«شهید دکتر مصطفی چمران، در آینه روایت یک دوست دیرین» در گفت‌وشنود با دکتر مهدی بهادری‌نژاد؛

او در آمریکا، پیشنهاد استادی دانشگاه با حقوق بالا را نپذیرفت!

دکتر مهدی بهادری‌نژاد از دوران آموختن در دبیرستان البرز تهران تا سفر تحصیلی به کشور آمریکا، شهید دکتر مصطفی چمران را همراهی کرده است. او در گفت‌وشنود پی‌آمده، خاطراتی شنیدنی از این دوره طولانی را بازگفته است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید
او در آمریکا، پیشنهاد استادی دانشگاه با حقوق بالا را نپذیرفت!

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
طبعا نخستین پرسش ما در این گفت‌وشنود، این است که از چه مقطعی و چگونه با شهید دکتر مصطفی چمران آشنا شدید؟
به نام خدا. من در دبیرستان البرز با مرحوم دکتر مصطفی چمران هم‌کلاس بودم، اما می‌توانم بگویم که ایشان، در واقع یکی از استادان من بوده است! ما از سال 1330 یا 1331، با هم آشنا شدیم. منزل ما در چهارراه حسن‌آباد بود و منزل ایشان هم در محله سرپولک. ما با یکدیگر از محل دبیرستان، یعنی از خیابان حافظ، پیاده به سمت خانه می‌آمدیم و روزی دو بار فرصت داشتیم که با هم صحبت کنیم. آشنایی ما هم، خیلی اتفاقی پیش آمد. من هرگز آن لحظه را فراموش نمی‌کنم که برای اولین بار و با چه مهر و محبتی، با من سلام و علیک کرد. من تازه به دبیرستان البرز رفته بودم، قبلا شاگرد مدرسه خاقانی بودم و ایشان هم در مدرسه دارالفنون درس خوانده بودند.
 
مهدی بهادری‌نژاد

در شخصیت شهید دکتر چمران، چه خصال و ویژگی‌هایی برجسته می‌نمود؟
به نظر من خصوصیت بارز آقای چمران، عشقش به همه بود. واقعا همه را دوست داشت و در نگاهی کلی‌تر، عاشق همه انسان‌ها بود. با علاقه‌ای وافر، با همه احوال‌پرسی می‌کرد و به دیگران احترام می‌گذاشت. به دلیل همین خصوصیات ارزشمند، دوستی ما سال‌ها ادامه داشت. در دبیرستان البرز با هم بودیم و بعد هر دو کنکور دادیم و وارد دانشکده فنی شدیم. در آن دوره، دانشکده‌ها هر کدام کنکور مجزا داشتند. دانشکده فنی هم، برای خودش یک کنکور جداگانه داشت. من و آقای چمران به رشته مهندسی علاقه داشتیم، ولی در کنکور دانشکده فنی شرکت کردیم. در نهایت چمران، شاگرد اولِ فارغ‌التحصیلان این رشته شد. ایشان برق خواند و من مکانیک و تقریبا در اکثر اوقات، کنار یکدیگر می‌نشستیم. در آن مقطع، درس‌ها در سه سال اول مشترک بود. البته ما در سال چهارم هم، دروس مشترک داشتیم. جالب بود که آقای چمران، هیچ‌گاه در خارج از مدرسه درس نمی‌خواند؛ او درس را سر کلاس می‌آموخت و عجیب اینکه همواره بهترین نمره را هم می‌گرفت و همان‌طور که اشاره کردم، آخر سر هم رتبه اول دانشکده فنی در رشته مهندسی برق شد! البته من هم رتبه اول مهندسی مکانیک شدم، اما ایشان معدلش دو نمره با من فرق داشت. جالب بود که بین نمره‌های ایشان و من، با بقیه دانشجویانِ دانشکده اختلاف زیادی وجود داشت.
مرحوم مهندس مهدی بازرگان، در دانشکده به ما درس ترمودینامیک می‌داد. ایشان یک امتحان کتبی می‌گرفت و یک امتحان شفاهی. برای این کار هم، دو نفر دو نفر داخل اتاق می‌رفتند و امتحان می‌دادند. من و آقای چمران، به اتفاق برای امتحان شفاهی به داخل اتاق رفتیم. سالِ قبل از آن، برادر ایشان آقای عباس چمران، در درس ترمودینامیک از مهندس بازرگان نمره 5/ 21 گرفته بود و این کار در دانشگاه، سر و صدایی راه انداخته بود که چگونه کسی از 20 نمره، 5/ 21 می‌گیرد؟! مهندس بازرگان می‌گفت: من دو نمره به جزوه می‌دهم و 18 نمره هم برای درس کتبی، اما این جزوه عباس چمران آن‌قدر زیباست که استحقاقش بیشتر از دو نمره است، آن هم با خط زیبایی که او دارد. به‌هرحال ما سر کلاس رفتیم، مهندس بازرگان به آقای چمران گفت: «باید به تو هم، مثل برادرت نمره 5/ 21 بدهم!».
 
آیا در آن دوره، با دکتر چمران مباحث معرفت‌شناسانه یا مذهبی هم داشتید؟
بله؛ نه تنها در دبیرستان البرز، که در دانشکده فنی هم در فرصت‌هایی که داشتیم، مباحث مذهبی را مطرح می‌کردیم. یادم هست که یک روز آقای چمران از من دعوت کرد تا به مسجد مروی برویم. می‌گفت: «آنجا آقایی منبر می‌رود که خیلی خوب صحبت می‌کند؛ برویم و پای صحبت او بنشینیم». ایشان وقت آزادش را مثل ما صرف درس خواندن نمی‌کرد. او درس را سر کلاس یاد می‌گرفت و بعد وقت اضافه‌اش را صرف تحقیقات مذهبی و عرفانی می‌کرد و یا در برنامه‌های مساجد شرکت می‌جست.  
 
ظاهر از همان دوره، دکتر چمران به ورزش نیز اهمیت فراوانی می‌داد؛ این‌طور نیست؟
بله، همین‌طور است. بعدها در آمریکا که بودیم، آقای چمران می‌گفت: «در دارالفنون با مرحوم تختی تمرین کشتی می‌کردیم!». خب تختی عنوان قهرمانی کشتی را داشت، اما با اینکه دو سال از چمران بزرگ‌تر بود، به او فنون کشتی را یاد می‌داد و بسیار هم یکدیگر را دوست داشتند. البته این دو در دارالفنون هم‌کلاس نبودند، بلکه فدراسیون کشتی در دارالفنون یک سالن کشتی ساخته بود که اعضای تیم ملی کشتی هم به آنجا می‌آمدند و تمرین می‌کردند؛ البته دانش‌آموزان دارالفنون نیز به آن سالن می‌رفتند. آقای چمران در آنجا، با تختی آشنا و مأنوس می‌شود. ایشان سال‌ها بعد در آمریکا، در رثای تختی مقاله بسیار زیبایی نوشت و احساساتش نسبت به او را بیان کرد.
 
شما و دکتر چمران، به اتفاق یکدیگر برای تحصیل به آمریکا رفتید. از چند و چون آن سفر و آغاز به تحصیل در آن کشور بگویید.
بله؛ در ابتدا با پرواز ارفرانس، به فرانکفورت رفتیم. من زبان خارجه‌ام انگلیسی بود و آقای چمران، زبان خارجه‌اش فرانسه بود. ما هر کجا که می‌رفتیم غذا بخوریم، دقت می‌کردیم که در لیست غذا گوشت خوک نباشد. به‌هرحال چون هوا بد بود، چند شب در آلمان ماندیم و بعد به نیویورک رفتیم. چند روزی هم در واشنگتن‌دی‌سی بودیم و بعد به شیکاگو رفتیم. اخوی بزرگ‌تر آقای چمران، آقای مرتضی چمران ــ که از لحاظ سنی بین عباس و مصطفی بود ــ در آنجا اقامت داشت و ما به منزل ایشان رفتیم. از موزه‌های بسیار خوب آنجا مثل موزه علوم و صنعت، که بسیار مجلل و جالب بود، دیدن کردیم. در شیکاگو من و آقای چمران، از یکدیگر جدا شدیم. ایشان از دانشگاه تگزاس پذیرش داشت، که برادر بزرگ‌ترشان دکتر عباس چمران، از سالِ قبل آنجا بود و من هم به دانشگاه ویسکانسن رفتم. هفته‌ای یک نامه هم رد و بدل می‌کردیم. افسوس که هیچ‌کدام از این نامه‌ها را نگه نداشته‌ام! به‌وسیله آن نامه‌ها، که با خط بسیار زیبای ایشان و خیلی کوتاه نوشته می‌شد، از حال او باخبر می‌شدم. ایشان فوق لیسانس خودش را از همان جا گرفت و من هم از دانشگاه ویسکانسن. بعدا دکتر چمران به «برکلی» رفت و من هم به دانشگاه ایلی‌نوی رفتم. ایشان بعدها با خانمی آمریکایی که مسلمان شده بود، ازدواج کرد. من سال 1340 یا 1341 با چند نفر دیگر، از ایلی‌نوی در شیکاگو به دانشگاه کالیفرنیا در غرب آمریکا و بعد به منزل آقای چمران در برکلی رفتیم. ایشان اسم همسرش را «پروانه» گذاشته بود و در آن دوره دختر کوچک و نزدیک به یک‌ساله‌‌ای هم داشت، که اسمش «روشن» بود. این دختر بسیار مورد علاقه آقای چمران بود، خیلی به او دل بسته بود. چمران در آن زمان، مشغول اتمام تز دکترایش بود. ما چند روزی آنجا بودیم و در جریان کارها و تحقیقاتش قرار گرفتیم.
 
مهدی بهادری‌نژاد

با توجه به اینکه دکتر چمران دانشجوی برجسته آن دانشگاه بود، از چه روی در آنجا استاد نشد؟
دانشگاه ارکانزاس از دانشگاه‌های خوب آمریکا، برای جذب آقای چمران، سمت استادی را به ایشان پیشنهاد داده بود. می‌دانید که معمولا شروع تدریس در دانشگاه‌ها، با سمت استادیاری است که می‌شود «آسیستان پروفسور»، بعد «اسوشیت پروفسور» و بعد «فول پروفسور». اما به دکتر چمران پیشنهاد پروفسوری داده بودند، که بتوانند حقوق بیشتری به او بدهند. در آنجا رئیس دانشکده این آزادی را دارد؛ البته مقامات بالاتر هم باید این موضوع را تأیید کنند. می‌خواهم بگویم که کار آقای چمران، از نظر علمی به‌قدری بالا بود و توصیه‌نامه استاد راهنمایش نیز آن را تأیید می‌کرد که آن دانشگاه حاضر شده بود تا در همان ابتدا، بیشترین حقوق و بالاترین عنوان دانشگاهی را به او بدهد! منتها چمران به آن دانشگاه نرفت و با پیشنهاد و مشورت استاد راهنمایش، برای ادامه تحقیقات خود به مرکز تحقیقاتی «بل» رفت. این مرکز، در شمال شرق آمریکاست. استاد راهنمایش به او گفته بود: هر وقت بخواهی می‌توانی به دانشگاه بروی، بهتر است حالا کمی به تحقیقات علمی بپردازی. البته آقای چمران به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش، مدت زیادی نمی‌توانست به کارهای تحقیقاتی بپردازد. او فعالیت‌های سیاسی گسترده‌ای در آمریکا داشت و بعد هم به لبنان رفت.
 
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چگونه و در کجا با دکتر چمران دیدار کردید؟
خاطرم هست در منزل آقای دکتر تقی ابتکار و در یک شب عید، آقای چمران را که تازه از لبنان آمده بود، بعد از چند سال دوری دیدم و از این بابت بسیار خوشحال شدم، آن‌قدر که از خوشحالی دیدارش، شب نمی‌توانستم بخوابم! در منزل دکتر ابتکار، شب هر کدام روی یک تخت دراز کشیدیم و ساعت‌ها حرف زدیم و خاطره‌ گذشته‌ها را زنده کردیم. روحش شاد و یادش بخیر.
https://iichs.ir/vdcgy79x.ak9tt4prra.html
iichs.ir/vdcgy79x.ak9tt4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما