پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی، به چه دورهای بازمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده چون از یک خانواده روحانی بودم و تقریبا با شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی اهل یک منطقه بودیم، از دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، آشنایی مختصری با ایشان داشتم. با پیروزی انقلاب، در دورانی که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودم و ایشان هم نماینده حضرت امام در سپاه بود، با هم ارتباط قویتری پیدا کردیم. تقریبا میشود گفت شاکله و رسمیت نمایندگی ولیفقیه ــ که آن دوره به آن دفتر نمایندگی امام گفته میشد ــ با شهید آیتالله محلاتی بود؛ چون ایشان خلق و خو و مرامی داشت که میتوانست راحت با اغلب اعضای سپاه ارتباط برقرار کند. امثال من خیلی جوان بودیم و حدود 26، 27 سال سن داشتیم، بااینهمه خیلی خوب با حاجآقا ارتباط برقرار میکردیم. البته ارتباط برقرار کردن با آن بزرگوار، کار دشواری نبود و سن ایشان هم تأثیری در این موضوع نداشت. دست کم من یادم نمیآید که اینطور بوده باشد. ایشان در رفتارهایش بسیار راحت و بیتکلف بود، درحالیکه در نظر اول سن و سال ما اقتضا نمیکرد تا بتوانیم خیلی به ایشان نزدیک شویم. ایشان عالمی بود که درس حضرات آیاتی چون:
آیتالله بروجردی، آیتالله خوانساری، حضرت امام و دیگران را دیده و در مبارزات نهضت ملی، در کنار
آیتالله کاشانی و
شهید نواب صفوی شرکت کرده بود. به طور ویژه در کنار اعضای جمعیت فدائیان اسلام، در اعتراض به آوردن جنازه رضاخان به قم نقش اساسی داشت. ایشان همدرس شهید آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی بود و از دوره نوجوانی، در تمام عرصههای مبارزه حضور داشت و آن وقت با چنین سابقه و جایگاهی، ما میتوانستیم بهعنوان یکسری جوان بیتجربه و خام، با ایشان بهراحتی رابطه برقرار کنیم. در صحبتها و خاطراتی که از مبارزات آن دوران نقل میشود، میگویند شهید محلاتی حلقه وصل روحانیت و عصای دست حضرت امام بود. آن وقت برادران جوان ما که به ایشان نامه مینوشتند، ایشان را با عنوان «برادر محلاتی» مورد خطاب قرار میدادند و آخر سر هم از قول بچههای رزمنده مینوشتند که سلام ما را به امام برسان و این را بگو، آن را نگو! ایشان هم به همین سادگی جواب مینوشت که: برادر فلانی! سلام شما را به امام رساندم... این رفتار، فوقالعاده بود. من که خیلی به ایشان ارادت داشتم و هنوز هم دارم.
یادمان باشد که نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی، آدمهای فوقالعاده و بسیار سطح بالایی مثل مقام معظم رهبری، مرحوم آقای
هاشمی رفسنجانی و... بودند و با نمایندگان دورههای بعد، خیلی فرق داشتند. ایشان در بین چنین نمایندگانی، هم حلقه وصل سپاه و دولت بود، هم حلقه وصل سپاه و مجلس و همیشه حکم ریشسفید را داشت و میگفت: «من جوشکار هستم، برشکار نیستم...!». حرف قشنگ دیگری هم میزد و میگفت: «اگر پاسدارها را خوب توجیه کنی، سرشان را هم میدهند و اگر خوب توجیه نکنی، سرت را میگیرند!...». واقعا هم همینطور بود و بچههای سپاه اگر خوب توجیه میشدند و فرمان حضرت امام درست به آنها میرسید، سرشان را هم میدادند و نتیجه جنگ هم همانی شد که دیدید. شهید محلاتی این رمز را خیلی خوب کشف کرده بود. آن وقت چنین شخصیت والایی در سپاه، حتی یک اتاق هم نداشت! درحالیکه بعدها آدمهای خیلی خیلی عادیتر میگفتند: اگر اتاقم چنین و چنان نباشد نمیروم، اگر میزم فلان نباشد تحویل نمیگیرم، اگر ماشینم فلان نباشد به من برمیخورد، اما شهید محلاتی اصلا در این فضاها نبود. خیلی صمیمانه میآمد و مینشست و کارش را انجام میداد. ایشان نه دفتری داشت و نه پرسنلی و در واقع خودش تکنفره، نماینده امام در سپاه بود! حضرت امام اختیارات زیادی به شهید محلاتی داده بودند و حیطه کاری ایشان، بسیار جامعتر از حد سپاه بود و حتی یکجورهایی، کل نیروهای مسلح را هم دربرمیگرفت.