سیاسی به انجام رساندند و امپراتوری انگلستان را شکست دادند.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. کالین کراس، چگونه امپراتوری بریتانیا به زوال گرائید؟، ترجمه ا. ش. زندنیا، تهران، بی‌‌جا، 1360، ص مقدمه مترجم.
[2]. کریستوفر دوبلگ، تراژدی تنهایی؛ زندگی‌‌نامه‌‌ی سیاسی محمد مصدق، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، چ سوم، 1395، ص 176.
[3]. و. گ. تروخانوفسکی، زندگی‌‌نامه وینستون چرچیل، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، پویش، 1362، ص 192.
[4]. نام قومیتی است در آفریقای جنوبی که نیاکانشان مهاجرانی هلندی بودند که در سده‌های هفدهم و هجدهم میلادی به این سرزمین آمدند و سپس مردمی با تبارهای آلمانی، فرانسوی، بلژیکی و اسکاندیناوی با ایشان آمیخته شدند.
[5]. رابرت گروارث و ارز مانلا، نبرد امپراتوری‌‌ها، ترجمه پرویز دلیرپور، تهران، کویر، 1393، ص 268.
[6]. محمدحسین رکن‌‌زاده آدمیت، فارس و جنگ بین‌‌الملل، ج 2، تهران، اقبال، 1349، صص 355-356.
[7]. امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1378، ص 208.
[8]. مقام معظم رهبری، «بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی»، (23 مهر 1391)، تهران، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌‌ای، قابل‌ دسترسی در:
https://khl.ink/f/21252
[9]. کالین کراس، همان، ص 15.
[10]. Amritsar massacre، یا کشتار جلیان والا باغ در 13 آوریل 1919م.
https://iichs.ir/vdcfvjd0.w6dt1agiiw.html
iichs.ir/vdcfvjd0.w6dt1agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما