گفتوشنود پیآمده، دربردارنده نکاتی خواندنی درباره سیره فردی و اجتماعی شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی است. شهابالدین رحمانی، راوی این خاطرات، مدتی نیز ریاست دفتر آن بزرگ را برعهده داشته و شاهد کنش و واکنشهای وی، در قضایای گوناگون بوده است. امید آنکه مفید افتد
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکدهتاریخمعاصر؛ با شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی چگونه آشنا شدید؟ و این آشنایی و ارتباط چگونه تداوم یافت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از اسفند سال 1357، که بهعنوان مسئول دفتر شهید آیتالله محلاتی انجام وظیفه میکردم. متأسفانه قبل از آن، توفیق آشنایی با ایشان را نداشتم. اما پس از آشنایی، ارتباط بنده با ایشان رو به افزایش و صمیمیت بیشتر گذاشت.
سیره فردی و اجتماعی شهید آیتالله محلاتی را چگونه دیدید؟
ایشان هم از نظر فعالیت و هم از نظر اخلاق و تواضع، ویژگیهای خاصی داشتند. معروف بود که در دوران طاغوت، هفده بار زندان رفته و در این عرصه جزء سرآمدان بودند. از نظر فردی هم، بسیار مطیع حضرت امام بودند و هفتهای دو بار، خدمت ایشان میرفتند و گزارشهای مربوطه را خدمت ایشان ارائه میدادند. ایشان خاطره جالبی را در مورد حضرت امام نقل میکردند و میگفتند: «من در گذشته سیگار میکشیدم. حضرت امام را در خواب دیدم و حس کردم که ایشان از بوی سیگار خوششان نیامد! فردا صبح که از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم سیگار را کنار بگذارم!...». تا این حد در برابر امام ولایتپذیر بودند که حتی به خواب هم چنین ترتیب اثری داده بودند. میشود گفت ایشان حقیقتا «ذوب در ولایت» بودند.
درباره حمایت شهید محلاتی از ابوالحسن بنیصدر، تاکنون تحلیلهای متفاوتی ابراز شده است. دیدگاه شما دراینباره چیست؟
در اوایل تصور ما نیز این بود که ارتباط ایشان با بنیصدر، ممکن است توأم با تعلق خاطر باشد، ولی بعدها متوجه شدیم که ایشان از طرف حضرت امام مأموریت داشتند که در کنار بنیصدر باشند و در واقع در موقعیتهای مختلف، هم او را کنترل کنند و هم تا جایی که میشود، از عملکردهای او کسب اطلاع نمایند و به حضرت امام هم خبر دهند. بعدها که متوجه اصل ماجرا شدیم، واقعا تأسف خوردیم که چرا گاهی با برخوردها و کلاممان، آن بزرگوار را آزردیم و ایشان هم هیچ واکنشی نشان ندادند! شاید در بین یاران امام، کمتر کسی مانند ایشان، تا این حد پاکباخته رهبر کبیر انقلاب بود که همه بدنامیها را به جان بخرد و دم نزند! ایشان چه در داخل سپاه و چه بیرون از آن، به دلیل حمایت از بنیصدر مورد طعن بودند! خاطرم هست که یک بار با اجازه ایشان، در دیماه سال 1359 به جبهه رفتم. پس از آن، ایشان خودشان هم آمدند. امام فرموده بودند که در روزهای تاسوعا و عاشورا، فقط مراسم عزاداری باشد و برنامه دیگری نباشد. بنیصدر در میدان آزادی حضور داشت و در کنارش، همه جور آدمی از منافقین گرفته تا فدائیان خلق و... بودند. اینها شروع به کف و سوت زدن میکنند، که خیلی امام و مردم را آزار میدهد. برخی از نزدیکان از شهید محلاتی گلایه میکنند که شما از فردی حمایت میکنید که حتی حرمت روزهای تاسوعا و عاشورا را نگه نمیدارد! ایشان هم پاسخی نمیدادند و سکوت میکردند.
نمیگفتند که از سوی امام خمینی، چنین مأموریتی دارند؟
خیر؛ نمیگفتند. بعدها که غائله بنیصدر تمام شد و دو سه سال از ماجرا گذشت، شاید در سال 1364 بود که ایشان گفتند: شاید شما گاهی به سبب این موضوع از من دلگیر شده باشید، اما من فقط داشتم امر امام را اطاعت میکردم! من عذرخواهی کردم که از اصل ماجرا خبر نداشتم و از ایشان خواستم که مرا حلال کنند.
ظاهرا شما در سپاه نیز، مدتی ریاست دفتر آیتالله محلاتی را برعهده داشتید. چه شد که به این مسئولیت منصوب شدید؟
اولین نماینده حضرت امام در سپاه مرحوم آقای لاهوتی بود، که آن موقع در سپاه نبودم. بعد مقام معظم رهبری تشریف آوردند، که بنده چند ماهی مسئول دفتر ایشان بودم. بعد شهید محلاتی آمدند، که هفت هشت ماهی در خدمت ایشان بودم. بعد با اجازه خودِ ایشان، به جبهه رفتم. موقعی که برگشتم، شکل کارم در دفتر نمایندگی امام تغییر کرد و مدتی در بخش نظارت فعالیت میکردم. در آن موقع، سردار محمودزاده رئیس دفتر شهید محلاتی بودند. بعد آیتالله طاهری خرمآبادی به مجموعه نمایندگی ولیفقیه اضافه شدند و در کنار شهید آیتالله محلاتی، انجام وظیفه میکردند.
شیوه کار آیتالله محلاتی، در مقام نمایندگی امام خمینی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چگونه بود؟
شهید محلاتی بسیار منظم و منضبط بودند و با نیروها، رابطه بسیار صمیمانهای داشتند. ایشان در هر دو سه هفته یک بار، یک جلسه میگذاشتند و همه اعضای دفتر از صدر تا ذیل را جمع میکردند و از آنها نظر میخواستند و درباره مطالب مختلف، از آنها سؤال میکردند. یکی از خصال بسیار برجسته مدیریتی ایشان، در عین حفظ تشکیلات سلسلهمراتبی، رابطه مستقیم و چهره به چهره با تمام اعضای دفتر بود و ابدا بین هیچ کدام از کارکنان با ایشان، فاصلهای وجود نداشت. ایشان همیشه نماز ظهر و عصر را در ستاد اقامه میکردند و بعد از نماز، هر کسی چه از تهران و چه از شهرستانها میخواست با نماینده حضرت امام صحبت کند، میآمد و خیلی راحت حرفش را میزد. این روابط صمیمانه، نزدیک و مستقیم، از برکات ارزنده و مفید حضور ایشان در سپاه بود. همه افراد را در تمام شرایط میپذیرفتند و به درددل و صحبتهای آنان گوش میدادند و به کارهایشان رسیدگی میکردند.
به عنوان معترضه، فضای حکم بر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آن دوره چگونه بود؟
آن روزها سپاه، در ابتدای تشکیل و رشد خود بود و دو جنبه داشت: یکی کمیّت، که بسیار محدودتر از امروز بود. یکی هم از نظر تشکیلاتی، که به شکل کلاسیک حالا کار نمیکرد. نوع عملکردش هم به اصطلاح رایج امروز، هیئتی بود! افرادی هم که به سپاه میآمدند، عناصر مذهبی، حزباللهی و در عین حال بیتجربهای بودند که مهمترین ویژگیشان دلبستگی به امام و انقلاب بود و اخلاص زیادی داشتند. آنها تجلی ارزشهای دینی را در حضرت امام و به تبع آن در نمایندگان ایشان میدیدند. به همین دلیل شهید محلاتی بهعنوان نماینده حضرت امام، صد درصد مورد باور همه بود و جملگی به دستورات ایشان عمل میکردند؛ مثلا شهید محلاتی در خلال جنگ، چند بار اشاره کردند که از نظر حضرت امام، گوش دادن به رادیوهای بیگانه ممنوع است! یادم هست با اینکه در جبهه میشد خیلی راحت رادیوی عراق را گرفت، کمتر کسی خلاف این امر امام عمل میکرد. همین که ایشان از قول امام میگفتند که معظم له راضی نیستند، همه اطاعت میکردند.
رفتار فرماندهان و معاونتهای سپاه، با آیتالله محلاتی چگونه بود؟
عمدتا برای ایشان بهعنوان نماینده حضرت امام، احترام خاصی قائل بودند، ولی بعضیها هم بودند که به ایشان جفا میکردند و چون ایشان انسان بسیار صمیمی، سالم و بیتشریفاتی بودند، آنها این نکته را به گونهای منفی تفسیر میکردند! البته تاریخ، خود قاضی بزرگی است و بعدها بسیاری از مسائل روشن شدند، ولی آن روزها به ایشان بسیار جفا شد!
علت اینگونه رفتارها با ایشان چه بود؟
صاحبان این رفتارها، کسانی بودند که فکر میکردند شهید محلاتی آدم سادهای است و تصورش را هم نمیکردند که آن بزرگوار فردی صاحب نظر است و پیش خودشان فکر میکردند چون ایشان فرمان امام را ابلاغ میکند، باید با وی کجدار و مریز رفتار کرد! اینها تصور نمیکردند که شهید محلاتی، خودش هم سوابق طولانی مبارزاتی دارد و صاحب تفکر و نظر است. اینها به این امر تظاهر نمیکردند، ولی متأسفانه در عمل این گونه رفتار میکردند.
تأثیرات حضور فراوان و مداوم شهید آیتالله محلاتی در جبههها را چگونه ارزیابی میکنید؟
چون شهید محلاتی نماینده حضرت امام بودند، طبیعتا حضورشان تأثیر فراوانی داشت و رزمندگان احساس میکردند که حضور ایشان، به مثابه حضور معنوی رهبر کبیر انقلاب در جبهههاست. ایشان انسان بسیار تأثیرگذاری بودند و واقعا کافی بود که کسی فقط یک جلسه با ایشان همصحبت شود تا دیگر از ایشان دل نکَند! به اعتقاد من، ایشان نماینده بسیار موفق حضرت امام در سپاه بودند. پیامی که امام درباره شهادت ایشان دادند، به اندازه کافی گویا هست.
از واقعه شهادت آیتالله محلاتی، چه خاطرات و نکات درخور ذکری دارید؟
شهید محلاتی با جمعی از نمایندگان مجلس و قوه قضاییه میخواستند به اهواز بروند. آن روزها ستون پنجم دشمن و منافقین، اخبار داخل جبههها را به دشمن میرساندند! هواپیمای حامل ایشان، توسط سه جنگنده عراقی مورد اصابت موشک قرار میگیرد و حاملانِ آن به شهادت میرسند. شهادت آن بزرگوار پس از سالها مبارزه در دوران طاغوت و تحمل شداید فراوان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انصافا بهترین عاقبت بخیری برای ایشان بود. گاهی که با دوستان صحبت میکنیم، میگوییم ما ماندیم و توفیق شهادت پیدا نکردیم. سرانجام در آخرت هم باید مثل دنیا، دست به دامان شهید محلاتی بشویم که ما را شفاعت کنند.
و کلام آخر؟
نکتهای که در پایان میخواهم به آن اشاره کنم، لطافت روح شهید آیتالله محلاتی است. منزل ایشان، از خانههای سازمانی نیروی هوایی بود. ایشان هر روز که به دفتر نمایندگی میآمدند، با خودشان گلهای سفید درشتی را میآوردند. در حالی که در دوره طاغوت، در زندانها مصائب زیادی را تحمل کرده بودند، اما انسان بسیار لطیفالطبعی بودند. ایشان فرزند معلولی داشتند و از این بابت خیلی زجر میکشیدند، اما همیشه روحیه شاداب و گیرایی داشتند و انسان غمی را در وجود ایشان احساس نمیکرد.