راوی خاطرات پیآمده، از اقوام نزدیک زندهیاد علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی است. وی آن عالم عارف را از نمای نزدیک دیده و همین نیز، بر جذابیت روایتش میافزاید. سهیلا بوالحسنی در گفتوشنود پیآمده، بخشی از دانستههای خویش را به تاریخ سپرده است
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخ معاصر؛ مناسب است که در آغاز سخن، به نسبت خود با علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی اشاره کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم علامه بهلول، دایی مادرم هستند و من نوه خواهرشان هستم. داییجان به بچهها خیلی علاقه داشتند و همیشه آنها را در آغوش داشتند و در حال ساکت کردنشان بودند. از دورهای که ایشان را به خاطر میآورم، همیشه ما را با خودشان به سفر میبردند. من چهار سال داشتم که پدرم از دنیا رفت و داییجان خیلی مراقب من و خواهر و برادرهایم بودند. اولینبار هنوز مدرسه نمیرفتم که دایی ما را به شیراز بردند. ایشان دائما سفر میکردند و آنقدر دوست و آشنا داشتند، که نمیرسیدند بروند و به همهشان سر بزنند، هر چند که به این کار علاقه زیادی داشتند. گاهی ما را به باغ یا پای منبرهایشان هم میبردند.
علامه بهلول بهرغم تفاوت سنی زیاد، چگونه با کودکان و جوانان ارتباط برقرار میکردند؟
بچههای کوچک را که فوقالعاده دوست داشتند. بعد از ازدواج که بچهدار شدم، هر وقت به منزل ما میآمدند، از بچهها نگهداری میکردند و به من میگفتند: «برو و استراحت کن». جالب این است که بچه هر قدر هم که بیتابی میکرد، به محض اینکه ایشان او را در آغوش میگرفتند، آرام میشد! در مورد جوانان هم، دایی همان را که بلد بودند، بدون ذرهای تظاهر و با نهایت سادگی و محبت، به آنها میگفتند. حرفشان رک، صریح و بدون حاشیه بود. حرف حق را میزدند و کار خوب را بهشدت تشویق میکردند. به دلیل اینکه کسی از حرفشان ناراحت میشود، امر به معروف را ترک نمیکردند. کار را فقط به خاطر رضای خدا میکردند و تعریف یا انتقاد کسی، ایشان را از مسیری که خدا برایشان تعیین کرده بود، برنمیگرداند.
به گستره ارتباطات مردمی ایشان اشاره کردید. به نظر شما علت این امر چه بود؟
مردم خیلی به ایشان اعتقاد داشتند، به دلیل فضایل و کمالاتی که از ایشان دیده بودند. بیشتر هم از ایشان میخواستند که برایشان دعا کنند. داییجان، زیاد به نماز شب توصیه میکردند. مخصوصا میگفتند: «در بینالطلوعین بیدار باشید». لحنشان طوری بود که طرف هر قدر هم که اضطراب داشت، آرام میشد! من خودم هر وقت مشکلی پیدا میکردم، تلاش میکردم ایشان را به خانهام بیاورم و شک نداشتم که مشکلم حل میشود و همینطور هم میشد.
در میان خصال و ویژگیهای ایشان، کدام در نظرتان برجستهتر است؟
عبادت ایشان. هرگز به یاد ندارم که داییجان، تا صبح خوابیده باشند! سر شب میخوابیدند و پس از دو ساعت، بیدار میشدند و به نماز شب و دعا میپرداختند. صبحها با صدای بلند، سوره فتح را میخواندند و من بسیار از شنیدن آن لذت میبردم و در زندگیام، تأثیر زیادی داشت. نام هر دو فرزندم را ایشان انتخاب کردند: یحیی و عبدالله! وقتی علت را پرسیدم، گفتند: پسرت در شب تولد حضرت یحیی(ع) متولد شد! با حافظه عجیبی که داشتند، تمام تاریخها و وقایع تاریخی یادشان میماند و پس از سالها، درباره آن صحبت میکردند.
سادهزیستی علامه بهلول نیز، بسیاری را جذب میکرد. دراینباره، کدام یک از رفتارهای ایشان بیشتر به چشم میآمد؟
قوت غالب ایشان نان و ماست بود، ولی به بقیه میگفتند: «شما هر چه را که دوست دارید، بخورید و نگران غذا خوردن من نباشید». در عین حال که بسیار ساده زندگی میکردند، به دیگران حکم نمیکردند که چگونه زندگی کنند! دست به بخشش داییجان، خیلی خوب بود. مادرم برای ایشان، لباس و عبا میدوخت و میگفت: دیگر لباسهای کهنهتان را نپوشید و اینها را بپوشید. دایی میرفتند و برمیگشتند و میدیدیم لباسهای نو را بخشیده و باز همان لباسهای کهنهشان را پوشیدهاند! سفر که میرفتیم، خیلیها به داییجان پول میدادند، ولی ایشان پولها را پیش خودشان نگه نمیداشتند و بلافاصله بین فقرا تقسیم میکردند. بعضی وقتها برای رساندن کمک به فقرا، با شوهر من و گاهی هم تنها میرفتند.
به نظر شما قدرت روحی و جسمی علامه بهلول، ناشی از چه بود؟
داییجان همیشه روزه بودند و با نان و ماست افطار میکردند. اکثرا پیاده به مکانهای مختلف میرفتند و فقط برای مسیرهای طولانی، سوار اتوبوس میشدند. دلیل قدرت روحیشان این بود که زیاد قرآن میخواندند و اساسا قرآن را از بَر بودند. همانطور که عرض کردم، نماز شبشان هرگز ترک نمیشد. حافظه عجیبی هم داشتند. حتی در روزهای آخر ــ که بسیاری از مسائل یادشان نمیآمد ــ قرآن را از حفظ میخواندند و ما حظ میبردیم و دو روز یکبار، همراه با ایشان قرآن را ختم میکردیم. به نظر من تلاوت دائمی قرآن و روزه و نماز شب، این قدرت بدنی و روحی را به ایشان داده بود. داییجان هیچوقت دارو نمیخوردند، مگر سالهای آخر که جراحی شدند، که آن را هم با اکراه استفاده میکردند.
ایشان ذکر خاصی را به اطرافیان توصیه نمیکردند؟
نه، ولی سوره فتح را زیاد میخواندند و روی خواندن تسبیحات اربعه پس از نمازها، بسیار تأکید داشتند.
شجاعت مرحوم بهلول هم، زبانزد کسانی است که ایشان را میشناختند. دراینباره چه خاطراتی دارید؟
داییجان بسیار رک و صریحاللهجه بودند و کلامشان هم، قدرت عجیبی داشت. بسیار نکتهپرداز بودند و انسان گاهی حیرت میکرد که چگونه ممکن است چنین نکتهای فیالبداهه به ذهن انسان خطور کند. در امر به معروف و نهی از منکر، برایشان فرقی نمیکرد که طرف مقابل یک فرد عادی یا صاحب قدرت باشد. براساس آیات و روایات، به هر دو تذکر میدادند. ایشان بسیار هم حاضر جواب بودند و با آیات، روایات و امثال، جواب مخاطب را طوری میدادند که دیگر نمیتوانست حرفی بزند! غیر از بحثهای دینی، به تاریخ و ادبیات هم تسلط داشتند و اغلب با شعر جواب میدادند.
قدری هم به سیره سیاسی علامه بهلول بپردازیم. پیروزی انقلاب اسلامی، چه تأثیری بر منش اجتماعی ایشان داشت؟
در دوره جنگ مدام به همه توصیه میکردند که جبههها را خالی نگذارند و به هر ترتیب ممکن، به جبهه کمک کنند. چندبار هم به منطقه رفتند، ولی من نمیدانستم کجا رفته یا چه کار کردهاند! داییجان درباره خیلی از کارهایشان، با کسی صحبت نمیکردند. از دیدار با خانواده شهدا و ایثارگران، سخت منقلب میشدند. درباره حجاب و تأثیر آن بر قوام خانواده هم، زیاد صحبت میکردند. معتقد بودند که مهمترین وظیفه زن، مادری کردن است و وجود زن در خانه مایه برکت است. میگفتند: «زن باید مراقب باشد که فرزندش، از نظر جسمی و روحی صدمه نبیند». برای همین با کار کردن زن در بیرون از خانه، موافق نبودند. میگفتند: «وقتی مادران فرزندانشان را در مهد کودک میگذارند، چه توقعی دارند که وقتی پیر شدند آنها را در خانه سالمندان نگذارند؟ این تازه در صورتی است که بچهها بزهکار نشوند».
ارتباط ایشان با امام خمینی چگونه بود؟ از دیدارهایشان، چه میدانید؟
جالب بود که هرچند وقت یکبار، بدون وقت قبلی به دیدن حضرت امام میرفتند. من خیلی دلم میخواست همراهشان بروم، ولی چون مدرسه داشتم، نمیشد! گاهی هم خانواده شهدا را با خودشان نزد امام میبردند. به خانوادههای شهدا، زیاد سر میزدند و حتی در مواردی برایشان خانه میگرفتند، کارهایشان را انجام میدادند و بچههایشان را بزرگ میکردند.
کدام یک از شخصیتهای علمی و عرفانی، در ذهن و زندگی علامه بهلول حضور پررنگتری داشتند؟
داییجان به مرحوم آیتالله بهجت، خیلی علاقه داشتند و هربار که به قم میرفتند، حتما با ایشان ملاقات میکردند. با آیتالله سیبویه هم مثل برادر بودند. مجموعا در بین علما و شخصیتهای شاخص، دوستان و مراودان زیادی داشتند.
در زندگی شخصی شما، چقدر تأثیر داشتند؟
بسیار زیاد. عرض کردم، موقعی که مشکلی داشتم، کافی بود ایشان را به خانهام بیاورم و مشکلم حل میشد! نیروی عجیبی به من میدادند و هنوز هم میدهند. بخششهای بیدریغ داییجان باعث میشد که دیگران هم به تأسی از ایشان سعی کنند تا از این بخششها داشته باشند. این ویژگیها، بهندرت با هم در یک فرد جمع میشوند. خیلیها بودند که میآمدند و میگفتند که ایشان مسیر زندگیشان را کلا تغییر داده است.
در میان اقوام، چه کسی بیش از بقیه به علامه بهلول شبیه بود؟
مادر من! نگاهشان بسیار شبیه داییجان بود. باید تأکید کنم که داییجان، از هر نظر نمونه بودند، زهد، عبادت، احساس مسئولیت، مهربانی و دیگرِ جهات. من کسی را ندیدم که آنقدر کف نفس داشته باشد و بتواند طاقت بیاورد. بعضیها که اهل ریاضت هستند، از آن طرف بام میافتند. دنیاپرستها هم که تکلیفشان معلوم است. خیلی خوشروحیه و خوشاخلاق بودند. من کسی را مثل ایشان ندیدهام.