در تکریم واعظ نامور سده اخیر، زنده‌یاد حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی

رو در روی بهائیت، در دورانی پراختناق

در سده اخیر، تمامی آنان که در زمره مخاطبانِ منابر پرنکته و پرشور زنده‌یاد حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی بوده‌اند، از این سخنرانی‌های به‌یادماندنی، خاطرات بسیار دارند. آنچه در پی می‌آید، توصیفات یکی از علاقه‌مندان به این خطابه‌های پرتأثیر و کم‌مانند است.
رو در روی بهائیت، در دورانی پراختناق
احمد حمیدزاده
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
حدود ده سال داشتم ــ حالا 66 سال دارم ــ که در مسجد گوهرشاد واعظی را بر منبر دیدم. او این شعر را می‌خواند:
ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
در فزونی‌ات ز قحط خواربار اندیشه کن
از نسیمی دفتر ایام بر هم می‌خورد
از ورق‌گردانی لیل و نهار اندیشه کن
اینجانب قلبا، عاشق وعظ و خطابه ایشان شدم و نوارهای ایشان را به‌مرور می‌خریدم و گوش می‌کردم. عده‌ای می‌گفتند: «مرحوم راشد سخنِ خوب می‌گوید و آقای فلسفی خوب سخن می‌گوید»، ولی به عقیده اینجانب، روانشاد فلسفی، هم سخنِ خوب می‌گفت و هم خوب سخن می‌گفت! سخن از فضایل و امتیازات مرحوم فلسفی، اظهر من الشمس بوده و هست؛ کار ضعیفی مثل اینجانب هم نیست، اما از باب شهادتی برای تاریخ، باید گفت: یکی از صفات حسنه مرحوم فلسفی، تواضع، فروتنی و ادب او بود. به ذکر مصائب حسینی(ع) نیز مقیّد بودند. بنا داشتند که در پایان هر منبر، گریزی به صحرای کربلا بزنند و مژگان مستمع را در سوگ شهیدان نینوا، اشک‌آلود کنند!
 
محمدتقی فلسفی
 
 مرحوم فلسفی سهم بزرگی نیز، در نهضت اسلامی ایران داشت. چه قبل از نهضت و چه منابر و خطابه‌های ایشان در اوانِ نهضت. مرحوم فلسفی در دوران ستم‌شاهی که مسلک بهائیت عمدتا در میان کارگزاران و وابستگان به حکومت، طرفدارانی پیدا کرده بود و بعضی از بهائیان مناصب حساس را قبضه نموده بودند، احساس خطر کرد و در تخطئه آنها سخن گفت. ایشان با قیام و سخنرانی‌های پرهیجان خود علیه این فرقه ضاله، مردم را با بیل و کلنگ به طرف حظیره‌القدس بهائیان فرستاد و آن بنای کفر را تخریب نمودند. مرحوم فلسفی بعدها به دلیل نقش‌آفرینی انقلابی خویش، مورد لطف و تقدیر رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(قدس سره) قرار گرفت.
ایشان در فن بیان و ارائه مطالب تفسیری، حِکمی و عرفانی استاد بود. حتی در مزاح هم، توانا و حاضرجواب بود و حاضرجوابی او با علی‌اصغر حکمت، استاد دانشگاه معاصر او، معروف است. حکمت به ایشان گفته بود: «آقای فلسفی شما فلسفه می‌بافید!». ایشان نیز در پاسخ وی فرموده بودند: «فلسفه‌ای هست که در آن حکمت است!». مرحوم فلسفی موقعی که زندگی را بدرود گفت، بیشتر از همه برادر اندیشمند خود، آیت‌الله حاج میرزا علی فلسفی، امام جماعت مسجد «بناها»ی مشهد را داغدار کرد؛ چنان‌که پس از مدتی قلیل، ایشان هم به جوار برادر شتافت. شعری که ضمیمه است، در سوگ آن روانشاد سرودم و نسخه‌ای از آن را به فرزند آیت‌الله حاج میرزا علی فلسفی دادم، که اکنون به جای پدر در مسجد بناها اقامه نماز می‌کنند. خدا هر دوی آنها را بیامرزاد، که نورین نیّرین بودند!
و اما متن شعر:
شنیدم فلسفی استاد ما رفت
زما بگسست و بر سوی خدا رفت
به منبر بود استادالاساتید
ز وعاظ اعاظم مقتدا رفت
شنیدم در میان خانه حق
کنار منبر آن استادِ ما رفت
خوشا بر او که در این عمر دنیا
از اول در مسیر اولیا رفت
به طوفان جهان بُد همچنان نوح
به کشتی وز بدن آن ناخدا رفت
نوشت و گفت و بنمودی هدایت
ز منبر آن ادیب رهنما رفت
کتاب آیه‌الکرسی به جا ماند
از او و او سوی قدرت‌نما رفت
ز بهر مسلمین آثار دیگر
به جا بنهاد و از آنجا جدا رفت
هر آن را گفت اول خود عمل کرد
عدوی بُت، طرفدار خدا رفت
به منبر زد گریز آخر به مقتل
محبّ کشتگان کربلا رفت
حظیره قدس را با خاک یکسان
نمود و دشمن باب و بهاء رفت1
دفاع از مردم مظلوم می‌کرد
طرفدار تهیدست و گِدا رفت
به خلوت با خدایش رازها داشت
صلاه‌اللیل با ذکر و دعا رفت
در آخر همچو معصومان اسلام
به پای نهی از منکر فدا رفت
چو شمعی سوخت در پای هدایت
چراغ نوربخش پرضیاء رفت
نصیحت کرد در آغاز نهضت
مبارز، ناصح ما و شما رفت
بود مکتوم قدرش تا به اکنون
همان کو بود با حق آشنا رفت
ندای ارجعی را چون که بشنید
گسست از ما و بر سوی خدا رفت
فروتن بود با مخلوق عالم
رفیق خیرخواه باصفا رفت
وقاری خاص با او بود هر جا
حبیب باوقار و باوفا رفت
شکیبا بود در سرا و ضرا
همان کو دید بس جور و جفا رفت
«حمیدی» با دو چشم پر بکا گفت
دریغا زبده‌الاستاد ما رفت
  https://iichs.ir/vdcjaaev.uqehmzsffu.html
iichs.ir/vdcjaaev.uqehmzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما