به مناسبت انحلال حزب رستاخیز

شباهتهای حکومت پهلوی و فاشیسم

شاه با تأسیس حزب رستاخیز سعی کرد، قدرت خود را در قالب یک حزب متمرکز کند. این حزب تا نیمه دوم سال 1355 و نیمه اول سال 1356 در عرصه کارکردی خود فعالیت قابل توجهی جز برگزاری کنگره سوم نداشت. در مقابل، کارکردی که از آن انتظار نمی‌رفت، یعنی سرکوب مخالفان و شناسایی آنها در رأس فعالیتها و اقدامات آن قرار داشت.
شباهتهای حکومت پهلوی و فاشیسم
بسیاری معتقدند حکومتهایی که در مقابل دموکراسی قرار دارند و رگه‌هایی از دیکتاتوری یک فرد و یا یک حزب در آن مشاهده می‌شود، حکومتهایی مطلقه هستند که می‌توان آنها را در طیفی از حکومت‌های دیکتاتوری تا استبدادی و فاشیستی قرار داد. از این رو گاه ممکن است برخی از ویژگیهای یک حکومتی فاشیستی را در یک حکومت استبدادی یا دیکتاتوری نیز مشاهده نمود؛ زیرا اساساً این حکومتها در موضوع تمرکز قدرت در دست یک فرد یا یک حزب مشترک هستند. بر این اساس، هر چند نمی‌توان حکومتهایی چون رژیم پهلوی را اساساً فاشیستی نامید؛ اما می‌توان برخی از شاخصه‌های آن را بر اساس ویژگی حکومت فاشیستی مورد تطبیق قرار داد. بدین منظور، در ابتدا، با تعریف حکومت‌ فاشیستی و برشمردن برخی از ویژگیهای آن، به نقاط مشترک رژیم پهلوی با این نوع حکومت پرداخته می‌شود.
 
حکومت فاشیستی چه نوع حکومتی است؟
اساساً حکومت فاشیستی را شکلی از حکومت توتالیتاریسم می‌دانند که در دوره‌ای خاص و در رابطه با برخی کشورها به کار رفت. کارل فریدریش از نظریه‌پردازان این حوزه، چند ویژگی را برای این نوع حکومتها برمی‌شمارد:
 
1. ایدئولوژی توتالیتاریسم. 2. وجود یک حزب واحد متعهد به این ایدئولوژی که معمولاً توسط یک شخص دیکتاتور رهبری می‌شود 3. پلیس مخفی گسترده، و سه نوع انحصار یا به عبارت دقیق‌تر، کنترل انحصاری: (الف) ارتباطات جمعی، (ب) سلاحهای مورد استفاده، (ج) و انحصار تمام سازمانها از جمله سازمانهای اقتصادی. چنین کنترل انحصاری، لزوماً توسط یک حزب اعمال نمی‌شود: با این حال در دست نخبگان خاص جامعه رهبری می‌شود. البته این تعریف کلاسیک کاستیهای متعددی دارد. از جمله این که توجهی به پدیده بسیج سیاسی ندارد و تنها به مشکل قدرت در شرایط نخبگان و یا رهبران می‌پردازد. 1
 
به طور کلی، توتالیتاریسم محصول بازگشت و احیای گرایشهای امپریالیستی در اواخر قرن نوزدهم می‌باشد که در نتیجه  آن شکل سیاسی دولت ملی تضعیف شد و در عین حال نژادپرستی به صورت روشی جدید برای وحدت میان توده‌های گسیخته ظاهر گردید. امپریالیسم انگلیس، ساختار دولت ملی را از بین نبرد در نتیجه توتالیتاریسم و فاشیسم در آن کشور پدیدار نشد؛ اما در آلمان و روسیه گرایشهای امپریالیستی پدید آمد و به ساختار دولت ملی و ناسیونالیسم آسیب رساند. پان اسلاویسم و پان ژرمنیسم همانند جنبشهای امپریالیستی هدفشان توسعه بی‌حد و حصر بود و از همین رو با دولت ملی در تعارض قرار گرفتند.2
 
با تغییر اوضاع اقتصادی کشور در دهه پنجاه، شاه مغرور از ثروت بادآورده، بازگشت به تاریخ دوران کوروش و برتری نژاد آریایی را مطرح نمود. جمله معروف او که "کوروش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم"، نه تنها نمودی از تعارض و رویارویی مستقیم با فرهنگ اسلامی بود؛ بلکه به نوعی بازگشت به دورانی از حکومت شاهنشاهی ایرانی و تفاخر به مسائل نژادی بود.  
بسیاری توتالیتاریسم و فاشیسم را دیکتاتوری بی‌قانونی نیز می‌دانند؛ اما از نظر هانا آرنت، حکومت توتالیتاریسم و فاشیسم فاقد قانون نیست، در این نوع حکومت نیز قانون وجود دارد؛3 اما نه قانون موضوعه؛ بلکه قوانین کلی و از پیش تعیین شده! در این رابطه آرنت به نقش و موضوع توده‌ها در حکومتهای توتالیتاریستی نیز اشاره می‌کند. وی توده را حاصل رشد قطعات بزرگ یک جامعه بسیار اتمیزه می‌داند که ساختار رقابتی داشته و همزمان با تنهایی افراد، کنترل کامل را بر افراد تنها و بی‌هویت، از طریق عضویت آنها در طبقه اعمال می‌کند.4  به عبارتی از نظر آرنت یکی از خصیصه‌های اصلی دولتهای توتالیتر و فاشیستی، بسیج سیاسی کم و کنترل سیاست است. روسیه کمونیست طی دوران حکومت ژوزف استالین، ایتالیای تحت حکومت بنیتو موسولینی و آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر نمونه‌هایی از این نوع حکومتها در قرن بیستم می‌باشند. در این رژیمها، تنها یک حزب سیاسی وجود داشت؛ زیرا یک معنی توتالیتاریسم متوجه تمرکز قدرت در دستان حاکم و به خصوص رهبران حزب می‌باشد که مستلزم اطاعت تام و تمام سازمانها از دولت، تخریب گروه‌های مخالف موجود، تشدید سانسور، شعارهای توخالی، ارشاد، خشونت و در نهایت دیکتاتوری حزبی می‌باشد.
 
با حکومت تک‍حزبی فاشیسم در ایتالیا در قرن بیستم، شکلی جدید از استبداد در دیکتاتوری فاشیسم به‍ وجود آمد. واژه "فاشیسم" به عنوان نامی برای نوعی از دولت به‍کار گرفته شد، یعنی دیکتاتوری یک حزب یا طبقه. به طور کلی، حزب حاکم در دیکتاتوری حزبی، خود ویژگی استبدادی دارد. اعضای آن تحت حکومت مطلق رهبر حزب هستند که درعین حال رئیس حکومت نیز هست.5
 
 بر اساس این تعاریف و ویژگیها می‌توان محورهای اصلی حکومت فاشیستی را در چند مورد خلاصه نمود:
1.وجود یک حزب فراگیر و گسترده
2.وجود رگه‌هایی از نژادپرستی یا تفاخر به یک نژاد برتر
3.کنترل انحصاری (رسانه‌ها) و پلیس گسترده
4.قوانین از پیش تعیین شده
5.حکومت دیکتاتوری و استبدادی-تمرکز قدرت در دست حاکم
این ویژگیها در زمره شاخصهای کلیدی نظامهای فاشیستی است که برخی از آنها در رژیمهایی چون رژیم پهلوی نیز دیده می‌شود.
 
1.وجود یک حزب فراگیر و گسترده
احزاب در دوره حکومت پهلوی از آزادی انتخاب و عمل برخوردار نبودند. به‌رغم آزادی کوتاهی که بعد از انتقال حکومت به محمدرضاشاه صورت گرفت و احزاب و مطبوعات به آزادی نسبی رسیدند؛ اما بعد از کودتای 28 مرداد 1332،  محمدرضاشاه به‌تدریج سعی کرد با اتخاذ «استراتژی نظارت» نهادها و سازمانهای سیاسی را شدیداً تحت کنترل درآورد.»6 بر این اساس در سال 1353 و با برچیده شدن دو حزب ایران نوین و حزب مردم، حزبی تحت عنوان حزب رستاخیز تأسیس گردید. با تأسیس حزب، مردم طی فراخوانی عمومی، مجبور به عضویت در حزبی شدند که رهبری آن بر عهده شخص شاه بود. هر چند «حزب ایران نوین نیز سازمان سیاسی بود که دربار برای اعمال کنترل بر مجلس و حکومت و نیز برای اعمال سیاستها و اصلاحات خود ایجاد کرده بود.»7 با این حال، شاه با تأسیس حزب رستاخیز نیز سعی کرد، قدرت خود را در این زمینه در قالب یک حزب متمرکز کند. این حزب تا نیمه دوم سال 1355 و نیمه اول سال 1356 در عرصه کارکردی خود فعالیت قابل توجهی جز برگزاری کنگره سوم نداشت. 8 در مقابل، کارکردی که از آن انتظار نمی‌رفت، یعنی سرکوب مخالفان و شناسایی آنها در رأس فعالیتها و اقدامات آن قرار داشت.
 
2.تفاخر به نژاد برتر
با تغییر اوضاع اقتصادی کشور در دهه پنجاه، شاه مغرور از ثروت بادآورده، بازگشت به تاریخ دوران کوروش و برتری نژاد آریایی را مطرح نمود. جمله معروف او که "کوروش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم"، نه تنها نمودی از تعارض و رویارویی مستقیم با فرهنگ اسلامی بود؛ بلکه به نوعی بازگشت به دورانی از حکومت شاهنشاهی ایرانی و تفاخر به مسائل نژادی بود. بر این اساس تغییر تاریخ کشور از شمسی به شاهنشاهی، استفاده از برخی علائم و نمودهای آن دوران بر روی کالاها و یا برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، نمونه‌هایی از این نوع تفاخر محسوب می‌شود.
 
3.کنترل انحصاری (رسانه‌ها) و پلیس گسترده
بدون شک یکی از ویژگیهای خاص رژیم پهلوی که آن را از حکومتهای مردمی و دموکراتیک متمایز می‌سازد، کنترل انحصاری بخشهای مختلف و از جمله مطبوعات و مردم از طریق پلیس و ارتش گسترده است. کنترل مطبوعات و رسانه‌ها از طریق نظارت دولتی صورت می‌گرفت و نهادهایی چون ساواک متولی برخورد و شناسایی تخطی‌گران بودند. علاوه بر ارتش که فرماندهی آن بر عهده شخص شاه بود و مهمترین ابزار قدرت رژیم تلقی می‌شد، «دستگاه پلیس امنیتی سیاسی شامل دفتر مخصوص شاهنشاهی، بازرسی شاهنشاهی، سازمان اطلاعات ارتش، سازمان امنیت و اطلاعات کشور، در نهادهای دولتی، اتحادیه‌ها، دانشگاه‌ها، مطبوعات، اصناف، کارخانه‌ها و غیره نفوذ و نظارت داشتند.»9 کنترل و نظارت بر نهادهایی چون رسانه و مطبوعات در حدی بود که  مطبوعات و روزنامه‌ها جرأت درج واقعیات را نداشته و عملاً در آن مطلبی که در خور توجه باشد، به چشم نمی‌خورد و از سویی، هر از چندگاه به دلایلی اساساً واهی شماری از نشریات کشور تعطیل شده و از ادامه انتشار نهی می‌شدند.10
 
4.قوانین از پیش تعیین شده
مراد از قوانین از پیش تعیین شده، قوانینی کلی و تغییرناپذیر است؛ بر این اساس گرچه قوانین رژیم پهلوی وجود نهادهای دموکراتیک را به رسمیت می‌شناخت؛ اما عملاً قوانین بر اساس اراده شاه تغییر می‌کرد یا اجرا می‌شد. از سویی به‌رغم آنکه در اصل 28 متمم قانون اساسی بر جدایی و تفکیک سه قوه تأکید شده است؛ اما در اصلِ قبل از آن، دو قوه مقننه و مجریه «مخصوص پادشاه» دانسته شده است.11
 
5. حکومت دیکتاتوری و استبدادی: تمرکز قدرت در دست حاکم
کنترل قدرت و نهادهای مدنی توسط یک شخص، باعث تمرکز قدرت توسط او و یا افراد تحت کنترلش می‌شود. بر این اساس شاه نیز با مهار نهادهایی چون مطبوعات، دانشگاه و گسترش کنترل انحصاری، قدرت را در خود و یا افراد وابسته به خود متمرکز کرده بود. اساساً برای شاه، مقولاتی چون آزادی و یا دموکراسی، الفاظ و عبارات بی‌معنا بودند. شاه معتقد بود خودش بهتر از همه می‌فهمد که مملکتش و مردمش به چه نیاز دارند.12 در واقع گسترش قدرت مطلقه شاه، عملاً بعد از کودتا آغاز و با همراهی کشورهایی چون آمریکا تکوین یافت.
 
بدین ترتیب و با توجه به این ویژگیها، می‌توان مؤلفه‌های حکومت فاشیستی را در رژیم پهلوی و به خصوص در دهه پایانی آن مشاهده نمود. گرچه نمی‌توان این رژیم را مصداق واقعی فاشیسم دانست؛ اما ملاحظه می‌شود که رژیم در اواخر حکومت خود، به دلیل توهم قدرت‌یابی بیش از حد که ناشی از قدرت اقتصادی بادآورده بود، گامهایی را در جهت تکوین قدرت مطلقه خود برداشت. هر چند با اوج‌گیری نارضایتیهای عمومی، تلاش شاه برای کمرنگ کردن ویژگیهای استبدادی و فاشیستی آغاز شد، اما در نهایت نتیجه‌ای جز سقوط رژیم را به دنبال نداشت.

کنگره حزب رستاخیز در سال 1356
شماره آرشیو: 8482-۴ع

پی نوشت:
 
1. Pierre, Birnbaum, States and collective action: the European experience. Cambridge University Press, (1988) p 129
2.حسین بشیریه، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم - لیبرالیسم و محافظه کاری، نشر نی، 1384، صص: 141-142.
3. بشیریه، همان، ص: 135.
4.Birnbaum, ibid, p 37
5.Hans, Kelsen, General theory of law and state, New Brunswick, New Jersey, (2006), p 302
 
6. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320- 1357، تهران: انتشارات سمت، 1384، چاپ سوم، ص 269.
7. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، 1384، چاپ پنجم، ص 87.
8. ازغندی، همان، ص 280.
9. بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، ص 91.
10. حسن یوسفی ‌اشکوری، در تکاپوی آزادی، تهران، بنیاد فرهنگی بازرگان، بی‌تا، ص 379.
11.ازغندی، همان، ص 205.
12. صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات روزنه، 1384، چاپ پنجم، ص 39. https://iichs.ir/vdce.f8ebjh8ox9bij.html
iichs.ir/vdce.f8ebjh8ox9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما